کوروش کبير

Day 1,957, 03:05 Published in Iran Iran by aziz khane mokri


بخش نخست

کوروش کبير بزرگ مرد تاريخ ايران زمين و از جمله نوادری که تاريخ جهان به خود ديده است . انسانی والا و ابرمردی بی همتا که می توان گفت نام ايران با وجود او ايران شد و از بنيانی که او بنا نهاد برای هزاران سال ملتی واحد از اقوام آريايی واقع در فلات ايران شکل گرفت که طی قرنها تمام تمدن ها و قدرتهای کوچک و بزرگ را تحت شعاع خود قرار داد و هويت ايرانی متشکل از مادهای آذربايجان و کردستان و پارسهای جنوب و پارتهای شرق ايران زمين که ملت واحد ايران را تشکيل دادند و تاريخ چندين هزار ساله خود را دوشادوش يکديگر و در کنار يکديگر رقم زدند به همراه هم از اين خاک و هويت دفاع کردند و با افتخار ايرانی بودن خود را به جهانيان اعلام نمودند (قابل توجه دوستان پان عثمانيسم که حسين رضا زاده رستم امروز ايران زمين حتی در قبال ملياردها ثروت حاضر به از دست دادن هويت خود نشد) شما را نمی دانم اما من خود به شخصه اولين بار در کودکی با خواندن کتابی از کوروش بود که به مفهوم واقعی ايرانی بودن خود پی بردم و از شور و شعف در خود نبودم .اين وبلاگ با وجود اينکه نام کوروش را به همراه دارد کمتر به شاهنشاه ايران اشاره نموده و براستی که نام شاهنشاه فقط لايق کوروش می باشد.به واقع تمام دنيای باستان وی را همواره همچون مردی فوق العاده و بی مانند نگريست . پارسی ها که وی آنها را از گمنامی به افتخار رسانيد وی را پدر خواندند. يونانيها که وی آنها را در سواحل آسيای صغير مقهور قدرت خويش ساخت با وجود نفرتی که غالبا به ايرانيها نشان می دادند در وی به چشم يک فرمانروای آرمانی نگريستند و يهود که وی آنها را جهت اجرای آيين و بنای معبد آزادی و کمک عطا کرد وی را همچون مسيح خويش تلقی کردند انچه که در مورد او جای ترديد نمی گذارد اينستکه لياقت نظامی و سياسی فوق العاده در وجود وی با چنان انسانيت و مروتی در آميخته بود که در تاريخ پادشاهان شرقی پديده ای بکلی تازه بشمار می آمد.احوال اوبدون شک از بعضی جهات ياد آور فاتحانی چون اسکندر و ناپلئون نيز هست اما قياس وی با آنها درست نيست چون هر چند وی نيز مانند انها سالها از گردونه جنگی خويش پايين نيامد اما جنگ و بوی خون او را بر خلاف ديگر فاتحان مست و مغرور نکرد بر خلاف آنها هر بار که حريفی از پای در می افکند مثل يک شهسوار جوانمرد دستش را دراز می کرد و حريف افتاده را از خاک بر می گرفت .رفتارش با کرزوس که او را از مرگ نجات داد و نبوديد که حتی او را در کرمان حکومت نيز داد .احترام او به عقايد دينی عاقلانه ترين و زيرکانه ترين سياستی بود که در چنان دنيايی به او اجازه داد تا اقوام مختلف متمدن و نيمه وحشی را بدون مشکلی در کنار هم اداره کند و آنها کنار هم بياسايند و در سرزمين او ضعيفان در سايه اقتدارش در آرامش زندگی کنندو اقوام مخالف نيز بواسطه اين جوانمردی هرگز در مقابل او تا پای جان ايستادگی نکنند . اينگونه بود که کوروش ؛کوروش شد .در تاريخ جهان سرداران و شاهان فاتح بسياری ظهور کردند که جز نفرت و نام بد از خود بجا نگذاشتند اما چرا بعد از گذشت ۲۵۰۰سال بايد از طرف جامعه جهانی ۲۹ اکتبر به نام روز جهانی کوروش کبير نامگذاری شود؟چرا روز جهانی اسکندر وچنگيز يا هيتلر را نداريم! آری دوستان گرامی نياکان ما اينچنين بودند و برگهای زرين تاريخ ايران زمين را رقم زدند ما نيز از همان خون و تباريم ودر همان خاکی زندگی می کنيم که آنها زندگی می کردند اما....... .

