متنی زیبا فقط به منظور گذر از میشن

Day 2,535, 10:53 Published in Iran Iran by sarlakirag


مالیخولیا / گاه دختر خوبی می شود برای شب هایی که بیداری بیشتر از تختخواب دو نفره میچسبد

برای او مینویسم ...........

بیزارم از تمام ضرادخانه هایی که نمی فهمند

چشم تو غنی شده ی خورشید است

و آسمانی که / قطع نامه هایش را از زبان تو صادر می کند

عینک نژاد پرستانه ات را بردار

دلم

برای چشم های سیاه پوستت تنگ است

وقتی که آفریقا هم / شاخ در می آورد از دیدنت

و زمینش ، خشکش میزند از قدم های تو

آنقدر که رگش را / میزند و موسی

خیال می کند

نیل / به خاطر خدا اعتصاب کرده...

این روز ها با چرچیل * به تفاهم رسیده ام

تمام سکوهای نفتی روی هم ، اندازه ی دندان های تو / از گاز بهره نبرده اند

باید تمام قاصدک ها را به یک اندازه ببوسی ...

شاید شاخ آفریقا / از گرسنگی بیرون بیاید

و بادبان ها به یک ارتفاع / از مو های تو سهم ببرند

زورم به موهایت که نرسید / جوانمردی کن و روسریت را بلند کن

می خواهم بختیاری شوم، برنو را زمین بگذارم و هر تابستان

به آنسوی گلبوته های روسریت کوچ کنم / که دلم خنک شود

.

.

.

باور کن من هنوز حرف دارم اما جغرافیایم به پایان رسیده

این همه سفر سوغات میخواهد

چشم های من که از/ آب گذشته است

این گریه هم برای تو

وقتی نگفته ، می دانی

باران همیشه از نیم رخ ِ تو به نصف النهار های من فرود آمد

و تنها من فهمیدم

خدا همان پیر مرد مستی است

که تو را بهانه میکند

تا دنیا را بُطر بُطر / باران

میهمان کند