مصاحبه با مصطفی>mrphoenix13

Day 1,019, 12:05 Published in Iran Israel by Red SP Goat


میرم کشور آنتالیا وارد خانه ای تاریک و مملو از تار های عنکبوت میشم تو تاریکی صدایی میاد: بیا بالا!
با وحشت میرم بالا و زیر نور شمع میشنم و آماده مصاحبه میشم :آماده ای؟

مصطفی از ناگفته ها میگوید 😃

ادامه در این لینک - اگر الان وقت ندارید دانلود کنید بعدا بخونید :

http://mrphoenix.persiangig.com/interview.zip
=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=
متن کامل:

میرم کشور آنتالیا وارد خانه ای تاریک و مملو از تار های عنکبوت میشم تو تاریکی صدایی میاد: بیا بالا!
با وحشت میرم بالا و زیر نور شمع میشنم و آماده مصاحبه میشم :آماده ای؟
مصطفی: وایسا آب بخورم :دی .اولش بگم که من هر چی می گم با توجه به اطلاعات قبل ورژن 2 ه ها. حالا شروع کنیم

سوال اول : جریان هند تو دوره های وحید و شایان چی بود
مصطفی :خب بسم الله رحمانیم. یکی بود یکی نبود. غیر از من و اینترنت هیچکی نبود.
قضیه از زمان رضا شروع شد اول ترکیه و بعدش بلغارستان می خواستن منطقه اجاره کنند. من و رهام مدیریت افکار عمومی کردیم اونجا و نذاشتیم این اتفاق بیافته. البته اگه درست یادم باشه اون زمان بحث مذاکره با هند هم مطرح شد؛ که ما از هند جرخند رو اجاره کنیم و فکر کنم حمله ی زمان رضا به هند به خاطر همین موضوع بود که هندی ها زدن زیر حرفا ییهو. زمان شایان این بحثا جدیتر شد و قرار شد که این اتفاق بیافته

من : یه سوال. پس حمله رضا موجب بدتر شدن مذاکرات شد و تو روندش تا آخر تاثیر داشت. نه؟ (صدای رعد و برق بلندی از بیرون اومد)
مصطفی :نه قضیه اینطوری نشد وقتی که شایان اومد رو کار معامله از حالت اجاره کردن خارج شد و به حالت معاوضه ی منطقه رسید اون موقع فکر کنم ایران یه چند تایی هم پیشنهاد داد فکر کنم هندیها قبول نکردن. راستش درست یادم نیست. چون من کلا از همون اول هم به این هندی ها اعتماد نداشتم قضیه رسید به دولت آتیلا که رسما اعلام کردیم با یه عده بی شعور دو رو معامله ای نمی کنیم.

من: زمان شایان بحث حمله هند به پاکستان هم مطرح بود به نظرت هند از اول ایران رو بازیچه نکرده بود ؟
مصطفی : نه. اصلا موضوع این نبود. اونایی که با سیاست ایریپ آشنایی داشتن می دونستن که دو جریان قدرتمند توی هند وجود دارن. که یکی موافق دادن منطقه به آمریکا بود و یه گروه مخالف در واقع دو گروه طرفدار بلوک شرق وغرب بودند.
نمیشد فهمید اینا بالاخره می خوان چه گلی به سر خودشون بمالن. یکی از مشکلات مذاکره با هند هم کلا همین بود. انقدر اون وسط مشکل بود که تقریبا هر دو گروهشون ترجیح می دادن هیچ کاری نکنن تا اعتبارشون به فنا نره

من: خب در مورد چند نفر نظرت رو میخوام بدونم تا همه بهتر بشناسیمشون آماده ای؟:دی
(صدای جیغ گربه ای میاد) مصطفی:ها ها

شایان من:
مصطفی: مدیر هیستریکی. مدر لحظه ای. کسی که می تونه کلی کار خوب کنه اما این قابلیت رو هم داره که در عرض 10 ثانیه نه تنها همه اش رو به فنا بده بلکه نمره اش رو منفی کنه. از زمانی که تو مافیا بود باهاش آشنا شدم. اون زمان من توی طیف شدیدا مخالف مافیا بودم و متعاقبا کلا از حضورش ناخرسند بودم. بعدا که با اصلاحات بزرگ شد به نظرم زیادی روش مانور داده شد و کلا خیلی زود مطرح شد و زود به فنا رفت. امیدوارم تو زندگی عادیش وقتی عصبی میشه اول یه لیوان آب بخوره بعدا تصمیم بگیره. که همه ی داشته هاش رو یکجا به فنا نده

