در وصف امام Mehran.s

Day 1,709, 09:43 Published in Iran Iran by Violet Evergarden

باسلام
یه چند روزیه بازار اسپم و ترول داغ بود گفتیم یه مقاله آموزشی بزنیم
مدیا شاید ترکید
روح پدر آموزش ایران شاد شد :دی
اول از همه کسانیکه همین ابتدا وت میدن تا مقاله از بین مقالات اسپم دیگه بالا بیاد و بین اونا اول بشه و همه مقاله رو ببینن متشکرم


روزی امام در جمعی نشسته بودندی و مریدان را همی موعظه کردندی، ناگاه شخصی سیاه و بدفرم(کریه)به مجلس وارد شدندی
رو به امام کرده و به پرخاش همت گماردندی
که ای فلان فلان شده تاپاله بز
امام در جواب فرمودندی
خودمم
باز آن غریبه در ادامه گفتندی :ای پشگل گوسپندی
امام خاضعانه در جواب فرمودندی
خودشم
مریدان برخروشیدندی و فریاد کشان که ای ابله ... چه میگویی که امام دست از عبا بیرون آوردندی و رو به مرد غریبه فرمودند
ای ناشناس اگر تشنه ای آبت دهیم، اگر گشنه ای غذایت و اگر جایی برای خفتن نداری ، ترا محلی برای آرمیدن فراهم آوریم
ناشناس از دیدن این واکنش امام بسی خجالت بکشید و همی خاااااااااااااااااااااااااک بر سر بریخت
مریدان همه انگشت به کان کماکان امام را در هاله نور خود مشاهده کردندی و جملگی گفتندی: اماما همانا که خاااااااااااااااااااااک بر سرمان شدندی ولی هنوز نگرفتیم اندی
امام رو به مریدان کرد و با نگاهی نافذ ولی عاقل اندر سفیح فرمودندی
این ناشناس هم تشنه بود و هم گرسنه و بیخواب
مریدان جملگی گفتندی که اماما ما خود نیز فهمیدندی اما این ابله چرا فحش دادندی ؟؟
امام در جواب فرمودندی: عزیزان من این ناشناس از دوستان یاد بکردندی و من از یاد آنان خرم بگشتم، و چون مرا از غفلت رهاکردندی من نیز به پاداش آب و نان و جایی برا خسبیدن فراهم آوردم
و در نهایت چون عندالمطالبه میخواستم خاااااااااااااااااااااااک بر سر همه شما کنم اندی فرصت غنیمت شمردم و رخصت همی دادمی که درسی باشد برای شما گوسپندان
ویک بیت شعر در باب این موضوع ایراد کردندی: گاه کودکی نادان به غلط زند تیری بر هدف
مریدان از شنیدن جملات نافذ امام خااااااااااااااااااک بر سر کردندی
خشتک درانیدندی
رو به صحرا گذاشتندی و نیمه های شب بازگشتندی


*
روزی امام در راه مریدان را بدید که طعام همی خوردند، اما با یکدیگر در حال مشاجره هستندی
امام رو به آنان فرمودندی: که ای نافلان از چه رو با هم در نزاعید؟
یاران از دیدن امام به وجد آمدندی و گفتندی
اماما نزاع بر سر تشخیص فلفل بهشتی و جهنمی است
امام فرمودندی که فلفل بهشتی و جهنمی ندارد ای غافلان
یکی از مریدان گفت
میدانیم اما میخواهیم بدانیم که اگر روزی گذر ما از بهشت افتاد و مابین طعام بهشتی فلفلی دیدیم از کجا بدانیم که جهنمی نباشد و عمال جهنمی دسیسه نچیده باشدندی
امام فرمود فقط یک راه برای تشخیص فلفل میباشد، آن نیز اینست که انگشت به فلفل زده و آن را به ما تحت خود بزنید
اگر سوزشی همراه با عذاب طوری که عرقی سرد شما را احاطه کند بدانید که جهنمی است
ولی اگر سوزشی همراه با خوشی و سعادت ابدی شما را در بر گرفت بدانید بهشتی است
واین تک بیتی را در وصف موضوع بخواندندی: فلفل نبین چه ریزه بشکن ببین چه تیزه
مریدان از دیدن این نکته سنجی امام جامه دریدندی و خشتک بر سر کردندی و انگشت به ماتحت خود کردندی و سر به صحرا گذاشتندی
همچنان که هنوز هم اثر یا خبری از آنان مورخان ندارندی و نگرفتندی


