سری داستان های مرتاض و حشر
Boriani
شبی از همین شبها وقتی وی در خانه ای کوچک در تلاویو اقامت داشت تلفن همراهش زنگ خورد
سیتا لانون ، سیتا لانون
(صدای منشی تلفن های نوکیا)
سریع از روی مبل جهید و به سمت تلفن خیز برداشت
- سلام به به به چطوری سینا جان ؟ یادی از ما کردی؟
- کی.... تو کو..... چطوری تو ؟
-هاهاها نمیتونم بگم که خوشحالم از اینکه هنوز عوض نشدی : ))
-به ک....ر پسر کوچیک مومود اینتورتر
(میخندد)
-چی شده این موقع شب سیتا ؟ چطوری میتونم بهت کمک کنم؟
- پاشو بیا تهران سریعا ، واست یه پروژه مشتی دارم
-باشه سینا من هفته بعد کارم اینجا تموم میشه
- نه ، فردا تهران باشی حتما
-باشه باشه ، اگه اینقدر موضوع مهمه فردا اونجام
پس از کمی زِرت و پرت مکالمه ی آن دو به پایان رسید
مجید داستان ما ساک هایش را بست و آماده ی سفری پرماجرا به تهران شد
(12ساعت بعد)
فرودگاه عشق آباد
اولعنتی ، خودتی خمیررضا : ))) چقدر موهات بلند شده دوباره ، دلم واسه موهای لعنتیت تنگ شده بود
- سلام مجید ، به ایران خوش برگشتی ، سریع بیا بریم ، بچه ها منتظر هستن
- کجا بریم ؟
-سوار شو ، خودت میبینی
و اینگونه شد که خمیررضا و مجید سواراتومبیل شدند و رفتند و رفتند و رفتند
در طی مسیر مجید سوالات بیشماری داشت ، ولی خمیررضا با زیرکی خود یه بسته کَمِل آبی به وی کادو تا تا حق السکوتی درخور و شایسته پیشکش کرده باشه
دیگه تقریبا رسیده بودند ، یه امارت مجلل بزرگ ، با معماری خارق العاده که هر آدمی رو مجذوبه خودش میکرد ، سَردَره امارت این عبارت نوشته شده بود :
امارت دلفین و احزاب وابسته
خمیررضا چرا ما الان اینجائیم ؟
- پخماااان دوست داره باهات ملاقات کنه
- اوه خدای من
به ساعتم نگاه کردم ، حدودا 2 عصر بود که وارد امارت شدیم
ابتدا که وارد امارت شدیم با استقبال پیماه مواجه شدیم ، سلام پیماه چطوری؟
مجید عذر میخوام خیلی دیرم شده ، یه مشکلی توی دولت بوجود اومده ...
هنوز حرفش رو تموم نکرده بود که با عجله از امارت خارج شد ،
از پله ها به سمت طبقه دوم در حال حرکت بودیم که ناگهان مخسن رو دیدیم
مخسن فریاد میزد :
نخــــــــــــــــــــــــــود نخـــــــــــــــــــــــــــــــود و به گونه ای این کار رو میکرد که در نگاه اول میشد فکر کرد به خاطر مشکلات اخیرش زده به سرش
بعد از مخسن پخمان رو دیدم ، خیلی شیک و مجلسی و مثل یه جنتلمن اومد و رو بوسی کرد و منو دعوت کرد تا در کنارش بشینم و باهاش ناهار میل کنم
پخمان ، ممنونم از دعوتت ، ولی چی باعث شده که منو اینجا دعوت کنی؟
-مجید نهارت رو کوفت کن ، امروز کلی برنامه داریم
-چطور ؟
- مجید من دارم واسه ریاست جمهوری کاندید میشم
- اوه واقعا عالیه
نهار مفصلی بود و با هم تا تونستیم خوردیم ، آدم وقتی اشتهای پخمان رو میبینه دیگه نمیتونه خودش رو کنترل کنه و خواسته یا ناخواسته تو هم شروع میکنی به پرخوری
-خب مجید ، حالا وقتشه که بریم سریع بیزینس
- عالیه ، واقعا بموقع بود ، دیگه داشت حوصله ام سر میرفت
پخمان: هر سوالی دوست داری میتونی ازم به عنوان گزارشگر بپرسی من کاملا شفاف و بدون پرده در موردش توضیح میدم
مجید : خیلی عالیه که همچین آدمی هستی ، پس بیا شروع کنیم
برای فهمیدن ادامه ی داستان لازمه که قبل از هر چیز این کیلیپ رو نگاه کنید ، فقط 5 دقیقه هستش و مطمئنا لذت خواهید برد:
https://www.youtube.com/watch?v=phirUJ0Sa94
