For the record ~ آکادمیا فینیشیا

Day 4,078, 22:56 Published in Iran Iran by megahack

در این که این مقاله را ببینید، بخوانید یا نبینید اینا آزادید
این مقاله یک اسپم گنده هستش
هدف عکس های توشه
متن بهانس

【AMV】Soul Eater『This Is Halloween』

https://www.youtube.com/watch?v=qztch6_Uhuk

دو ماه پیش، دقیقا 100 روز پیش، ساک کوچک اضطراری مو که با مایحتاج یک سفر فوریتی همیشه آماده هستش، برداشتم و به سمت آکادمی هوایی ایران براه افتادم.

تقریباً به تمام ارتش های ایران سفر کردم، ولی آکادمی هوایی، جدا از سیاست محیط خیلی شاد و فعالی داره. همون اول کاری خیلیا فارغ التحصسل شدن، یا در آکادمی ماندند تا همونجا پیشرفت کنند. دو ماه گذشت و شتر اومد در خونه من نشست. چیف مستر سرجنت شدم
ولی افسوس که بورسیه آکادمی، مثل همون وام ازدواج نحس شده (رد پایی از یاسر دووووومد دیده می شود) و جایزه رفت رو هوا، انگار قراره باهاش ترکیه رو بترکونیم 😑

آخرین روز، ساعت 10 صبح روز جمعه، پادگان نیمه تعطیله و به جز نگهبان ها و شیفت و افسرنگهبان و چند نفر دگه کسی نیست، یه سری به غذا خوری زدم و 1750 فود بهم دادن گفتن سهمته بردار و برو
تو حیات یه گوشه ایستاده بودم، یه سرباز لاغر مردنی دوان دوان اومد و گفت افسرنگهبان کارت داره و به حالت دو رفت. بیخودی خندم گرفت، یاد صد روز پیش خودم افتادم
به سمت اتاق سرهنگ رفتم، دفتردارش بیرون داشت سیگار می کشید و با اشاره گفت برو مشکلی نیس
درو تق تقی کردم و وارد شدم، درو پشت سرم بستم و نیم چرخی زدم و یه سلام نظامی رفته و مرتب دادم
( ̄^ ̄)ゞ

دیدم عع رئیس جمهور هماونجاس با 4 نفر عضو وزارت دفاع، احسان واساده ولی بجای کت شلوار یا حتی کاپشن احمدی نژادی، با لباس نظامی اومده بود
واساده {در حالی که یه چک دستش داره}: می دونم که قبول نمی کنی ولی واسه آخرین بار بیخیال دادا چند بار بگم احترام نذار قبولت داریم، دگه آکادمی رو تموم کردی راحت باش دگه. ـ
من: ممنون ولی اگه خیلیا یادشون بره که احترام بذارن، دوستی ها بی معنی می شه و چیزی که می مونه فقط دروغ های بهتر و حرفه ای تری هستش
واساده {در حالی که می خندد}: خب این جدیتت منو کشته

رو به سپهبد احسان می کنم، عجیبه که تو روز تعطیل اونجاس، نمی دونم واسه سرکشی اومده یا واسه بدرقه من، در هر صورت با وجود شرایط جنگی اونجا حضور داره؛ احسان (قبل اینکه چیزی بگم): ـ
ـ کجا می خوای بری؟ بمون همینجا تا تکلیف طرح چیف تا وینگ معلوم بشه. اگه تصویب شد و قرار شد بری ارتش جدید برو.

:سرلشکر آیدین با بدن رو فرمی که داره، خودشو رو صندلی جابجا می کنه
ـ خوب شد که دگه آموزشی نیستی، عملیات داریم

سرتیپ محسن هم اونجا بود، وزیر اطلاعات؛ کم کم به فکر افتادم این مقامات همشون بخاطر حضور رئیس جمهور و سردار اومدن و ربطی به من نداره؛ ولی بعدش شک می کنم که اصلا رئیس جمهور اونجا چیکار می کنه.
زردی درجه هاشون منو به یاد درجه خودم، چیف مستر یا همون سروانی می اندازه، فکر می کنم بین این همه درجه دار گنده چیکار می کنم که محسن با شوخی منو به خودم میاره:

آقا دورت که تموم شد باید اتاقو تمیز تحویل بدی موندم اینجا خوبه و اینا نداریم -

در این لحظه سرهنگ آرش هم با یه پوشه که قرمز رنگ پلمپ شده داخل می شه و اونو مستقیم به مردی که واساده می ده
سربازه پشت سرش مثل سایه چسبیده بهش، هول هولکی وارد اتاق می شه و ناگهان رنگش می پره و یکه می خوره، با دست چپش یه احترام ناقص می ذاره که من خندم می گیره و نمی تونم پنهانش کنم. معلومه که واساده رو نمی شناسه کیه که به احسانز احترام می زنه. آرش یه چشم غره ای بهش می ره و می گه کی گفت بیایی تو!
در رو که بست و بیرون رفت محسن یه خنده بلندی سر داد، با علم به اینکه هیچ صدایی از این اتاق بیرون نمی ره منم قاه قاه خندیدم و بهش ملحق شدم.ـ