من : تحلیل شخصیت ها ادامه داره همین یه نفر نبود) الان شایان نظر احزاب اصلاحات رو به لایا برگردونده تو انتخابات پیش رو و باعث شده کاندید دیگه اصلاحات یعنی رهام به دلایلی بکشنش کنار و بعد از این جریان سینا58 اعلام کاندیداتوری کرد با معاون اولی رهام . تحلیلت رو این کار چی هست؟ به نفع ایرانه یا بحث چیز دیگه ای هست؟
مصطفی : به نظرم رئیس جمهور شدن لایا اشتباه محض ه

من : چرا؟
مصطفی : چون با توجه به ویژگی های شخصیتی لایا بهتره این اتفاق نیافته. من به شخصه شخصیت لایا رو تا حدودی دوست دارم. جزء کاراکتر های جالب بازی بوده برام. اما توانایی مدیریت نداره. کنترل عصبی نداره. یک چیزی شبیه به شایان. کلی کار خوب می کنه، اما از اونجایی که خیلی کله شق ه و کلا به حرف کسی گوش نمیده کار خودش رو انجام میده و به فنا میده همه چیز رو. مدیریت بلده اما اصلا سیاست مدار خوبی نیست ممکنه کار به جایی برسه بگه شماها همه نفهمید، احمق ها . اما درباره این پیشنهاد شایان باید بگم که شایان نزدیکترین موجود به لایاست
ادامه میده: پس اعجاب آور نخواهد بود اگر ازش حمایت کنه و سعی کنه حمایت دیگران رو بگیره .


من: خب شخصیت بعدی برای تحلیل سینا
مصطفی: از اون آدم هایی که میتونه رئیس جمهور بشه باهاش زیاد حرف زدم تاحالا. چه صحبت های خشنگ خشنگ چه دعواهای آنچنانی :دی . در کل به نظرم سیاست رو می فهمه و می دونه داره چی کار می کنه فقط یک مشکل اساسی داره اونم اینکه وقتی باور کنه این چیز سفیده کلا باورش اینه که سفیده حتی اگه دو تن رنگ سیاه قاطیش شده باشه

.
من:رهام
مصطفی: (خنده وحشتناکی میکنه و میگه)پایان(قرار اینه که وقتی جوابش تموم میشه بگه پایان) . (بعد از چند لحظه)وایسا بگم :دی . آدم جالبی ه . در کل فکر کنم زیادی خوشحاله :دی . صد بار بهش گفتم این سوسولبازی ها مال اونور آبه اما به گوشش نرفت. نشست برای یک عده انسان محیر العقول بحث اقتصادی کرد. از رهام تاحالا زیاد تعریف کردم. جاهای مختلف. اما این ویژگی بد رو هم داره که وقتی تصمیم بگیره، تصمیم گرفته. بعدش میگه من انتقاد ها رو می شنوم اما خودش هم می دونه می شنوه و گوش نمیده :دی (یکی از شمع ها با وزش نسیمی کم نور میشه) و کلا میگه بله درسته اما نظر من درست تر تره

من : محمد رضا چطور؟
مصطفی: سخت میشه درباره اش حرف زد. ولی حسابی تو روشن فکریش دیکتاتوره. البته وقتی اسمش میاد یاد یه شب می افتم که کارهایی که با یه نفر کرده بودم رو بهش می گفتم و کف کرده بود :دی . البته اسمش من رو یاد ظرف غذای شاگردها میندازه مخصوصا شاگرد های دختر :دی

من: خب الان تو سه کاندید انتخابات پیش رو رو تحلیل کردی حالا از بین لایا . سینا . محمدرضا کدوم رو ترجیح میدی؟
مصطفی: سینا. هرچند که هم لایا و هم محمد رضا رو واقعا دوست دارم.

من: وحید چطور؟ در نقش سیاستمدار خوب هست؟ دوره رئیس جمهوریش رو هم دیدی ضعف هاش چیه؟
مصطفی: وحید جزء آدم های خوب بازی بوده برام. به جز دو بازه ی زمانی که ادب رو کنار گذاشت و به رفتارش انتقاد کردم در کل قبولش دارم. از مالتی متنفره و به هیچ وجه حاضر نیست مالتی بازی کنه. به خودش ایمان داره و می تونه در نقش یه رهبر خوب باشه و شدیدا از خرد کردن اعصاب پژمان و اون فریبز لذت می بره :دی

من: به نظرت ایران تو ادن موفق تره یا توجه به موقعیت سیاسی و استراتژیکیش یا همین فوئنیکس؟
مصطفی: اگه منظورت ایران مردنی الانه، که سگدرصد فینیکس. توی آخرین جنگ جهانی ورژن 1 اگه ایران به ادن چراغ سبز نشون میداد اونوقت نتیجه ی جنگ چیز دیگه ای بود