میخوای رئیس جمهور بشی ؟
آره ، احساس میکنم بتونم مفید باشم
مثل دفعه ی قبل که تقربیا هـــــــــــیچ کاری نکردی ؟
میدونی ، یه مقدار خسته بودم ، نیاز به استراحت داشتم
این دوره چی ؟ بازم میخوای استراحت کنی مثل دوره های قبل ؟
من همیشه استراحت میکنم ، تنها کاری که بلدم همینه ، فکر میکنی چطور این همه سال دووم آوردم توی این خراب شده
بازم همون کابینه ی همیشگی ؟
آره ، دکتر رو به یه بلیط یه طرفه فرستادیم چینستان از همین الان مقدمات رابطه ی ما رو با چینستانی ها فراهم کنه
دکتر هنوز معتقده به چینستان؟
هاهاها اون همیشه چینستانی ها رو دوست داشته ، بعضی وقتا به رابطش با رئیس جمهور مادام العمر جینستانی ها حسودیم میشه
مجید: چی شد که فضای سبز ازت حمایت کرد این دوره ؟
پخ : موهاهاها ، میدونی همیشه یه هاپو دنبال کسیه که بتونه استخون بزرگتری بهش بده
مجید : میشه یه حزب دو طرفه بازی کنه؟
پخ : آره ، ولی همونطور که همه میدونیم دیر یا زود هر دو طرف درشون رو میذارن و تنها میمونن
میشه در مورد برنامه های آیندت واسه ایران توضیح بدی
چرا که نه ، در اولین قدم دکتر میره چینستان تا روابط رو باهاشون فولادی تر کنه آخه اونا همیشه واسمون مفید بودن
ببخشید منظورت از مفید بودن همینه که 10 سال نوری پیش اومدن مناطق ما رو آزاد کردن و باز چون نمیخواستن خودشون درگیر ترکا بشن پسش دادن بهمون
آره ، در هر صورت چینستانی ها خیلی دست و دل بازند ، چونشون رو هم واسه رفیقاشون میدن
خلاصه میگفتم ، مهم ترین برنامه ی من اینکه که بعد از انتخاب بشینم و یه مدت استراحت کنم ، دولت رو میدم دست ا.ق و آخر دوره میام به به و چه چه میکنم
ادامه ی گزارش و داستان در قسمت های بعدی
Comments
داستان حشر و مرتاض _ قسمت اول
erepublik.com/en/article/-1-2404962/1/20
وت و شات فراموش نشود لطفا
اول هم حشره :دی
اول؟!؟
بازم این پژمان میخواد سی پی شه؟
مقاله های انتقادیو دریاب
گه طبق معمول پژمان همشونو دایورت میکنه
😁
عاشق این اخلاقشم
🙂))
¯\_(ツ)_/¯
جو و و و و و و و و و و و و ن ن ن ن ن ن ن ن ن ن ن ن
تازه تو قسمت های بعدی داستان های زیبائی از ماجراهای بازدید از باغ امارت هم بنویس
کثافط اشگال
داشتم شام میخوردم نصفش پاشید به مونیتور
اینقدر خندیدم که بابام صداش در اومد نصفه شبی
خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ
فقط
ا.ق رو شفاف سازی کن
خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ
¯\_(ツ)_/¯
lol
بسیار عالی بود. هنوز کسی هست که نفهمیده باشه چه خبره آیا؟!؟!؟؟؟
😃
مگه داریم ؟ :دی
بالاخره فرض محال محال نیست
😃
فوق العاده بود ممنون:دی
مجید: چی شد که فضای سبز ازت حمایت کرد این دوره ؟
پخ : موهاهاها ، میدونی همیشه یه هاپو دنبال کسیه که بتونه استخون بزرگتری بهش بده
مجید : میشه یه حزب دو طرفه بازی کنه؟
پخ : آره ، ولی همونطور که همه میدونیم دیر یا زود هر دو طرف درشون رو میذارن و تنها میمونن
¯\_(ツ)_/¯
اینی که می بینی حزب سبز نیست
حزب سبز خیلی وقته مرده.قاتلش هم موسسش بود
😛
😁)))))))))
ههههههههههههه
خعلی باحال بود 🙂)))))
آقا من منحرفم دفعه ی بعد دقت کن 😐
ذهنم هزار جا رفت 😐
مجید داستان ما ساک هایش را "بست" و آماده ی سفری پرماجرا به تهران شد 😐
تا وقتی هم که نرسیدم به حزب سبز نفهمیدم منظور از پخمان کیه 😐|||||||||||
Voted 🙂
LoL
vot + sub
عمارت عمارت عمارت .... !