دقایقی بعد همه با هم خارج می شیم، رئیس جمهور در حالی که جلو همه راه می ره و نگاهش به جلوس، میگه: مجلس تائید کرده، بورسیه ات دست منه ولی فعلا شرایط جنگیه، شاید سال بعد

سوار ماشین می شیم و به فرودگاه می ریم، یک فروند جت شخصی سیاه رنگ اونجا هستش
مهسا هم کنارش ایستاده بود و با دست چپش کلاسور سیاه رنگی رو به سینه اش فشار داده بود تا باد محتویاتش را پراکنده نکند و با دست دیگرش موهایش را کنار می کشید که جلوی صورتش ریخته بود، تا ما را دید با شیطنت تمام مثل یه دختر کوچولو لبخندی زد و منتظر ماند تا بهش برسیم
با حالتی که می خواست روحیه قوی اش را نشان دهد گفت: به محض اماده شدن پلن به اطلاعتون خواهد رسید
به طرز عجیبی خلاصه و مفید حرف می زد، انگار از ایستادن اونجا آزرده بود و می خواست سریعتر صحبت رو تموم کنه

دود سیگار رو باد مستقیم به صورتمان می کوباند و فهمیدیم که فریبرز آنطرف تر در تفکراتش غوطه ور شده و به بخشی از نقشه ای که تا کرده و در دستش داشت نگاه می کرد، وقتی متوجه نگاه ما شد برگشت و گفت بریم

بر فراز آسمان سیستان:
کارخانه های عظیم تانک را براحتی می شد تشخیص داد. با حرص و ولع سیری ناپذیر داشتم هولدینگ "آوانت هیم" خودمو تماشا می کردم و لذت می بردم. دکتر هزاردستان در صندلی جلوی من بود، ساکت بود، واساده بورسیه من رو داخل پوشه ای بهش داد، محتویات پوشه رو بازش کرد و خوندش، کمی بعد ناگهان خم شد و سرش را نزدیک من کرد: فقط کار خودته، این نامه رو بگیر، اجازه رسمی دولته، با رئیس مجلس هماهنگ شده. همین امروز محبت کرده و افراد سرگردان رو به شهر های امن انتقال بده
- در پاسخ گفتم: باشه ولی سلانه سلانه
- خیلی خیلی ممنونم
همیشه از طرز حرف زدنش خوشم می اومد و باعث شد کلا بورسیه از یادم بره

ساختمان اداری گردان‌ دانشجویان دانشکده افسری منطقه شمالغرب ایران - ایران ایر آکادمی
رامین با چهره ای جدی عینک سیاهشو می زنه و گوشی شو بعد از خداحافظی می ذاره جیبش، یه گزارش کار به رئیس جمهور می ده: چند ساعت دگه تکلیف نچرال هم معلوم میشه.
فریبرز هم بلافاصله بعدش رو به میثم: به مردم بگو فودفایت ها رو پر نگه دارید تا تکلیف جلسه اتحاد هم مشخص بشه
رامین کمی بعد برای شرکت در جلسه ای همراه فریبرز خارج می شن. پژمان همچنان پشت میز جلسه نشسته و پشت لبتابش داشت می خندید، معلوم نیست به چی، ولی موضوع باحالی بود انگار
علی تندر در جلسه حاضر نبود، محسن گفت از دیروز رفته کنار نیروهای مردمی تا کمکشون کنه
بعد از اینکه سعید رو ملاقات کردم، به همراهش راهی آشیانه دانشکده شدیم، یک فروند هواپیما رو از قبل برامون آماده کرده بودن...

باند پرواز
ساعت 11:58
شمالغرب ایران، آغاز حمله ترکیه
برای جلوگیری از درگیری بی مورد، در ارتفاع پایین در حال پرواز هستیم. وزیر دفاع دستور تعلیق حمله های سرخود رو داده و اکیداً به هماهنگی با مرکز کنترل عملیات قبل هر اقدامی تاکید کرده. بمب افکن های غول پیکر خودی با غرش سهمگین در حال زهر چشم گرفتن از دشمن هستند
به فرودگاه تهران رسیدیم، وضعیت کاملا جنگی است
نمی دونم چطور امام بیگ ام قبل ما تونسته خودشو برسونه، داخل خیابان در حال راهنمایی نماینده های نیروهای مردمی هستش: ـ
لطفا توجه بفرمایید
مهم — مهم
انقلاب تایلند رو می بریم و آزاد نمیشه
جنگ سنگاپور رو هم می بریم
...
انقلاب نیوزلند رو می بازیم و منطقه آزاد میشه
جنگ لهستان رو هم می بازیم

