زکاوت ابو علی سینا
HELL13OY
در زمان های قدیم یک دختر از روی اسب می افتد و لگنش از جایش درمیرود. پدر دختر هر حکیمی را به نزد دخترش میبرد، دختر اجازه نمیدهد کسی دست به باسنش بزند, هر چه به دختر میگویند حکیم بخاطر شغل و طبابتی که میکنند محرم بیمارانشان هستند اما دختر زیر بار نمی رود و نمیگذارد کسی دست به لگنش بزند.به ناچار دختر هر روز ضعیف تر وناتوانتر میشود.تا اینکه یک حکیم باهوش و حاذق سفارش میکند که به یک شرط من حاضرم بدون دست زدن به لکن دخترتان او را مداوا کنم...پدر دختر باخوشحالی زیاد قبول میکند و به طبیب یا همان حکیم میگوید شرط شما چیست؟ حکیم میگوید برای این کار من احتیاج به یک گاو چاق و فربه دارم, شرط من این هست که بعد از جا انداختن لگن دخترت گاو متعلق به خودم شود؟پدر دختر با جان و دل قبول میکند و با کمک دوستان و آشنایانش چاقترین گاو آن منطقه را به قیمت گرانی میخرد و گاو را به خانه حکیم میبرد, حکیم به پدر دختر میگوید دو روز دیگر دخترتان را برای مداوا به خانه ام بیاورید.
پدر دختر با خوشحالی برای رسیدن به روز موعود دقیقه شماری میکند...از آنطرف حکیم به شاگردانش دستور میدهد که تا دوروز هیچ آب و علفی را به گاو ندهند. شاگردان همه تعجب میکنند و میگویند گاو به این چاقی ظرف دو روز از تشنگی و گرسنگی خواهد مرد.حکیم تاکید میکند نباید حتی یک قطره آب به گاو داده شود.دو روز میگذرد گاو از شدت تشنگی و گرسنگی بسیار لاغر و نحیف میشود..خلاصه پدر دختر با تخت روان دخترش را به نزد حکیم می آورد, حکیم به پدر دختر دستور میدهد دخترش را بر روی گاو سوار کند. همه متعجب میشوند، چاره ای نمیبینند باید حرف حکیم را اطاعت کنند.. بنابراین دختر را بر روی گاو سوار میکنند.حکیم سپس دستور میدهد که پاهای دختر را از زیر شکم گاو با طناب به هم گره بزنند.همه دستورات مو به مو اجرا میشود، حال حکیم به شاگردانش دستور میدهد برای گاو کاه و علف بیاورند..گاو با حرص و ولع شروع میکند به خوردن علف ها، لحظه به لحظه شکم گاو بزرگ و بزرگ تر میشود، حکیم به شاگردانش دستور میدهد که برای گاو آب بیاورند..شاگردان برای گاو آب میریزند، گاو هر لحظه متورم و متورم میشود و پاهای دختر هر لحظه تنگ و کشیده تر میشود, دختر از درد جیغ میکشد..حکیم کمی نمک به آب اضاف میکند, گاو با عطش بسیار آب مینوشد, حالا شکم گاو به حالت اول برگشته که ناگهان صدای ترق جا افتادن لگن دختر شنیده میشود..جمعیت فریاد شادی سر میدهند, دختر از درد غش میکند و بیهوش میشود.حکیم دستور میدهد پاهای دختر را باز کنند و او را بر روی تخت بخوابانند.یک هفته بعد دختر خانم مثل روز اول سوار بر اسب به تاخت مشغول اسب سواری میشود و گاو بزرگ متعلق به حکیم میشود.
این، افسانه یا داستان نیست,
آن حکیم، ابوعلی سینا بوده است..
لطفن کامنت بزارید تا ماموریت انجام شه
اینجا هم کامنت بزارید چن تا دیگه لازم دارن:
انواع کلاغ ها!!!
