مرد نکونام نمیرد هرگز

Day 1,706, 18:12 Published in Iran Iran by Albus




دنیی آن قدر ندارد که برو رشک برند ********** یا وجود و عدمش را غم بیهوده خورند

نظر آنان که نکردند درین مشتی خاک ********** الحق انصاف توان داد که صاحبنظرند

عارفان هر چه ثباتی و بقایی نکند ********** گر همه ملک جهانست به هیچش نخرند

تا تطاول نپسندی و تکبر نکنی ********** که خدا را چو تو در ملک بسی جانورند

این سراییست که البته خلل خواهد کرد ********** خنک آن قوم که در بند سرای دگرند

دوستی با که شنیدی که به سر برد جهان ********** حق عیانست ولی طایفه‌ای بی‌بصرند

ای که بر پشت زمینی همه وقت آن تو نیست ********** دیگران در شکم مادر و پشت پدرند

گوسفندی برد این گرگ معود هر روز ********** گوسفندان دگر خیره درو می‌نگرند

آنکه پای از سر نخوت ننهادی بر خاک ********** عاقبت خاک شد و خلق به دو می‌گذرند

کاشکی قیمت انفاس بدانندی خلق ********** تا دمی چند که ماندست غنیمت شمرند

گل بیخار میسر نشود در بستان ********** گل بیخار جهان مردم نیکو سیرند

سعدیا مرد نکونام نمیرد هرگز ********** مرده آنست که نامش به نکویی نبرند




************************************************




امشب در حالی با شما حرف می زنم که قلبم مالامال از غصه و اندوه هست

امشب مردی با شما سخن بذل میکنه که بهترین همراهان رو از دست داده

امشب شب بغض و افتخار برای من هست

امشب شب دوستان من هست

شریک شب و هم پیاله ی این ساقی فلاکت و هم مشرب غمگین باشید



همیشه مقالات خودم رو در ذهنم به دو دسته تقسیم میکردم
مقالاتی که به اونها "اصلی" میگفتم و مقالاتی که برای من حکم "غیر اصلی" رو داشتند

مقالات اصلی مثل "دشت بی فرهنگی ما" و "مهتاب ماهی ها" یا "پادشاهان گورستان" و فرعی ها که عمدتا مصاحبه یا آموزش یا فان بودند

برای نوشتن متن مقالات اصلی همیشه یک انگیزه نیاز داشتم. گاه خشمی از خورده شدن یک حق یا غمی از دیدن یک فرهنگ بد
یا گاهی شادی

در مدت بودنم در مجلس شدیدا از نوشتن مقاله ی اصلی طفره رفتم زیرا باور راسخ داشتم که هرچند کم ولی جناح بندی ها و بازی های سیاسی در دید و قلمم تاثیر خواهند گذاشت

ولی امشب جای تامل و دوری نیست

دلیل و انگیزه ی امشب ، چیره بر هر جناح و احساس و من و ما و دنیاست



عرفان رو در اوایل برگشتنم به بازی شناختم

چندروزی بود که برگشته بودم و بعد از اطلاع از چند و چون ماژول جدید مقداری جنس از خارج خریدم و در بازار ایران برای فروش گذاشتم

منتها یک فرد نانجیبی مدام با فاصله ای فاحش زیر قیمت پیشنهادی من جنس میگذاشت و جلوی فروش من رو می گرفت

بعد از حدود نیم روز موش و گربه بازی بهش پیغام دادم و با لحنی عصبانی دلیل این کارش رو پرسیدم
گفتم که تازه برگشتم و جنس هارو برای گیر آوردن سرمایه ی اولیه باید بفروشم

این فرد نانجیب همه ی جنس های من رو از بازار خرید و دوباره جنس های من و خودش رو مشترکا با قیمتی نازلتر از حتی قیمت خودش در بازار گذاشت
در عجب کارش بودم ولی خوشحال از اینکه تمامی جنس هام یکجا فروش رفته از سر مسئله گذشتم

تا اینکه یک روز بالاخره فهمیدم این کار هر هفتش برای پایین بردن قیمت بازار با ضرر و زیان خودش هست

اسم این نجیب نانجیب عرفان بود
یا به قول شما شلدون

ذات کمال طلبم من رو به سمتش کشوند و نمیتونم واقعا میزان درس اخلاقی رو که از این مرد به تمام معنا یاد گرفتم ، برای شما شرح بدم