آرش بی سیم رو دستش گرفت و در حالتی مزاح گونه گفت:
صدای ما رو از شهر اشغال شده‌ی تهران می‌شنوید. همچنان درگیری‌ها بین مزدوران ترکیه و نیروهای مردمی در گوشه و کنار شهر ادامه دارد و هر از چندگاهی صدای تیراندازی و انفجار شنیده می‌شود.
که در این حین سجاد به طرف ما اومد، تمام لباس هاشو گرد و خاک گرفته بود و معلوم بود که خیلی سرش شلوغ بوده. ـ
نیروهای مردمی اونور هستند، باید هر چه سریعتر از کشتارگاه بکشیمشون بیرون، فعلا دستور عقب نشینیه تا پاتک قدرتمندی داشته باشیم
و هر سه به سمت جیپ نظامی ضد گلوله راه می افتیم و دقایقی بعد در فرودگاه هستیم. آرش و سجاد هر دو تجربه جنگ هوایی دارن و قراره اسکورت من باشن که وظیفه انتقال نیروی مقاومت مردمی رو دارم، کمک پرواز، همون خلبان دوم هم زیرو تو هستش

قبل سوار شدن، افشین تا گفت: شاید تو میدان نبرد فرصت نشه باهم صحبت کنیم. موفق باشی رفیق
...
شرایط سختیه، هر لحظه صدای انفجار ها نزدیکتر می شه، ضدهوایی ها یکی بعد از دیگری از کار می افتند، نیروی هوایی خودی در حال عقب نشینی هست و فقط به عرضه اندام پرداخته تا دشمن پیشرفت سریعی نداشته باشه
اسکورت ها هم اکنون در آسمان هستند، آخرین گروه از نیروهای مردمی هم سوار هواپیما شدن. همین اول کاری تجربه خیلی سختیه برام ولی هر چه باشد باید موفق بشیم، مطمئنم که موفق می شیم
کمی بعد چرخ های هواپیما از زمین کنده می شوند و در هوا هستیم. به اضای هر هواپیمای خودی حدود 3 هواپیمای دشمن در آسمان است، اسکورت های من شدیداً درگیر هستند و رادار دو جنگنده دشمن را نشان می دهد که با سرعت بالایی در حال نزدیک شدن هستند
ولی درست قبل از اینکه در محدوده شلیک موشک قرار بگیرند با فداکاری و جسارت تمام چندین هلیکوپتر کبری مجهز به موشک هوا به هوا ردگیری و فراری داده می شوند...

:گزارش
مقایسه خلاصه نیروهای ایران و ترکیه:
لجند ها
ایران: 20
ترکیه: 49
لجندهای هوایی، رنک کماندر
ایران: 1
ترکیه: 4
:کاپیتان گروه
ایران: 9
ترکیه: 23
:استرنج بالای 225
ایران: 25
ترکیه: 68
:خریداران پک
ایران: 36
ترکیه: 69
پاورپک: ایران 33 - ترکیه 65
اینفنتری کیت: ایران 7 - ترکیه 7
ماوریک پک: ایران 12 - ترکیه 28
تایکون: ایران 1 - ترکیه 4
وار استش: ایران 6 - ترکیه 14
کمبت استش: ایران 4 - ترکیه 9
:جی دی پی - تولیدات نان (فود)
ایران رتبه 2 جهان - 1.9 م
ترکیه رتبه 5 جهان، 0.9 م
:سلاح (تانک)
ایران ربته اول جهان - 10 میلیون
ترکیه رتبه 10 جهان - 3.4 میلیون
میانگین بازیکن آنلاین در طول روز:
ایران: نامعلوم (رتبه بیشتر از 19)
ترکیه: 514 (رتبه 8 جهان)

بونوس ها (البته قبل جنگ)
ایران بونوس صد درصد فود و اسلحه و 70% برای خانه را داراست، ترکیه هم در شرایط مشابه قرار دارد و تنها فرق بونوس خانه اش 5 درصد است.