ايرانی باشيد و پر غرور و پاينده باد ايران.

کوروش کبير

بخش دوم

منشور آزادي نوع بشر کوروش کبير بي ترديد جزء بزرگترين افتخارات آرياييها و سرزمين ايران مي باشد چرا که روحيه خداجويي؛آزادگي و عدالت خواهي ايرانيان را در بيش از ۲۵۰۰سال پيش از زبان سردار بزرگ خويش به جهانيان اعلام مي نمايد .آن هم در زماني که جنگ و خون ريزي وظلم واستثمار يکديگردر ميان اقوام وحشي و متمدن آنروز امري رايج و عادي بشمار مي آمد و تمدن بشري هنوز مراحل تکامل خود را کامل طي نکرده بود و در اواخر عصر آهن بسر مي برد و بيان گفتارهايي که بي ترديد هنوز درهمين سرزمين ايران تازه و نو بشمار مي آيد و راه گشاي بسياري از مشکلات امروز ايران مي باشد در۲۵قرن پيش جاي شگفتي و تفکر بسيار دارد آيا مي توان گفت نياکان ما از ديد فرهنگ وتمدن در آن زمان به جايگاهي رسيدن که امروز ما حسرت آنرا مي خوريم و راه درازي را براي رسيدن به آن در پيش رو داريم؟احترام به عقايد ديگران ؛آزادي اديان و حق انتخاب حکومت رادر جامعه امروز ايران مي توان پيدا کرد؟ دادگاه هاي امروزمان که با رشوه و بي لياقتي حکم بي دادگاه را پيدا کرده و کجاست کوروشي که داد مظلوم را از ظالم بگيرد.در۲۵۰۰سال پيش از زبان کوروش برده داري در شرايطي از ميان جوامع ايراني بر مي افتد که حتي ۱۰۰۰سال بعد از آن در کتاب آخرين و کاملترين دين الهي شاهد قوانين متعددي راجع به آن هستيم!!!(من براي دين اسلام احترام بسياري قائل هستم ولي هرگز اين موضوع برايم روشن نشد) . دنياي استعمارگر امروز که با استثمار نوين خود ملل جهان سوم را به بي گاري مي گيرد اگرکوروشي مقتدر را در برابر خود مي ديد ديگر شاهد فقر و گرسنگي در جهان بوديم. ابرقدرت امروز جهان مانند لات بي سرو پا و قمه کشي مي ماند که هر کسي را که بخواهد در هر کجاي دنيا مورد زور و ستم قرار مي دهد و انتقام بي لياقتي خود را ازخون ديگر ملل مي گيرد .و هر کسي که با او نباشد و حتي در برابر خواسته هايش سکوت کند دشمن خود مي شمارد غافل از اينکه هر قدرتي را پاياني است .منشور آزادي کوروش نشان کاملي است از شايستگي و لياقت نژاد ايراني. اين متن يک سال پيش به عنوان اولين متن در اين وبلاگ نوشته شد و ارزش بسيار دارد تا يکبار ديگر خوانده شود تا فراموش نکنيم ايران سزاوار آنست که سرفراز بماند.

(( اينک که به ياری مزدا تاج سلطنت ايران و بابل و کشورهای جهات اربعه را به سرگذاشته ام اعلام می کنم که تا روزی که زنده هستم و مزدا توفيق سلطنت را به من می دهد دين و آئين و رسوم ملتهائی که من پادشاه آنها هستم محترم خواهم شمرد و نخواهم گذاشت که حکام و زير دستان من دين و آئين و رسوم ملتهائی که من پادشاه آنها هستم يا ملتهای ديگر را مورد تحقير قرار بدهند يا به آنها توهين نمايند.

من از امروز که تاج سلطنت را به سر نهاده ام تا روزی که زنده هستم و مزدا توفيق سلطنت را به من می دهد هرگز سلطنت خود را بر هيچ ملتی تحميل نخواهم کرد و هر ملت آزاد است که مرا به سلطنت خود قبول کند يا ننمايد و هرگاه نخواهد مرا پادشاه خود بداند من برای سلطنت آن ملت مبادرت به جنگ نخواهم کرد.

من تا روزی که پادشاه ايران هستم نخواهم گذاشت کسی به ديگری ظلم کند و اگر شخصی مظلوم واقع شد من حق وی را از ظالم خواهم گرفت وبه او خواهم داد و ستمگر را مجازات خواهم کرد.

