ژانر - یکم مهر

Day 2,505, 01:09 Published in Iran Iran by Behnam MDN
*این اولای مهر که باعث میشد بچه‌ دبیرستانیا علاوه بر کتاب و خودکار و این گوزوژعرای کسب علم، یه بسته ژل هم بذارن تو کیفشون و بعد از زنگ آخر برن پی آرزوهاشون…
اما دریغا که مخلوطِ سورئالِ اون موهای تَن تَنی و سبیل فابریکِ پر کلاغی به هیچ نتیجه‌ای ختم نمیشد جز بیلاخی طلایی از سوی صفورا که اون موقع خرامان و پرغرور از مدرسه به خونه برمی‌گشت.





*این دخترای دبیرستانی که اون موقع به علت نداشتنِ 0935 و 0919، میرفتن سوپریِ سر کوچه و یک کارت تلفنِ 1800 تومنی میخریدن و حوالیِ عصر دسته جمعی زنگ میزدن خونه فلان پسر و 7 تایی باهاش حرف میزدن. البته گاهی هم یه کارت اینترنت دایال آپ ابتیاع میکردن و شبا دور از چشم والدینشون یواشکی ورود میکردن به یکی از رومای یاهو و مینوشتن:
"بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم..."

این افراد غالباً آیدی‌هاشون از این قرار بود:
dokhtr_sheytoon_666
pishi_parisa
Berkeye_mahtab_1366
doughter_of_evil
اما بعدها که وارد دانشگاه شدن این آیدی‌ها رو عوض کردن و هیشکی از حقیقت اون روزهاشون با خبر نشد. جز
shahin_eminem
که هنوز گاهی به اون آیدی قدیمیه پی امِ سند تو آل میده:
..:😘**:::😘**::..
توجه! توجه!
آخرین اخبار بازیگران/عکسهای منتشر نشده‌ی الهام چرخنده/دلنوشته‌های فرهاد مجیدی برای مجید اخشابی/ویدیویی از یک پاندا که به کون خودش چشمک زد/آموزش تهیه‌ی شکلات تلخ از سنده‌ی غاز
توجه! توجه!
..:😘**:::😘**::..



*این بچه باحالای محل که اون موقع با عنایت به فیلم "پر پرواز" و مُلهِم از شخصیت درخشانِ شادمهر، رفتن گیتار خریدن و پله‌های ترقی رو یک جا کردن تو کونشون. لذا سر ظهری با دوستاشون میشستن رو صندلیای پارک محل و با هم "اگه یه روز بری سفر میخوندن.
دخترایی هم که تازه زنگشون خورده بود و رَم کرده بودن تو خیابونا، با دیدنِ این تصویر رمانتیک، نگاهی تحسین برانگیز به اون جوونای جویای نام مینداختن و با همین نگاهِ هات، باعثِ سفر شبانه‌ی ذکور نوبلوغ داستان ما به "جنوب" میشدن.
البته بعدها این نوازنده‌ها دنده رو از "اتومات" زدن رو "دستی" و دیگه نرفتن جنوب.




*این دخترا که تریپ خسته برمیداشتن و علاوه بر موی تیفوسی و شلوار بگ، بوت تیمبرلند هم داشتن و یک واکمنِ نوارخور که اندازه سینما خانوادگی‌ِ پنج بانده بود میذاشتن تو جیبشون. بعد سوار دوچرخه کوهستان می‌شدن و با پخش موزیکِ I want it that way از بَک استریت بویز، حس میکردن الان دیگه دارن تو خیابونای لُس آنجلس رکاب میزنن و همه پسرا هم عن کف، محو حرکاتِ اغواگرِ اینا هستن.
غافل از اینکه تمام بچه‌های محل اون دوره فیلم ماندگار و تاریخیِ "پرستار شب" به کارگردانیِ رِکس هامبولت فقید رو دیده بودن و کف مطالباتشون از شلوار برمودا و مانتو خفاشی، به ادغام دیدنیِ مایو دو تیکه و های هیلز رسیده بود.

*این ما که پولمون به ژل نمیرسید و جای آتوسا و کندلوس، میرفتیم مغازه احمد آقا عطّار و صد گرم کتیرای تخمی میخریدیم. بعد هم با آب جوش و صبر ایوب آماده‌اش میکردیم. اما افسوس که هم بوی زِنا میداد، هم دو ساعت از استعمالش نگذشته شوره میزد و رنگ مو رو از سیاه به جو گندمیِ تغییر میداد. ولی کوشیار که بچه مایه‌ی مدرسه بود همیشه Lander میزد و بعضی وقتام با همون لندر میزد.



*این سامیار که اون موقع هنوز وارد جمعای روشنفکری نشده بود و تو محل یا داشت گل کوچیک میزد، یا سعی میکرد با تخماش قیچی برگردون بزنه. اما بعدها که دوستاش تو فیسبوک پیداش کردن دیدن خوشگلِ محل تبدیل شده به چریک و داره هر روز در باب مبارزات مسلحانه پست میذاره. برای همین هر از چندی میرن براش کامنت میذارن:

Dash sami! Filsoof shodiaaaaaa! Roozaye techno zadan yadesh bekheirrrrrrrrrr!

سامیارم به طرفة العینی طرف رو با سابقه‌ی 20 سال رفاقت بلاک میکنه تا مبادا چیزهای بیشتری از خفیه‌های دوران کودکیش علنی شه.



*این آقا مقداد که تا اول دبیرستان راهش با بچه‌های محل یکی بود و در مسابقات بین محله‌ای شرکت میکرد. اما از اون سال به بعد که بچه‌ها به جبر اقتضائات فیزیکی مجبور میشدن برن دم دبیرستان دخترونه وایسن، رفت تو مسجد محله و وارد کارای فرهنگی-عقیدتی شد. ولى شب جمعه‌ها که از مسجد با دوچرخه حین حمل کردنِ جعبه‌های خرما میومد بیرون؛ صدای امیرعلی و رفقاش رو میشنید که دارن از خاطرات دختر بازیاشون میگن.
سر آخر یه روز دیگه قاطی کرد و رفت به رئیس پایگاه مقاومت گفت: "حاجی! حاجی! پس کِی امر به معروف؟! کِی نهی از منکر؟! من یه کارت بسیج فعال میخوام"
زمان، زمانِ کینه کُشی بود. مقداد اومده بود تا انتقامِ تمامِ شبهایی که غریبانه در تنهاییش با صابون گلنار سر کرده رو از بچه‌های محل بگیره.
بعدها علیرضا قزوه در مدح این جوونِ عرزشی و خدمات ارزنده‌اش، رُمانی نوشت و اسمش رو گذاشت: "جنابت و مکافات"

منبع:ژانر