🙂
خوبه من نبودم اونجا :دی
من تو رو يافتم اونجا امير :دي
مگه منظورش از ا.ق تو نبود؟
😃
Hossein Sedasho dar nayar saheb bache ham hanuz nafahmide : ))
VOTE & SHOUT
امپراتوری من قسمت دوم
http://www.erepublik.com/en/article/-1-2404762/1/20
خیلی عالی بود
دمت گرم
😁))))))))))))))))))))))))
ماشاالله چه فشاری به دوستان اومد که به این بنده خدا گفتن به خاطرش آرتیکل بده 😁
باز خوبه سبز نه جمعیتی داره و نه کاره ای هس تو سیاست که اینجوری شد واگرنه کشته و زخمی میداد این قضیه :دی
lol
Dooooshvari ? na Doooshvari nadarim ^___^
Vali Sarneveshte kasayi ke har taraf bad mivaze una ham un tarafi mivazand ro hatta khodayan ham nemitunan taghir bedan !!!
[Che Faazze Ghalati Daram man emruz 😃 ]
به عنوان نمونه مافیا :دی
با سبز بودن
با دلپی
با مهر
با همشون بد شدن
و این داستان ادامه دارد :دی
حداقل سبز چند ماهی از کسی حمایت نمیکرد و سنگ رفاقت به سینه نمیزد مجید جان
Man az tarafe mafia harf nemizanam ya aleyhe sabz 🙂
man fekr mikardam ye seri dooosti beyne ye seriha vojud dare dar hali ke mese inke vojud nadare vo bejaye dusti (kharej az bahse hezbi) mana'f aval mian 🙂
اسم ها خدا بودن😁
مومود اينتورتر 😁))
من اولش فکر کردم بدون من رفتی میتینگ تهران😐 :دی
من فقط عاشق اين كامنت تو شدم پسري :دي
خب راست میگم دیگه نیگا چجوری نوشته بود متن رو
گفت اماده شدم واسه سفر تهران دیدم حمیدرضا اومده دنبالم
اخه مسول تشریفات تهران حمیدرضا هست هرکی میاد میره دنبالش:/
منتظر عکسای سفر بودم بعد دیدم نه بابا مقاله تروله:دی
بعدشم یعنی فقط عاشق کامنتا و حرفای منی؟:/
عاشق خودم نیستی؟
:دلشکستگی
🙁
خوب که چی سیاسته قرار نیست که همیشه یه طرف رو داشته باشن یادت رفته دفعه قبل پٰٰٰژی با حمایت کیا سی پی شد سیات های یک حزب که از نظ شما جمعتیم نداره به شما ها ی ربطی ندره
az tarafe hezb ha harf nemizanam , be onvane ye shahrvande azad nazaram ro dar morede tabi'at goftam :3
Dooosti > Manafe hezbi
hade aghal vase man injuriye 🙂
[removed]
ها اینم کل کل حزبی داخله بازیه :پی وگرنه بیرونش که همون مجید حشره خودم
ی :دی
ey junam 😘
😃
V+S
الکی فشار نیار زاخار باشگاه نیس اخه، زیر پامون مچاله میشی تو ، پاس کاری آره...
eyy jun , Refighe khodame, zedbazi ham balade 😃
Kelas chandomi amoo ? 😃
[just kidding sakht nagir 😃 ]
😁
😁))) Voted
سال نوری واحد فاصله هستش مجید
ازت ناامید شدم
😐
: -)))))))
Bache ha ghablan Tajrobi budan : )))
وتتتت
پخمان مخسن
😁
عالی بود
v
عالی بووووود 🙂
بیبی بوم و باقی قضایا...
http://www.erepublik.com/en/article/-1-2405454/1/20