!!از کرامات شیخ ما این استـ ـ !!

Day 3,254, 21:44 Published in Iran Iran by perspolise2015

با دو تا گوشم شنيدم شيخ شهر / روز جمعه بر فراز منبري
شيره ها را خورد و حكمت در نمود / گفت اي شيره سراپا شكري
بعد از آن فرمود اين طوفان و سيل / در اروپاي به اين پهناوري
هست از بي بند وباري زنان / بي حجابي ، لخت و عوري ، دلبري
گفتم اي شيخ اجل صد آفرين / بر چنين كشف ثقيل الباوري
مانده ام انگشت بر لب كز كجا / كرده اي اين كشف، خيلي محشري
اينچنين كشف هوا پلتيك را / ثبت بايد كرد، ثبت محضري
تازه فهميدم شقيقه با گوزن / ربط دارد در بلاد كافري
تخم كفتر خورده اي اي ناقلا / كين چنين افكار را مي پروري
من گمانم وحي بر تو مي شود / مرگ من، جون قلي، پيغمبري
پس اگر نه اينهمه اسرار را / از كجاي خويش در مي آوري
من شنيده بودم اين حرف ظريف / هر كجا جنگ است در هر كشوري
پاي يك زن در ميان باشد، ولي / نه امور جبري و بالا سري
اين اگر مي باشد استدلال تو / بهتر از هر كس خودت مستحضري
خشكسالي در بلاد مسلمين / از گناه چادر است و روسري
رودها خشك و درختان زرد رو / مرد گاو مشت حسن از لاغري
تا ببارد برف و باران از هوا / در هواي سرد، ماه آذري
امر كن زنها كمي شل تر كنند / روسري را اينوري يا آنوري
تا مگر باران ببارد بر زمين / محض ابروي زري، خال پري
بعد از آن درويش كن چشم خودت / يا نگاهش كن به چشم خواهري
تا كه ديدي سيل جاري شد بگو / بس كنند آن عشوه و عشوه گري
روي خود محكم بگيرند آنچنان / كآسمان واماند از سيل آوري
گرچه با اين حرفها شيخ كبير / آبروي شيخها را مي بري
ليك ممنونم براي طنز ما / دم به دم مضمون نو مي پروري
حال مي فهمم چرا اشعار من / هر كجا دارد هزاران مشتري
شيخ اگر كفر است آنچه گفته ام / كفر ماها را تو درمي آوري
خر تصور كرده اي اين قوم را / يا كه خود بر نسبت خرها خري
گر شود سوراخ سقف آسمان / اينچنين بايد بگيري پنچري
بنده مي پنداشتم هالو منم / تو كه از هر هالويي هالوتري