غرش بی هدف کاهنان در سکوت مرگبار زامبی ها
AMIN1367
شب اول
حالا بازی شروع شده بود کین مخفیانه خود را به هالیا رسونده بود و مثل شبهی رو به روی هالیا قرار گرفته بود اما هالیا توانست بر خود قلبه کند و از دست او فرار کرد حمله فاراگ چونان ترسناک بود که هالیا در اجرای جادوی خود اشتباه کرد و مانتین رو به کشتن داد اندد ها شبی پر وحشت رو به نمایش گذاشته بودن و باعث شدن دو نفر از اعضا ادم ها به هلاکت برسن .
اما خودم انگار دیر رسیده بودم مانتین مرده بود و تا صبح برایش دلقک بازی در اوردم تا شاید روح و روانش شاد گردد .
روز اول
فرانلی دو دستی به صورت خود کوبید و گفت روز اعدام فرار رسید حالا منتظر انتقام باشید موهاهاها .....
روز اعدام فرا رسیده بود ناگهان امام امد (راینر) و گفت همه به من رای دهید هالیا که قهقهه سرداده بود او کتاب معبد رو خونده بود و این کار او یک تخلف بزرگ بود که از چشم خدا به دور مانده بود امام سبد خود را به اکرمان داد و قول گرفت تا از او به خوبی محافظت کند ، حتی میراکرن هم دیدم با اندوه به ان صحنه می نگرد .
روز به کندی میگذشت برای امام مقبره بزرگی سفارش داده شد تا همه نظورات خود را به او برسانند ، خودم شنیدم چند نفر همون ثانیه اول شفا یافتند حال بماند
شب دوم
راینر دیگر از بین ما رفته بود اما باید ادامه میدادیم صفوف ما بهم خورده بود لنگراد که عاشق شده بود پی میراکرن افتاده بود اما میراکرن که از این حرکت چندان خشنود نبود ساعقه ای به سمت او پرت کرد اما در کمال تعجب به کنار او بر خورد کرد کین با مهارتی که داشت توانسته بود لیزلرد (ایدین) را به وحشت بیندازد و رابرت با حرکتی قافل گیرانه او را به کام مرگ بفرستد ، اما لیدی مورنت که نتوانسته بود زیاد قیافه وحشت ناکی از خود نشان دهد فقط باعث شد طلسم هالیا او را بکشد شب خوبی نبود ، اکرمان خودم و بران به اسلانک حمله کرده بودیم اما اسلانک قهرمان بود و مگه می شد به این راحتی او را کشت ، اسلانک با یک حرکت غافل گیرانه چاغویش را درون سر من فرو کرده بود اما وقتی به هوش امدم دیدم کنار امام هستم و امام سرم را روی پای خود گذاشته بود ، زاک پیتر که در حمایت اسلانک بر امده بود با حمله بران موجه شد و به دیار باقی شتافت ، بران جسد اکرمان را خاک کرد و بالای قبرش گفت انتقام تو می گیریم .
روز دوم
اما فرانلی اشتباه کرده بود و فکر می کرد بران لیزارد رو کشته و باعث شده همه به بران رای بدن اما در ثانیه های اخر رای برگشت و امار چهار به چهار شد همه عصبی بودند فاراگ که دیگر رسما داد میزد لنگراد و در جنگل ها به دنبال او بود اما هیچ اثری از او نبود و باعث شد بران و اسلانک (مهسا) هر دو اعدام شوند فاراگ بالای مقبره اکرمان رفت و گفت دیدی انتقامت گرفتیم
شب سوم
شب سوم کمی طولانی تر شد فرانلی معتقد بود که زامبی ها خدا را خورده اند فاراگ مخفیانه به انها می خندید و دائم همه را گیج می کرد ، صبر کنید خدا لحظه ای پدیدار شد نه انگار توهمی بیش نبود دهکده سوت کور شده بود اتفاقات عجبی در راه بود هنوز فاراگ به دنبال لنگراد می گشت اما دیر رسیده بود عشق لنگراد باعث مرگ او شده بود میراکرن ساعقه وحشت ناکی به او زده بود و او جزغاله شده بود و فقط پلاک او در میان طلی خاکستر نمایان بود خال دور گو (جوکر) نیز انگار به دنبال میراکرن راه افتاده بود او نیز عاشق میراکرن گشته بود اما وقتی به او رسید قدرت میراکرن او را ذوب کرد ، فارگ برای بار دوم بود که فرانلی را می ترساند او که از حمله قبلی دچار مشکلی در قلب خود شده بود ای دفعه این حمله را تاب نیاورد چونان وحشت کرد که سکته را زد بیشک سر سگ هالیا نیز بی ربط به این قضایا نبوده است ، اما این بین حمله سختی بین رابرت ، کین ، هالیا ، ایگریت در گرفت که باعث مرگ هالیا و رابرت شد
اندد ها پیروز بلاشک میدان شده بودند و کل دهکده را تبدیل به اندد کردند اسلانک سوار اسبش شد و به سمت میراکورن به تاخت رفت تا در کنار امام راینر شرابی ناب سرو نمایند.......