ایران عضو رسمی اتحاد آستریا می باشد، سایر اعضای آستریا: رومانی، چین، بلغارستان، پرتغال، اسلونیا، صربستان، لیتوانی و پرو

درسته ایران در جنگ تن به تن حریف ترکیه نمی شه، ولی بازنده محض هم نخواهد بود. ترکیه از ایران و اکانت هاش و بخصوص ذخیره هاش ترس داره و می دونه که جنگ فرسایشی با ایران براش گزینه مناسبی نیست
هدف واضح و اصلی ترکیه تا اونجا که از مدیاش شامل مقالات و شات هاشون دیدم، ضربه زدن به اقتصاد ایران بخصوص اکانت های اقتصادی اش هستش و حتی برای این کار یه لیستی از بازیکنان متمول ایران دارن جمع می کنن
و برای همین منظور هم پیش بینی کردن که در صورت حذف ایران به هیچ وجه به اکانتای دارای سی اس ایران اجازه ورود به ترکیه ندن
ولی باز هم در مورد ایران مردد هستند و گوشاشون رو خیلی تیز کردن برای هر تحرکی که ایران داره
ترکیه خزانه اش وضعیت خوبی نداره، یعنی یه دعوا داخلی سر خزانشون در جریانه که سعی می کنن مخفی اش کنن، یا حداقل من اینطور متوجه شدم 😑
ولی اکانت های ترکیه پر هستن و دارن لبریز می شن و با ترسی که از ایران دارن هم خیلی محتاط عمل می کنند


اما داستان از کجا شروع شد؟
با پایان یافتن قرارداد آتش بس بین آستریا و اندلس، شعله های جنگ برافروخته شد و مناطق تحت تصرف رومانی و شیلی مرکز ثقل جنگ های جهان را تشکیل دادند.

:خلاصه تحرکات 10 روز اخیر
رومانی، صربستان و بلغارستان علیه شیلی که پرو را تحت اشغال دارد، وارد جنگ شدند تا آنتی آستریا را از آمریکا به کل خارج کنند،
آنتی آستریا در جواب به کشورهای داراری مرز زمینی با رومانی دستور حمله نچرال انمی و به کشورهای بدون مرز دستور حمله هوایی داد... ـ
و یک سری جنگ هایی شروع شد که تا الانم ادامه داره





:منطقه غیر درگیر سیستان، یک روز بعد
بین راه چند بار در فرودگاه های چندین ارتش داخلی فرود اضطراری داشتم که قبل از اینکه بخوان آماری بگیرن ازم دوباره به هوا بلند شدم و نهایتاً خودمو به منطقه غیر درگیر جنگ رسوندم. هم تو شوک جنگ دیروز هستم. تازه غروب شده و هوا تاریک شده و هنوز چشام به تاریکی عادت نکرده، یکی آروم بهم نزدیک شد و بسته ای تو دستم گذاشت و رفت. کمی بعد به محل استراحتم برمی گردم، یادم نمیاد ساکمو چیکار کردم، دیروز برام مثل یه رویا می موند، اصلا شک داشتم که همراهم ساک داشتم یا نه، متوجه پاکت داخل دستم می شم، بازش می کنم و


نمی دونم چرا هیچ حسی ندارم، سریع بیرون می رم، پرنده های زیادی اونجا پارک کردن، همه شونو به اسم از روی فایترهاشون می شناسم، به سمت دو موتوره کوچک زوار در رفته خودم میرم

دقایقی بعد - آسمان شمالغرب:
دارم هولدینگ فود خودمو می بینم که تحت اشغال ترکیه ای هاست. از چند جاش آثار انفجار و دود دیده میشه.. در آسمان یک گروه پرنده شکاری دشمن در حال اسکورت چندین بمب افکن بزرگ دیده می شه، دارن به سمت سمنان حرکت می کنند. جایی برای تامل نیست



ـ *پ.ن: عملیات نجات نیروهای مردمی با آتش سنگین توپخانه و تانک ها و پشتیبانی هوایی هر لحظه حمایت می‌شدند 😛 ـ
ـ* آکادمی، یکی از بزرگترین دلایل ملحق شدنم فایت های گروههی اش بود... ولی باورش سخته که تا حالا نتونستم یه دونه واقعی شو شرکت کنم... همیشه یا جنگ غیرمهم بوده یا نفرات کم بوده یا اونقده هولد بودیم که هر کی سر خود زده آخرش 😑
ـ * این مقاله به احتمال زیاد آخرین نوع این مدلیه، دلیلش هم اینه که نحت تاثیر زامبی بازی بودم



زامبی گفتم، تازه یادم افتاد... وام منو می دین یا اون روی زامبی مو دربیارم؟

آقا اینطوری پیش بره آخر داستان شهید میشم 😑

این تایلند ها هم شاخ شدن، خب این ترولشون از هر چیزی بیشتر ناراحتم کرد، ولی خب شهر که شلوغ بشه قورباغه هم هفت تیر کش می شه، آسیاب به نوبت

معذرت کیفیت مقاله پایینه، فقط خواستم اسپمی کنم
وسط این جنگ و دعوا منم منم منم کنم
بلکه حواستون پرت بشه
که نمی شه
میدونم

😋
ها راستی نیم میلیون سی سی برای فروش موجود است... تی هی هی