دعوا به سبک گوسفندی

Day 2,270, 06:24 Published in Iran Iran by reza punisher

بعله
دیشب خبردار شدیم که خبر کشته شدن من زود تر از خود من به اینجا میرسه
گفتیم داستانش رو بگیم نگران نشید
دیشب قضیه از این قرار بود که تو خونه نشسته بودیم هوس چریدن به سرمون زد
گفتیم بریم یه یونجه ای بزنیم به بدن
همین که پریدیم از خونه بیرون چشتون روز بعد نبینه کاظم قاقی با بروبچ یقه ما رو گرفتن که جون داداش بیا بریم باغ البالو یه خروس داریم سیگار میکشه
بریم نشونت بدیم
گفتیم جون داداش ما یه لاکپشت داریم با لاکش هلیکوتری میزنه دوسش داری
گفت نه جون داداش
قدیمی شده 😃
اقا دیدیم راه نداره اگه ولش کنیم باید تا صبح گلا قالی رو بشماریم
هیچی دیگه کار به دعوا کشید
چیه انتظار داشتید همشون رو بزنم؟
مگه جنگه ؟؟؟؟؟
و ما از گردن به پایین نصف شدیم


و در نهایت گردنمون رو با چسب 1-2-3- چسبوندن
و در اخر با شعار
ملت در خراب که میگن همینه
همینه
شما رو به کلید اسرار میسپارم
تا جنایتی دیگر بدرود