من تا روزی که پادشاه هستم نخواهم گذاشت مال غير منقول يا منقول ديگری را به زور يا به نحو ديگر بدون پرداخت بهای آن و جلب رضايت صاحب مال تصرف نمايد و من تا روزی که زنده هستم نخواهم گذاشت که شخصی ديگری را به بيگاری بگيرد و بدون پرداخت مزد وی را به کار وا دارد.

من امروز اعلام می کنم که هر کسی آزاد است که هر دينی را که ميل دارد بپرستد و در هر نقطه کخ ميل دارد سکونت کند مشروط بر اينکه در آنجا حق کسی را غصب ننمايد و هر شغل را که ميل دارد پيش بگيرد و مال خود را به هر نحو که مايل است به مصرف برساند مشروط بر اينکه لطمه به حقوق ديگران نزند.

من اعلام می کنم که هر کس مسئول اعمال خود می باشد و هيچ کس را نبايد به مناسبت تقصيری که يکی از خويشاوندانش کرده مجازات کرد و مجازات برادر گناهکار و بر عکس به کای ممنوع است و اگر يک فرد از خانواده يا طايفه ای مرتکب تقصير می شود فقط مقصر بايد مجازات گردد نه ديگران.

من تا روزی که به ياری مزدا زنده هستم و سلطنت می کنم نخواهم گذاشت که مردان و زنان به عنوان غلام و کنيز بفروشند و حکام و زير دستان من مکلف هستند که در حوزه حکومت و ماموريت خود مانع از فروش و خريد مردان و زنان بعنوان غلام و کنيز بشوند و رسم بردگی بايد به کلی از جهان برافتد.

از مزدا خواهانم که مرا در راه اجرای تعهداتی که نسبت به ملتهای ايران و بابل و ملتهای ممالک اربعه بر عهده گرفته ام موفق گرداند.))

کوروش کبير

بخش سوم

شرح مختصری از پرافتخارترين دوران تاريخ ايران با وجود دوستان خردمندو اساتيد گرامی که خود بهتر از هر کسی بر آن واقف هستند هر چند نمی تواند بيانگر شکوه و عظمت آن روزگاران باشد اما ياد آوری آن نيز خالی از لطف نيست و اينکه تاريخ چگونه از کوروش ياد می کند و چگونه دوران فر و شکوه ايران زمين را به تصوير می کشد مطمئنا به هزاران ديوان و دفتر نياز دارد که هر چه از آن گفته شود باز هم کم است نه آنکه کافی نباشد بلکه دوستاران و عاشقان اين کهن بوم و بر را سيراب نخواهد کرد .