شاید از سن کوچک ولی از دل و بزرگی قلب من هزاربرابر خوارتر از اون بودم

از کمک های بلاعوض به تازه واردین تا خرید دمیج برای ایران با گلد شخصی در جنگ آزادی برابر چین

و من امروز این همراه رو از دست دادم

به این مقاله ی قدیمی اون نگاه کنید تا بلکه بدانید و بفهمید
شخصی که حتی بدون شرکت در انتخابات دغدغه ی سلامت اون رو داشت



!و این مرد دیگر نیست




یک ماه از بازگشتم به بازی گذشته بود

تازه واردی فعال به بازی اومده بود که شدت فعالیت و سرعت یادگیریش همه رو متحیر کرده بود
پدربزرگ چیزی بود که صداش می کردند

در یکی از مقالات سیاسی در بحث و جدل همیشگی اون زمان کامنت ها دیدم که توسط شخصی کله گنده "مولتی طرف مقابل" خطاب شد

هنوز هیچ دیدگاهی نسبت به جناحین یا اشخاص نداشتم ولی واقعا باورش برام دشوار بود که پدیده ی ماه کشور "مولتی" خطاب بشه

دفاع من از محمد زمینه ساز شروع دوستی ما شد
و من به زودی فهمیدم که بازهم سرنوشت روی خوش به من نشون داده تا بتوانم با مردی بزرگتر از خودم فرصت همنشینی داشته باشم

فعالیت مفید و تلاش های خستگی ناپذیر محمد اون رو به مجلس رسوند
چیزی که حاضرم بر تمامی شرف و ناموسم قسم بخورم که لایق تر و مناسبتر از اون حتی در بین قدیمی ها برای "مجلسی" بودن وجود نداشت

حتما فضای 2-3 ماه پیش رو به خاطر دارید

فضایی که هیچ یک از تازه واردین جسارت و شهامت حتی ابراز وجود در برابر کله گنده ها رو نداشتند و یا فورا در بهترین حالت متهم به "مولتی" بودن می شدند

در چنین فضایی بود که محمد ، پدربزرگ مهربان ، در صحن مجلس برای گرفتن حق مردم یکه تازی می کرد





و این فداکاری ها ، این شجاعت ها در هیچ مقاله ای نوشته نشدند
در بوق و کرنا نواخته نشدند
و برای گرفتن یک رای بیشتر علم نشدند

....و بالاخره اونها رفتند! قبل از اینکه ایران اونها رو بشناسه





هیچ تازه وارد و ایرانی رو پیدا نمی کنید که به اندازه ی این دو نفر مقالات آموزشی داده باشند
هیچ فردی رو پیدا نمی کنید که از روز اول زندگی مجازی تا ثانیه های آخر در برابر حق خوران ما قد علم کرده باشند


و امروز قلب من درحال ضجه زدن از درد هست
چون امروز ادمین بالاخره دربرابر تلاش های ما برای آن بن کردن این دو نفر فاش کرد که این کار به دلیل داشتن شاکی و پیگیر شخصی از داخل خود ایران غیرممکن هست

هموطنانی که باعث بن شدن هموطن شدند و پیگیر هستند تا مانع بازگشت اونها بشند

و من به سادگی افتخار کردم

عرفان! محمد! من به شما افتخار می کنم

این نفرت و عداوت و کینه نشان میده که چقدر کارتون رو درست انجام دادید و چقدر جلوی حق خوران این ملت ایستادید

امشب شما اسطوره های جوان من هستید حتی اگر در این نظر یکه و تنها باشم

در شبی از روزگاری که هیچکس تحمل دیدن برتری فردی بر خودش رو نداره ، من گواه و شهادت می دم که این حرف ها و تقدیر ها نه اغراق بلکه کمترین و عاجزترین تشکر از فداکاری های خاموش شما بزرگتر از من ها هست

افسوس که من هم مثل ملت عوامم مرده پرستم و این مقاله رو فقط بعد از رفتن دایمی شما چاپ می کنم



عزم شما به من یاد داد که به خودم ایمان داشته باشم

در لحظه ای که من دچار خودحقیر بینی مثل تمام ملتم در نزد کله گنده ها بودم شما به من نشان دادید که قدرت در لول نیست