من: به نظرت تا چند دوره دیگه ایرانی میمونه؟ بدون تجزیه شدن
مصطفی: همین که تا الان هم مونده فکر کنم باید ممنون فینیکس باشیم که دورو برمون رو گرفته. وگرنه همینم از سرمون زیاده :دی

من: خب دلیل رفتنت از بازی چی بود؟ اصلا چی شد که وارد بازی شدی؟ یه تاریخچه از حضور خودت تو بازی بگو
مصطفی: توی مصاحبه ام با خشی گفته بودم. از تراوین خسته شدم. گفتم چرا اینجا برای بالا رفتن باید دیگری و له کرد. رفتم دنبال یه بازی که توش همکاری باشه و اینکه با کمک همدیگه بالا بریم. توی صفحه ی بازی های آنلاین ویکیپدیا دیدم چند تا بازی رو نوشته سیاسی (پالیتیکس). ایریپ هم یکیشون بود. عضو شدم و از گرافیک بازی خوشم اومد. روز 650 بود فکر کنم که عضو شدم. بیکاری زمان دعواهای سیاسی دنیای واقعی و تعطیلی دانشگاه ها بود. اما پروژه و امتحاناتم سر رسیدن و من اکانت رو ول کردم تا مرد. با این یکی اکانت که آخرش یه 13 اضافه شده بود شروع کردم دوباره و چون کاملا بازی رو یاد گرفته بودم (من وارد هر بازی ای که میشم تا منتهی آموزش هاش رو می خونم و از همه چیش سر در میارم) سریعا پیشرفت کردم. اون زمان فکر کنم ممد ماسکیت رئیس گرین پارتی بود و زمان پی تی او پژمان بود. ماه بعدش هم که اون سناتور رو اوردن رو کار این مافیایی ها و پژمان اینا بعدش هم که یک عالمه جریان تا الان داشتیم و با معاون اول شدن دولت آتیلا بای دادم. اما چرا بای دادم دلیل خاصی نداشت :دی . یه روز گفتم ببین به این بازی عادت کردی پس ولش کن. گفتم چشم . از ورژن 2 هم اصلا خوشم نمی اومد. بازی هم که فیلتر شده بود. دلیلی برای موندن نبود. بازی رو ول کردم اما از فروم نمیتونستم برم چون سوپرادمین بودم

من : جریانات مدیر فروم شدنت چی بود راستی؟
مصطفی: یه زمانی یادته فروم داغان شده بود و هر مطلبی ارسال می کردیم صفحه خالی میومد؟ من و حمید (کریتوس)به مادر اینجا سلام رسوندیم. به طور کامل. بعدا که درست شد همه جاش رو اسپم بارون کردیم خشایار اومد من بهش گفتم اینطوری ه و آدرس همه جاهای اسپم شده رو بهش دادم و اونم رسیدگی کرد. من همون موقع پروژه طراحی حرفه ای وب به زبان جاوام تموم شده بود. خشی گفت می خوای ناظم شی. منم گفتم بذار بشیم ببینیم چجوریاس. با ادیب هماهنگ شد و سبز شدم. بعدش هم بنفش و آبی کمرنگ و بعدش هم قرمز. همون اوایل یادمه دست بهرنگ رو رو کردم که به جاهایی که نباید دسترسی داشت. بعد از اومدن محسن یه سری مدیریت فله ای داده شد. من و خشایار و ادیب استعفا دادیم. بعد محسن قاطی کرد. همه مدیریت هایی که داده بود رو برداشت و خودش رو هم عزل کرد. من طی 1 ماه چون می خواستم برم شانزده بار استعفا دادم اما این محسن پایین بیا نبود از این خر بدبخت. آخرش که تصمیمم جدی شد به محسن گفتم محسن یا مدیریتم رو بر میداری یا مجلس رو دلیت می کنم :دی . نیم ساعت وقت خواست و بعدش درست شد اوضاع :دی . چندین نفر گفتن رفتنت جدی نیست. امان بهم گفت تو که عمرا نمیری این باعث شد وقتی یکی از دوستای خوب بازیم ازم 4 باز خواهش شدید کرد هم حاضر نباشم بمونم و بای دادم. من خیلی راحت بود برام بای دادن هرگز هوس نکردم دوباره فروم رو باز کنم اگه مدیرا چک کنن می بینن که لاگ من کلا از اون روز به بعد چیزی ثبت نشده

