کاشکی اسکندری پیدا شود

Day 3,720, 03:14 Published in Iran Iran by Mastaan




مشتهای آسمان کوب قوی "
وا شده ست و گونه گون رسوا شده ست
یا نهان سیلی زنان یا آشکار
کاسه ی پست گداییها شده ست

خانه خالی بود و خوان بی آب و نان
و آنچه بود ، آش دهن سوزی نبود
این شب است ، آری ، شبی بس هولناک
لیک پشت تپه هم روزی نبود

باز ما ماندیم و شهر بی تپش
و آنچه کفتار است و گرگ و روبه ست
گاه می گویم فغانی بر کشم
باز میبینم صدایم کوته است

باز می بینم که پشت میله ها
مادرم استاده ، با چشمان تر
ناله اش گم گشته در فریادها
گویدم گویی که من لالم ، تو کر

...

گویدم بنویس و راحت شو به رمز
تو عجب دیوانه و خود کامه ای

...

گوید آخر ...پیرهاتان نیز ... هم
گویمش اما جوانان مانده اند
گویدم اینها دروغند و فریب
گویم آنها بس به گوشم خوانده ام

گاه رفتن گویدم نومیدوار
وآخرین حرفش که : این جهل است و لج
"....




پی نوشت: وضعیت اخلاقی و فرهنگی ایران واقعی و مجازیمان چقدر شبیه است

کاوه ای پیدا نخواهد شد ، امید"
"کاشکی اسکندری پیدا شود


شعر از مهدی اخوان ثالث


Mastaan
Day 3,720 of the New World