یک شنبه - گه خوری های اضافه

Day 2,062, 15:20 Published in Iran Iran by Ariyan PiRoy






تمامی مگس های این نمایش خیالی بوده و هرگونه ارتباط با هر ان دیگري تصادفی است.

مادر داماد: بله...غرض از مزاحمت، این پسر ما دیگه واسه خودش مردی شده! قربونش برم من، من و باباش فکر کردیم دیگه موقعشه که براش آستین بالا بزنیم و...ماشالله دختر شما هم که پنجه ی آفتابه! از دیوار بالا می ره آدم می خواد قربون اون دست و پای بلورینش بره!
مادر عروس: شما لطف دارین...اوا خاک به سرم! گلوتون خشکه! دخترم پس این گه چی شد؟
پدر داماد: ای بابا زحمت نکشین. حالا ما باید از این گه ها زیاد بخوریم! اتفاقا همین الان گه خوردیم اومدیم...
پدر عروس: آقا دوماد شما گه می خوری میای خواستگاری!
داماد: بله دیگه...(خجالت میکشه و صورتش سبز می شه(
پدر عروس: حالا این شازده شغلشون چی هست؟
مادر داماد: پسرم رستوران داره! کارش حرف نداره، يه بار حتما تشریف بیارین اونجا گه خوری، دیگه هیچ جا هبچ گهی نمی خورین!
مادر عروس: به به به به گه آقا دوماد خوردن داره!
پدر عروس: بله اتفاقا من يه بار اونجا گه خوردم، منتها من كلسترول دارم دکترم سفارش کرده گه زیادی نخورم.
پدر داماد: گه نخور!
مادر داماد: به به عروس خانومم که تشریف آوردن ماشالله بوی گهشون اتاق رو ورداشته...
عروس: شما لطف دارین. بفرمایید گه!
داماد: خوب اگه موافق باشید دیگه این گه خوردن ها رو بذاریم کنار و بریم سر اصل مطلب...

ادامه گهي دارد...







Be Sedaye PĬR㋡Ў Mipashid ツ
کسی که برای آرزوهایش سقف بگذارد، نمی‌تواند پیشرفت کند




http://www.erepublik.com/en/party/nehzat-e-jangal-party-2283/1

ای جنگل ! اینجا سینه ی من چون تو زخمی ست
اینجا دمادم دارکوبی بر درخت ِ پیر می کوبد
دمادم