اکرمان
امین
🙂
Comments
#زنبیل امام
🙂
زنبیل خدا
\o/
زنبیل زی زی گلو 😍
عالی بود 🙂
به هر دو قبیله آدما و زامبیا خسته نباشید میگم
Nice
چرا مالک تورو انقد دوس داشت
هی همه جا نوشته بود خفن ترین و اینایی 😃
خیلی ازت تعریف کرده بودها
اره خودمم شک کرده بودم راجع به من حرف میزنه یا نه
😁
غلط داری درست کن خخخ
ممنون درست شد
😐
چی شده
چرا خودت با خودت حرف میزنی؟
از آیدین شکلاتی چیزی گرفتی؟
نه از امین گرفتم
پاستیل نوشابه ای
-_________-
بفرما پاستیل
خخخخ
پست کن
😃
با الو پیک فرستادم
o--::-io
عالی بود خخخ
اینجا دیگه اسپم ازاده ایا یا هنو شرایط جنگیه
احسنت
عالی بود
لطفا در این شرایط جنگی از اسپم کردن در اینجا خودداری کنید
:/
من اسپ موخام
اسپم
اسپم
اسکم
در اون شرایط جنگی چی؟
حمله کنید اسپممممممم
از همون شب اول خدا خودش از قیافه این زامبی ها ترسیده بود و به نفع میگرفت
آخرش هم که سوار بر اسب به سمت پاییتخت فرار کرد
خخخخ
چقد خوبه انقد ترسناکم
تاحالا به این بعد از خودم پی نبرده بودم
جواد اینسری تو باید خدا بشی ببینم اونجا هم همینجوری نطق میکنی
خخخخخخخ
من الفرار
مگاهک خدا به این خوشگلی مامانی
ووت
عالی
ما همه پیروزی هامون رو مدیون هوش و ذکاوت فریبرز هستیم
یعنی این حجم از هوش و ذکاوت هیچ جا وجود نداشته و نداره
موهاهاهاها
hame hame chizo midunestan bejoz man 😃 emam ke hame ro midunest aval az hame ghorbani shod 😃
خوب دیدی بهت گفتم ولی گوش نمیکردی
😁
vote
یوهاها
ادمای بی عرضه 😂😂😂
بی عرضه که نبودن
تونستن پاتک بزنن اسمارو در بیارن
ولی تیمم ما منیج بهتری داشت
از تجسم اون دلقک بازی برای مانتین کلی خندیدم
متن هم عالی بود کلی کیف کردم از خوندنش
😃
برم هر چی اندورس دارم بریزم اصن
😛
البته به پای داستان شما که نمیرسه
من منتظر مقاله اتم حمله هارو بنویسی
ببینم این که این واساده چرا نمیمیره
گذاشتم دگه 😋
هوم دیدمش مرسی
❤
چه خوب 😁
💜
من هنوز درخواست ویدئو چک دارم
خخخخ
این ویدئو چک بود دیگه
داستان بخون خخخ متوجه میشی
من هنوز یاد اون جمله "و دندان نیش خود را در گردن اسلانک فرو کرد" میوفتم گردنم درد میگیره
😃
جالبی این دفعه این بود که جز صادق که بی خبر بود بقیه حمله ی کور نداشتن
همه درست میزدن
خیلی حمله ها و حمایتا دقیق بودن
این واساده ام آخر نمرد
تو پایتخت منتظرشم
o7
voted