حکایت
¤Anon.7904407¤
خواب دیدم قیامت شده است . هر قومی را داخل چاههای عظیم انداخته و بر سر هر چاهی نگهبانانی گرز به دست گمارده بودند الا چاه
ایرانیان .
خود را به عبید زاکانی رساندم و پرسیدم :
عبید این چه حکایت است که بر ما اعتماد کرده نگهبان نگمارده اند ؟
گفت :
میدانند که ما چنان مشغول خود هستیم که ندانیم در چاله ایم یا چاه .
پرسیدم : اگر باشد در میان ما کسی که بداند و عزم بالا رفتن کند ؟
گفت : گر کسی از ما فیلش یاد هندوستان کند خود بهتر از هر نگهبانی لنگش را بکشیم و او را به تهِ چاه باز گردانیم ...
Comments
حکایت
http://www.erepublik.com/fa/article/-1344-2527472/1/20
o7
ممنونم. لطف دارید
بسیا عالی و جالب انگیز
ما ایرانی ها بلدیم یک نفر رو بکوبیم
در طول تاریخ ما زیاد هستند مردانی که توسط هم وطن های نادانشان کوبیده شده اند
خواهی نشوی رسوا هم رنگ جماعت شو
Voted
v
0__0
وت
v
07