غرور
rdshryrsh
غرور
صورت بیتفاوت مردی است
که سالها پیش
در انتهای خیابانی خیس
زندگی از نوک انگشتانش فاصله گرفت
و مرگ از همان نقطه در جانش ریشه دواند
غرور
سرمای دستهای مردی است
که با هیچ آتشی گرم نمیشوند
و او در جهنمش زندگی آرامی دارد
مردی که
حتی مرگ هم او را به هیجان نمیآورد
تنها از روبروی همان خیابان همیشگی که عبور میکند
قلبش اندکی نمیزند...
Comments
http://www.erepublik.com/en/article/-1344-2521385/1/20
vote
v
کامنت
کامنت
🙂
عالی بود
چقدر سنگین و با محتوی بود
مرسی
🙂
vote
sub
endorse
comment
مرسی 🙂
v
v
😘
شاعر محمد رضا محمدی مهر
معمولاً مینویسن :دی
v
07
rvsc