شمایی که در اولین ماه های زندگی مجازی از صفر تا مجلس و صدارت و وزارت پیش رفتید و تابوی های تار تنیده در ذهن من و امثال من رو شکستید

شمایی که بعد از چندین سال چنان فضایی به کشور بخشیدید که بعد از مدتها ، سیاست مداران کشور مجبور به حرف زدن از حقوق و قدرت تازه واردین و لول پایین ها در رقابت های انتخاباتی و جدل های خود شدند

بعضی ها فیلم بازی کردند و بعضی ها به قدرت این قشر پی بردند و پس از سالها شاهد مجلس هایی پر از تازه واردین خلاق و کابینه هایی از لول پایین های لایق بودیم

مطمئنا در این راه تنها نبودید و کم نبودند فداکارنی مثل شما

ولی شما به من یاد دادید که

با دیده شدن بزرگ نمی شوم ، با بزرگ شدن دیده می شوم

هیچ کاری جز افسوس از دستم ساخته نیست

رفتید و برنمیگردید
********************

...دلم براتون تنگ شده بچه ها



تازه واردین عزیز
داداش و خواهرای گلم

میدونم مقاله طولانی شد
میدونم که حوصلتون رو سر بردم

ولی به چند کلمه ی آخر این مرد نق نقو هم گوش بدید

اول از همه میخوام ازتون تشکر کنم
میخوام قدردانی بی حد و نصابم رو تقدیم شما بکنم که در این دو ماه همه باهم تونستیم به شعارهامون عمل کنیم
نشون دادیم که میتونیم

ببینیم و نخوانیم

و رفتارمون رو انحصار بدیم به

دوستی برای انسان ، عشق نثار ایران


و هزار برابر بیشتر تشکر کنم از لول بالاهایی که حق عقیده ی ما تازه واردین رو قبول کردند و پدرانه هیچ کمک و لطفی رو از ما دریغ نکردند

میخوام به اونها بگم که اگر این فاصله ی معنوی طبقاتی که روزی از من به خاطر برملا کردنش شاکی بودید ، امروز به حد صفر رسیده ، بیشترش به خاطر بزرگواری های شما دوستان قدیمی من بوده

جناح بندی همیشه و همواره بوده و خواهد بود ولی امروز شاهدیم که چطور یک لول 20 و یک لول 45 بدون حتی لحظه ای در نظر گرفتن این چیزها صمیمانه باهم میگن و میخندن و معنای لفظ دوستی برای انسان رو تعبیر می کنند

این انقلابی معنوی بود که آهسته و بی صدا رخ داد و تلفاتی هم داد
تلفاتی که این مقاله برای نمونه ی کوچکی از اونها زده شده

پس دوستان و دشمنان تازه واردم

این هدیه رو به راحتی از دست ندید

به خودتون باور داشته باشید

به حسن نیت بزرگان مملکت باور داشته باشید

و سعی کنید جانشینان خلفی برای امثال محمد و عرفان در این کشور باشید تا آرامشی رو که امروز در کشور داریم تا ابد حفظ کنیم و حق خوران این ملت جرئت ابراز وجود رو نداشته باشند

بیایید باور کنیم

و قدم سوم رو باهم برداریم:

به خود ایمان داشته باشیم

با دیده شدن بزرگ نمی شویم ، با بزرگ شدن دیده می شویم





میان کوچه می پیچد صدای پای دلتنگی

به جانم می زند آتش غم شبهای دلتنگی

چنان وامانده ام در خود که از من می گریزد غم

منم تصویر تنهایی منم معنای دلتنگی

چه می پرسی زحال من؟ که من تفسیر اندوهم

سرم ماوای سوداها دلم صحرای دلتنگی

در آن ساعت که چشمانت به خوابی خوش فرو رفته

میان کوچه های شب شدم همپای دلتنگی

شبی تا صبح با یادت نهانی اشک باریدم

صفایی کرده ام در آن شب زیبای دلتنگی



من رو هم بفرستید کنار عرفان و محمد
البته اگه میتونید! که نمیتونید

مثل اونها بودن افتخاری وصف نشدنی برای من خواهد بود

شاید می لرزیدم

اگر من بید بودم
و شما باد

نه حالا که
من چنار و شما نسیم


با آرزوی بزرگی نام ایران بزرگ و پاک
روزنامه ی عوام نیوز
پیمان
1392/05/02
روز 1706
***************************************************************************************************************