((روزی که بيانيه کوروش بر روی استوانه معروف او در بابل در معرض مطالعه و تماشای مردم گونان قرار گرفت آرياييهای ايرانی همراه قوم پارس قدم بر صحنه حوادث جهانی نهادند قوم پارس که فاتح جديد بابل از ميان آنها بر خاسته بود و بعدها اخلاف و خويشان او غالبا دوست داشتند خود را به آن قوم منصوب کنند با آنکه چندين فرمانروای ديگر از همين خاندان قبل از کوروش در ميان آنها سلطنت کرده بودند فقط از عهد کوروش بود که توانست در عرصه رقابتهای بين المللی عصر خود را برای بنيان نهادن يک امپراطوری بزرگ جهانی شايسته نشان دهد .پدران کوروش از چند نسل قبل از او در انشان پادشاه بودند و در زمان حکومت مادها نيز از آنها تبعيت می کردند و پدرش که کمبوجيه ناميده می شد نيز خويشتن را دست نشانده آستياگ می يافت . کوروش هم که بر حسب بیشتر روايات دختر زاده آستياگ بود وقتی در انشان به سلطنت نشست خيلی زود ضعف و انحطاط دولت آستياگ را دريافت و همين نکته او را به فکر توسعه قدرت و خيال کسب استقلال انداخت.آستياگ سالها پيش کوشيده بود اين دختر زاده خود را در هنگامی که هنوز کودک بود به دست وزير خود هارپاگوس هلاک کند و چون هارپاگوس دست به خون کودک نيالوده بود شاه برای مجازات او داده بود فرزند هارپاگوس را بکشند و غذائی را که از گوشت سر و دست او ساخته بودند بزور به اين پدر بدبخت خورانيده بودند (وقتی می گويم بيانيه اعلاميه حقوق بشر در چنان دورانی باعث شگفتی بسيار است بی جهت نيست). با اينهمه هارپاگوس خشم خود را فرو خورده بود و برای بدست آوردن فرصت انتقام در خدمت آستياگ باقی مانده بود از اين رو وقتی شاه سالها بعد در طغيان کوروش هارپاگوس را بدفع او فرستاد او در خيانت به آستياگ هيچ ترديدی به خود راه نداد و با سپاه خويش به کوروش پيوست .حتی لشگری که خود آستياگ جهت دفع او آورد در نزديک محل پاسارگاد بر پادشاه خود شوريدند و او را به کوروش تسليم کردند و اين نشان می دهد که جنگجويان ماد کوروش را بيگانه و جدا از خود نمی دانستند خصوصا که ماندانا مادر کوروش نيز از خاندان ماد بود و اين را نيز می توان از مورخان يوناني که گه گاه از طوايف و شاهان پارسی نيز همچنان به عنوان طوايف و شاهان ماد ياد کرده اند دريافت. يکبار به يکی از دوستان پان عثمانيسم دوستانه پيشنهاد برگزاری همايشی برای کوروش را جهت اتحاد و ارتباط بيشتر را نمودم اما اين اين اشخاص که تقريبا خود را از هر گونه هويت و خاستگاه ايرانی بودن مبرا می دانند بدون هيچگونه ترديدی گفتند کوروش به ما ربطی ندارد!!!هر چند بعد از گذشت هزاران سال ديگر پارس وماد بودن برای ايرانيان معنايی ندارد اما همين نشان می دهد که از همان ابتدا نيز هرگز جنگ و دشمنی بين اقوام اصيل ايرانی روی نداده و همه ايرانيان در کنار هم و با ياری هم تاريخ خود را بر صفحه روزگار نوشتند و اگر شاهنشاه ايرانی به پيروزی و قدرت فراوان دست يافت بخاطر سواره نظام ماد و پياده نظام پارس بود که هر دو در زمان خود بهترين بودند و بدين ترتيب قويترين ارتش جهان آنروز را در کنار يکديگر ساختند .در هر حال شکست آستياگ نه تنها پادشاه ليديه را که خواهرش در نکاح آستياگ بود ناراضی کرد بلکه بابل و مصر را نيز نگران ساخت و اتحاد اين سه قدرت برتر آن زمان را در برابر ايرانيان را اجتناب ناپذير نمود لازم به گفتن است که در آن هنگام هنوز يونانيها قدرتی محسوب نمی شدند و هنگامی که در جنگ کوروش با ايونيها آنها از اسپارت کمک خواستند يک فرستاده آنها نزد شاهنشاه باريافت و با ساده دلی به کوروش اخطار نمود که اگر از مداخله در سرنوشت ايونی ها دست بر ندارد بايد منتظر عکس العمل اسپارت باشد شاهنشاه نيز بر حسب اخلاق جوانمردانه خود از فرستاده اسپارت بخاطر اين اخطار مشفقانه تشکر کرد اما در عين حال به خنده گفت اگر عمرش کفاف دهد کاری خواهد کرد که اسپارت بجای دلسوزی بر احوال ايونی ها بر سرنوشت خود گريه کند ونيز افزوده بود که من از کسانی که در ميدانهای شهر خويش گرد هم می آيند تا بقيد سوگند دروغ يکديگر رافريب دهند بيمی به دل راه نمی دهم)) براستی که فرق بسيار نياکانمان را با وضع موجود در ميادين بازارها و مجلس امروز ايران مقايسه کنيد که جزء دروغ و کلاهبرداری هنری يافت نمی شود .

