داستان

Day 1,858, 03:01 Published in Iran Iran by Persians Men

درود امروز شماره جدید از روزنامه آوای پارس را منتشر کرده ایم.

ابتدا پاسخ سوالات شماره قبل رو میذارم.

خب سوالات شماره 1 و3 رو که یکی از دوستانمون دادند.

اما پاسخ سوال 2:
بايد پزشك عمومي بپره
به رياضي دان براي محاسبات ابعاد عرض و طول و ارتفاع و امثالهم نيازه
به فيزيكدان لازمه چون رو هوا موندن به يه كسي نياز داره كه اعاد هوافضا رو محاسبه كنه
به شيمي دان براي اينكه گاز بالن رو كنترل كنه و درصورت نياز راه حل هاي بهتري براي نگهداشتن حجم كره (بالن) بده
روانشناس هم بايد بهشون اميد بده تا روحيشونو نبازن
پزشك عمومي نيازي نيست چون كسي چيزيش نميشه اگه خودش بپره پايين

حالا میریم سر وقت داستان این شماره

من خیلی خوشحال بودم.

من و نامزدم قرار ازدواجمون رو گذاشته بودیم.

والدینم خیلی کمکم کردند، دوستانم خیلی تشویقم کردند و نامزدم هم دختر فوق العاده ای بود.

فقط یه چیز من رو یه کم نگران می کرد و اون هم خواهر نامزدم بود…!

اون دختر باحال، زیبا و جذابی بود که گاهی اوقات بی پروا با من شوخی های ناجوری می کرد و باعث می شد که من احساس راحتی نداشته باشم.

یه روز خواهر نامزدم با من تماس گرفت و از من خواست که برم خونه شون برای انتخاب مدعوین عروسی!
سوار ماشینم شدم و وقتی رفتم اونجا اون تنها بود و بلافاصله رک و راست به من گفت

اگه همین الان 50 هزار تومان به من بدی بعدش حاضرم با تو...

من شوکه شده بودم و نمی تونستم حرف بزنم.

اون گفت: من میرم توی اتاق و اگه مایلی بیا پیشم.

وقتی که داشت از پله ها بالا می رفت من بهش خیره شده بودم و بعد از رفتنش چند دقیقه ایستادم و بعد به طرف در ساختمون برگشتم و از خونه خارج شدم..

یهو با چهره نامزدم و چشمهای اشک آلود پدر نامزدم مواجه شدم!!

پدر نامزدم من رو در آغوش گرفت و گفت: تو از امتحان ما موفق بیرون اومدی…!

ما خیلی خوشحالیم که چنین دامادی داریم و هیچکس رو بهتر از تو نمی تونستیم برای دخترمون پیدا کنیم. به خانواده ی ما خوش اومدی..

.

.

نتیجه اخلاقی: همیشه سعی کنید کیف پولتون رو توی داشبورد ماشینتون بذارید شاید براتون شانس بیاره.

در شماره های بعد داستان های جالب تری خواهم گذاشت.