حکایت شکار و شکارچی
Comments
25 تا کامنت لطفن
🙂
cm
cm
v
کاش ته داستان با هم ازدواج میکردند
😃
cm
درباره زکریا رازی هم چیزی بگو
مخصوصا کشف باحالش
😉
عجب
هی نمیخوام حرف بد بزنم نمیزارند
راه هایه بهتری هم واسه باز کردن باهایه دختره بود
[removed]
HELL13OY
25
HELL13OY
3,008, 02:30 روز
25 تا کامنت لطفن
🙂
پاسخ دادن
رای
1
sorena131
44
sorena131
3,008, 02:34 روز
cm
پاسخ دادن
رای
1
Hossein.SITEC
45
Hossein.SITEC
3,008, 02:51 روز
cm
پاسخ دادن
رای
1
Albus
63
Albus
3,008, 04:40 روز
v
پاسخ دادن
رای
1
Persian Stormrage
82
Persian Stormrage
3,008, 04:46 روز
کاش ته داستان با هم ازدواج میکردند
😃
پاسخ دادن
رای
1
EHSAN1989S
23
EHSAN1989S
3,008, 05:30 روز
cm
پاسخ دادن
رای
1
90 General
24
90 General
3,008, 05:36 روز
درباره زکریا رازی هم چیزی بگو
مخصوصا کشف باحالش
😉
پاسخ دادن
رای
1
Ghasr e Shirin
32
Ghasr e Shirin
3,008, 07:26 روز
عجب
پاسخ دادن
رای
1
arash irani 5
50
arash irani 5
3,008, 13:12 روز
هی نمیخوام حرف بد بزنم نمیزارند
راه هایه بهتری هم واسه باز کردن باهایه دختره بود
پاسخ دادن
رای
0
arash irani 5
50
arash irani 5
3,008, 13:13 روز
نظر حذف شده
v
cm v
لطفن
🙂 ReplyVote 1
sorena131 44 sorena131 Day 3,008, 02:34
cm ReplyVote 1
Hossein.SITEC 45 Hossein.SITEC Day 3,008, 02:51
cm ReplyVote 1
Albus 63 Albus Day 3,008, 04:40
v ReplyVote 1
Persian Stormrage 82 Persian Stormrage Day 3,008, 04:46
کاش ته داستان با هم ازدواج میکردند
😃 ReplyVote 1
EHSAN1989S 23 EHSAN1989S Day 3,008, 05:30
cm ReplyVote 1
90 General 24 90 General Day 3,008, 05:36
درباره زکریا رازی هم چیزی بگو
مخصوصا کشف باحالش
😉 ReplyVote 1
Ghasr e Shirin 32 Ghasr e Shirin Day 3,008, 07:26
عجب ReplyVote 1
arash irani 5 50 arash irani 5 Day 3,008, 13:12
هی نمیخوام حرف بد بزنم نمیزارند
راه هایه بهتری هم واسه باز کردن باهایه دختره بود ReplyVote 0
arash irani 5 50 arash irani 5 Day 3,008, 13:13
Comment deleted
the last standing man 27 the last standing man Day 3,008, 13:39
HELL13OY
25
کامنت!
ما اینو دربارهی ملاصدرا و یه مرد بخت برگشته و گاو در حال آب خوردن، به طور که گردن گاو خم میشه و مرد که بر روی گردن گاو نشسته به پایین سرازیر میشه و لگنش جا میافته شنیده بودیم باهوش... دیگه حرفی ندارم! خخخ
قدیما امکانات خو نبوده.. همه از گاو استفاده میکردن لابد... خخخخخخخ 😁
کامنت : )
😞
ذکاوت
😃
cm
VoTe
CM
07
Cm , v
cm
Yade ali sina oftadam 🙁
:/
cm
V
cm
Cm
چرا آتیش بزنی
ادامه بده
Dsvgu
Dsvgu
cm