خداوند اين کشور را از دشمن خشکسالی و دروغ محفوظ دارد کتيبه داريوش در تخت جمشيد

کوروش کبير

بخش چهارم

((تا به آنجا رسيديم که دشمنان ايران سعي کردند تا با اتحاد با يکديگر در برابر کوروش ايستادگي نمايند( زهی خيال باطل)در ليديه کرزوس کوشيد تا از راه اتحاد با مصريها و بابليها و يونانيان وضع خود را در مقابل تهديد تازه استوار نمايد او با آگاهي از سقوط آستياگ اولين هدف خود را بازپسگيري زمينهاي مجاور مرز خويش يافت که ماد در پي جنگهاي طولاني بدست آورده بود از اين رو از رود هاليس گذشت و قبل از آنکه کمک متحدشان برسد کاپادوکيه را در آن سوي رود تسخير کرد اما چون اثري از کمک آنها نرسيد دوباره به سارد بازگشت و بانتظار ماند .اما در اين اوقات يک پناهنده سياسي بدربار کوروش آمد و نقشه کرزوس و اتحاد او را فاش کرد شاهنشاه نيز با هوشياري و بر خلاف انتظار کرزوس قبل از آنکه متحدين فرصت يابند قواي خود را تجهيز نمايند و با وجود اينکه نبوديد پادشاه بابل ممکن بود به سپاه وي چشم زخمي وارد سازد از راه بين النهرين راه شمال را در پيش گرفت و از دجله نيز گذشت و در بين راه حران ومعبد سين خداي محبوب بابليها را به تصرف در آورد و به سوي کيلکيه رفت و کاپادوکيه و ارمنستان را نيز به قلمرو خود افزود و در پتريا در شرق رود هاليس در برابر سپاه کرزوس قرار گرفت پيشنهاد کوروش آن بود که ليديه نيز به عنوان يک ساتراپ شود تا هم کرزوس جان خود را حفظ کند و هم حکومت خود را اما او با تحقير و خشونت آن را رد کرد ولي چون در برابر کوروش نيز اميد چنداني به پيروزي نداشت شبانه از برابر ايرانيان عقب نشيني کرد و در سر راه همه چيز را به آتش کشيد و به سارد بازگشت و به انتظار کمک متحدشان نشست و حتي سربازانش را بگمان آنکه شروع سرما کوروش را از تعقيب وي منصرف مي سازد مرخص کرد اما کوروش نيز با ذکاوت و دور انديشي چون نمي خواست به حريف براي تجديد قوا فرصت دهد و هم با سرماي آن حدود که داشت نزديک مي شد گرفتار سازد بدنبال او راه سارد را در پيش گرفت . سپاه کرزوس و کوروش در جلگه اي نزديک سارد به نبرد بر خواستند که خواندن جزئيات اين نبرد و تدابيري که دو حريف براي مغلوب ساختند يکديگر در پيش گرفتند بسيار جالب است اما به شرحي طولاني نياز دارد در هر صورت اين نبرد سر انجام با پيروزي ايرانيان پايان يافت و و پادشاه ليديه در پايتخت خود سارد به محاصره افتاد و همچنان به اميد کمک بابليها و اسپارتيها چشم دوخت ولي اين محاصره تنها دو هفته به طول کشيد و سارد سقوط کرد و کرزوس به دست کوروش افتاد و با توجه به سيرت و اخلاق کوروش و آنچه از وي انتظار مي رفت نه تنها حريف خود را نکشت بلکه در حق وي محبت هم نمود و در داخل ايران و نزديکيه همدان ايالت بارنه را با دستگاهي شاهانه به او بخشيد . با فرجام کار ثروتمندترين پادشاه آنروز جهان افسانه خاندان سلطنتي گوگس نيز که ظهورشان با افسانه ها آميخته بود با سقوط نواده شان کرزوس خاتمه يافت و در تابعيت ايرانيان به پايان رسيد ))