من: خب حالا یه خاطره از دست های پشت پرده بازی بگو :دی
مصطفی: پنج دقیقه وقت بده فکر کنم یادم بیاد....(زمان میگذره سکوت ! تاریکی! نفس عمیقی میکشه و یکی از شمع ها خاموش میشه... زیر نور تنها شمع تصویر تاری از نوشته های نامرتب من مشخص بود..)
خب ببین توی ایران اینطوری بود قدیما جناح گرین و جناح مخالف گرین جناح گرین آتیلا بود و دوستان جناح مخالفین همه متوسلین به بلاش بودن :دی . جناح آتیلا محبوبیت جهانی داشت. مورد پذیرش اتحاد بود. قابل احترام بود بر خلاف جناح بلاش :دی . آتلانتیس و پیس توی تنفر از بلاش اتفاق نظر داشتن. خب این گروه مافیا همیشه رای های پنهان (مالتی) زیادی داشت. که لا مصب همه مالتی باز بودن. این طرف کمتر بودن. تا اونجایی که یادم میاد فقط علی ماکای (بیگ.ام)مالتی بازی می کرد. به این خاطر بود که جناح سبز علی رغم اختلاف شدید نفرات با اون یکی جناح اختلاف رای زیادی نداشت. عبارت دست های پشت پرده رو مافیا وارد ایران کرد. چون فکر می کردن این طرف هم مثل خودشونن. علیرغم جناح مخالف سبز توی جناح سبز کلا هیچوقت همه ی دیدگاه ها یکی نبوده و دعواهای اساسی زیادی شده تو این جناح بوده. دست های پشت پرده جاهای زیادی بود. توی قضیه 5 هزار گلد ریخته شده به خزانه تو دوره ی حمید (که ادمین فهمید و نزدیک بود به فنا بریم :دی) توی قضیه رای های کم شده ی احسان . توی قضیه پولشویی های دوره ی رضا و... اما اگه قرار باشه من بگم دست پشت پرده ای وجود داره بی شک تنها آدمی که میاد تو ذهنم پژمان ه. چون خودش رو همیشه پشت اسم های سوخته ای مثل فریبرز و دیگران پنهان کرده. اما در کل پژمان رو هم دوست داریم. چون سیاست بازی رو می فهمه و بعضی وقت ها خوب انجامش میده. منتها اون زمانی که چشم ها و دست های آگاه ما اون وسط بود هیچ کاری نمیتونست بکنه :دی. جناح اصلاح طلب هم، چنین هسته ای الان دارن. البته الان چیزی نمیدونم اون اواخر درگیریهای درونی زیاد شده بود و الان اصلا نمیدونم اونجا کی به کی ه. چیزی که سبز رو نگه داشته فقط اسمشه این روزها دیگه از اون قدرت اسطوره ای خبری نیست

من: الان از دوستان ارپ با کی ها ارتباط داری هنوز؟
مصطفی: رهام . تو و صد البته خشایار(اگه بخوام بگم یه چیز خوب از تو ایریپ گیرم اومده همین بشره :دی ) و محمد جلال(هیچکس63). علی امامی و وحید و پوریا و حمید رو هم فقط تو فیس بوک دارم. و یکی دو نفر دیگه. اونایی که تو فیس بوکن فقط پوریا و علی رو زیاد می بینم بقیه رو کمتر

من: حرف آخر؟
مصطفی: به به. بچه های خوب، سبزیجات زیاد مصرف کنید. میوه هم. از اونجایی که اغلب دختر های ایرانی کمبود آهن دارن توصیه می کنم جیگر یا اگه بدشون میاد اسفناج بخورن. لبنیات هم فراموش نشه . دروغ نگید به هیچ وجه. اینجا یک محیط مجازی هست. اما کسی که داره تو این محیط چیزی میگه خودتونید. اون چیزی باشید که هستید. نقش بازی نکنید اونایی که سنشون کمتره نگاهشون به بزرگتر هاست. سعی کنید رفتاری داشته باشید که اگه اون فرزندتون باشه و رفتارتون رو تکرار کنه خوشحال شید. اگه به خدا معتقدید، خدا و اگه نه، وجدانتون داره شما رو میبینه. سعی کنید خوب باشید و بهترین کار ها رو در عین صداقت انجام بدید
من: (دستم خسته میشه و میگم) بسه دیگه
مصطفی با غضب نگاه میکنه . میگه: نامرد :دی.
آخه می دونی توی محیط مجازی چیزی که خیلی زیاده دروغه و این خیلی بده که کسی عادت کنه دروغ بگه اینجا هم وقتی به پسر 14 ساله میاد رفتار یه مرد 30 ساله رو میبینه که فقط دروغ میگه. اونم فکر می کنه برای پیشرفت باید دروغ بگه. این چیز دردآور اینجا بود. بزرگتر هایی که انقدر کور قدرت مجازی شدن که به این نگاه نمیکنن که یه نوجوان داره ازشون تبعیت می کنه

و ساعت 5.30صبح مصاحبه تمام میشود و پا میشم که بیام بیرون وی با چشمانی اشک بار با نگاهش بدرقه ام میکند ...