بیچاره تر شیری که صید چشم آهویی
arash irani3
پیشانی ام را بوسه زد در خواب هندویی
شاید از آن ساعت طلسمم کرده جادویی
شاید از آن پس بود که احساس می کردم
در سینه ام پر می زند شب ها پرستویی
شاید از آن پس بود که با حسرت از دستم
هر روز سیبی سرخ می افتاد در جویی
از کودکی دیوانه بودم ، مادرم می گفت :
از شانه ام هر روز می چیده ست شب بویی
نام تو را می کَند روی میزها هر وقت
در دست آن دیوانه می افتاد چاقویی
بیچاره آهویی که صید پنجه ی شیری
بیچاره تر شیری که صید چشم آهویی
اکنون ز تو با نا امیدی چشم می پوشم
اکنون ز من با بی وفایی دست می شویی
آیینه خیلی هم نباید راست گو باشد
من مایه رنج تو هستم ، راست می گویی
شعر از فاضل نظری
Comments
خیلی قشنگ بود حیفم اومد شما هم نخونید
عزیزم .. اینو باید تو کبوتر خان برام بخونی .. با یه 5 سیری و ترشیه البالو
چاکر داش سینا نیستی لوتی ؟؟؟
هر از گاهی یه سری میزنم ... این هفته چند روزی انلاین هستم فکر کنم
[removed]
v
v
اول
🙂
v
v
V
Vote 😛
VvvvV
very vooooooooooooooooote
\o/
V
CM
Aali
vVv
o7
Very Nice
V
شاید از آن پس بود که احساس می کردم
در سینه ام پر می زند شب ها پرستویی
😛
:😃
❤
[removed]
نام تو را می کَند روی میزها هر وقت
در دست آن دیوانه می افتاد چاقویی
بیچاره آهویی که صید پنجه ی شیری
بیچاره تر شیری که صید چشم آهویی
...
تورا بستی باز ؟؟؟؟
توام هنوز میخوای منو منصرف کنی؟
in rahii ke to mirrii man 12 sal pish raftam
12 sall dige be in rooz haie khodet mikhandi ???
😃
اگر به اون 12 سال بعد برسم
🙂
حالا بحثو زیاد بازش نکن
V
vote
Vvv