کوروش کبير

بخش پايانی

بعد از فتح آسيای صغير برای کوروش نوبت رسيدگی به حساب بابل و نبوديد رسيده بود اما در داخل ايران هنوز مسايلی بود که حل و تصفيه فوری تری را ايجاب می کرد در واقع درا ين زمان هم نواحی شرقی قلمرو ماد مثل گرگان هنوز تحت نظارت سردار پارسی در نيامده بود و همچنين آنسوتر وجود طوايف نيمه وحشی و مهاجم ممکن بود امنيت قلمرو داخلی کوروش را به خطر اندازد از اين رو کوروش حمله به بابل را عمدتا به تاخير انداخت و نزديک پنج شش سالی اوقات خود را صرف سرکوب کردن طوايف و اقوام نواحی شرق کشور کرد و قبل از وی نيز پادشاهان ماد در هنگام لشگر کشی به غرب از جانب شرق لطمه خورده بودند و شاهنشاه نمی خواست تجربه آنها را تکرار کند در هر حال اين لشگرکشی ها نه تنها مرز ايران را خيلی بيشتر از آنچه برای ماد حاصل شده بود توسعه داد بلکه ثروت بسياری را نيز برای کوروش و ايرانيان به همراه آورد .اما اين امپراطوری وسيع که با جنگ بی انقطاع به وجود آمده بود برای دوام و بقای خود نياز به جنگ داشت و کوروش در استراحتگاه خود در همدان نمی توانست فراموش کند که بابل هنوز تسخير ناشده مانده بود و نبوديد پادشاه آن هنوز به خاطر اتحاد ی که بر ضد وی با کرزوس کرده بود حسابی پس نداده بود.بالاخره وقتی مسيح يهود که برای آنها حکم پادشاه خدايی را داشت برای فتح بابل حرکت کرد تقريبا اعتماد داشت که با پيروزی به بابل وارد خواهد شد.در مقابله با شاهنشاه که به سرعت شهرهای قلمرو نبوديد را يکی پس از ديگری فتح می کرد و بسوی بابل پيش می آمد پادشاه کاهن تنها کاری که انجام داد آن بود که خدايان شهر را از صدمه سپاه مهاجم حفظ کند و آنها را به هر قيمتی هست به خارج از شهر منتقل سازد گويی در روياهای دينی خود می پنداشت که او فقط وظيفه دارد خدايان خويش را حفظ کند و حفظ مردم و شهرها به عهده خودشان است!بدون شک برای رسيدن به بابل يک مانع عمده رود دجله بود اما کوروش برای رفع اين مشکل بود مسير اين رود را وقتی آب آن به نسبت کم بود از سر راه برگردانند خود سختکوشی و اراده نياکانمان را قضاوت کنيد و عد با حمله به شهر اوپيس و تسخير آن ارتباط آن را با پايتخت به کلی قطع کرد و سرانجام يک سردار ايلامی کوروش به نام گبرياس توانست لشگر نبوديد را در محلی به نام سیپ پار به سختی مقلوب کند و بدون مانعی وارد بابل شود و نبوديد که نتوانست به موقع خود را نجات دهد ناچار با ورود ايرانيان تسليم و اسير شد .کوروش در اين پايتخت عظيم اقوام سامی سرانجام قدرت نوخاسته آريايی را بر تخت نشاند و در معبد مردوک تاج سلطنت بابل را بر سر نهاد (تقريبا ۲۳ مهر ماه)و تمام اقوام تابع بابل از چادرنشينان عرب تا شهرنشينان سوريه و فلسطين در برابر شاهنشاه سر تعظيم فرود آوردند و نبوديد نيز به کرمان فرستاده شد و تا پايان عمر در آنجا با دستگاه حکومت همچنان باقی ماند از اطلاعات باقی مانده حکايت از آن دارد که فاتح پارسی در شهر با شوق و علاقه مردم پذيره شد و نسبت به طيقات مردم محبت و حسن سلوک کم مانندی ارائه داد معابدو شهر را از هرگونه تاراجی که رسم سپاهيان فاتح بود حفظ کرد و آزادی که او به قوم يهود اعطا کرد چنان بود که تا امروز نام او را در ميان اين قوم جاودانه ساخته شايد عمر وی کفاف آن را نداد که درسی مشابه با آنچه به بابل داد به مصر هم بياموزد اما سالهای بعد توسط ديگر سرداران پارسی مرزهای شاهنشاهی ايران هر سه قاره آسيا و اروپا و آفريقا را درنورديد و از بنيانی که او برنهاد کشوری برپاخاست که بيش از نيمی از تاريخ خود را ابرقدرت جهان بود.درباره فرجام کوروش نيز بايد گفت اين سرباز وطن در جنگ با اقوام وحشی شرقی و دفاع از سرزمين خويش جان خود را فدا نمود و پيکرش در پاسارگاد به خاک سپرده شد و تا امروز نيز جاودانه باقی مانده حتی او در وصيت به فرزندان خود آنها را از ساخت مقبره ای مانند فراعنه برحذر می دارد و آرامگاهی ساده را بر هر چيزی ترجيح می دهد.(مقايسه کنيد با مرقد کنونی امام)تمام زندگی بی نظير خودرا در لوحی کوتاه روی مقبره خويش اينگونه بيان می کند:

ادم کوروش خشايثيه هخامنشيه -منم کوروش شاه هخامنشی

روانش شاد و راهش پر رهرو باد.پاينده ايران