*
روزی امام با یاران از کوچه ای میگذشتندی،سائلی (گدایی) را بدیدندی که کاسه ای مفرغی در دست گرفته و با صدایی کریه میگویدندی: یک سکه به من دهید تا در بهشت صاحب یک متر زمین شوید
مریدان هر چه در جیب داشتندی گرفته و تا خواستند به سائل(همون گدا) کمک کنندی
امام فرمودندی: از کجا میدانید که گفته های این مرد درست است؟
اگر اینطور که اومیگوید به ازای هر سکه(معادل 700000 تومان امروزی)یک متر زمین در بهشت از جانب این پاپتی به شما رسد ارجع تر است
یا یک سکه(مورخان در اصل و بدل بودن یا سیم یا زر بودن آن دچار شبهه هستندی)به من دهید
و در دنیا و آخرت یک متر زمین آنهم با سند ششدانگ(منگوله دار) از جانب من دریافت کنید؟
مریدان با شنیدن این سخنان هرچه داشتندی خدمت امام تقدیم کردندی
امام بعد از گرفتن دارو ندار مریدان فرمودندی: خاااااااااااااااااااااااک بر سرتان نهادمی
همانا که شما جملگی غافلید، همان به که دار و ندارتان را به وعده ای گزاف از شما به یغما ببرندی
واین شعر را در باب موضوع فرمودندی: که گوسفندان ده بالا چه فرق دارند با گوسپندان ده پایین؟
آخر ابلهان مزنده زمینهای بهشتی را کدامیک از ما میدانیم که به یک سکه میخریم یا میفروشیم؟!؟
مریدان از شنیدن این سخنان همچون دو روایت بالا کارها نماند که نکردندی، اما اینبار به خانه هایشان خرامیدندی و تا یک هفته از خانه بیرون نیامدندی


*
روزی امام از بازار گذر کردندی، ازدهامی در بازار بدیدندی، از روی کنجکاوی بدانجا رفتندی
بدیدندی که مریدان شخصی را بگرفته و همی کتک زدندی
جلو رفتندی و رو به مریدان فرمودندی: چه شده؟!؟ گناه این مرد چیست؟!؟
مریدان گفتندی که این شخص روایتهای جعلی از شما به مردم گفته و دارای 4000 باب روایت جعلی است و مریدانی برای خود دست و پا کردندی
امام فرمودندی: آیا مریدان من راست میگویدندی؟!؟
تا مرد خواست چیزی بگوید امام فرمودندی: که خاموش ای مرد چموش
امام رو به ملت فرمودندی که اوی ملت آگاه باشید که من این مرد را نمیشناسم، فقط کسانی میتوانند از من روایتی گویندی که از مریدان و اصحاب من باشدندی
و نیز برای تمیز دادن روایتهای جعلی از اصلی بدانید که روایتهای اصل همگی دارای اندرز و معانی ژرف میباشندی که شعور شما از درک موضوعی آنها تا هفتاد نسل بعد از شما عاجزندی
و نیز در تمامی روایات مریدان کماکان بعد از ایراد سخنان من خشتک میدرانند و جامه چاک چاک میکنند و به صحرا میدوند
و نیز تمامی روایات ممهور به مهر میتی کمان میباشندی
و در پایان فرمودندی: شخصی را میشناسم که قبل از من ادعای امامی را داشت همانا او از من نیست و کسانیکه پیرو آن باشند نیز از من نیستندو از صراط راست خروج کردندی
و این بیت را نیز در باب تغییر جو بازار ایراد کردندی
که ای بیگلی بیگلی بیگلی بیگلی چشمات رو واکن
آآییی بیگلی بیگلی بیگلی بیگلی اخمات رو وا کن
ملت با شنیدن این سخنان جامه ها پاره کردندی وخااااااااااااااااااااک ها به سر ریختندی و خشتکها بدرانیدندی و همراه مریدان به صحرا دویدندی
امام هم همچنان مبهوت به ملت و مریدان نظاره کردندی
ودر کار ملت ماندندی که شما دیگه چرا؟!؟

حالا که خوندی روحت شاد شد برو بالا وت و ساب رو بزن که ما هم روحمون شاد شه:دی