!الو آقای دکتر؟
Albus
مریضیم اینجانبان
سوالی داشتیم
سر سرنگ ما تیز است
کافیست تا بر روی رگ غیرت بگیریم و فشار دهیم تا نجات یابیم
آری! دردمان خواهد آمد ، این سرنگ ویتامین است! جای زخمش حالا حالاها خواهد سوخت ، غر خواهیم زد ، مطمئنم!
اما نجات می یابیم
آهای دکتر!
صبر کن!! فراموش کرده بودم
سر سرنگ ما تیز است ، اما..... با اراده مان چه کنیم؟
سر اراده ما کند است آقای دکتر ، با ساییدن و کوبیدن و چکش زدن تیز نمی شود ، کردیم نشد ، کردند نشد.
زحمت نکش
آقای دکتر تقصیر از من نیست ، اینجا مرده است
ببین همه می گویند! خارجکی ها هم میگویند و کلی مطلب برایش زده اند
یعنی اینجا جای آمپول زدن نیست ، بهداشتی نیست کثیف است! میکروب می گیرد. چرا نمی فهمی؟؟
بگذار برایت توصیف کنم کجا هستم. توی بیچاره که نمی بینی از پای تلفن
ببین آقای دکتر! اینجا یک کوچه است! یک کوچه دراز و باریک و تاریک
چپ و راستش آشغال ریخته است ، کسی یا کسانی روی دیوارهایش چیزهای مرموزی نوشته اند که به زبان ما نیست و معنیش را نمی دانم
من قبلا تا آخرش را رفته ام آقای دکتر ، بن بست است به خدا ، به جایی نمی رسد
یک دیواری در انتهایش ساخته اند اوووه تا کجااااا.... مگر می شود بالا رفت آخر؟؟
کمی عقبتر از دیوار مردی با ماسکی سیاه دارد کیف دختر زیبارویی را به زور از دستانش بیرون می کشد. می خواهم جلو بروم و به دادش برسم ، درست مثل روزهای قدیم ، اما بیخیال می شوم آقای دکتر
بگذار کیف را بقاپد ، مگر کجا می خواهد فرار کند؟ آخر این کوچه بن بست است به خدا !
البته نیازی هم نیست گویا ، دخترک زیپ لباسش را باز کرد و از درونش مرد ریشویی بیرون آمد و حق دزد را کف دستش گذاشت. حق هم دارد خوب ، دختر نمیشد کیف را از کجا می آورد آخر؟ همه هم که کشته مرده کیف داشتن هستند آقای دکتر ، درکش می کنی؟
کمی عقبتر پیرمردی روی تلی از لباس کهنه ایستاده است. لباس ها همه یا سوخته اند و یا پاره پاره شده اند و جالبتر فندک و قیچی هست که پیرمرد به کمر بسته است
با دست دیگر پیراهنی نو و خوشرنگ را تکان می دهد که از درون جیبهایش صدای جیلینگ جیلینگ می آید. عده ای پسرک دور پیرمرد را گرفته اند و با شدت برای تایید حرفهایش سر تکان می دهند که می گوید هرکسی لباسهای من را بپوشد آدم حسابی می شود. می گوید بقیه به کسانی که لباس های او را بپوشند حسادت و کینه توزی خواهند کرد اما او از آنها مراقبت خواهد کرد
آقای دکتر! کاش حداقل روی لباس های کهنه نایستاده بود... اما ولش کن به ما چه؟ بگذار حاکم یک گوشه ی تاریک دیگر از این کوچه باشد. جای بیشتری گیرش نخواهد آمد ، آخر این کوچه بن بست است آقای دکتر!
عقب تر که می آیی گروه سوم را می بینی دکتر جان ، ساکت و بی حرکت روی زمین سرد و خیس نشسته اند. برخی چمباته زده اند و پکی به ته مانده های سیگار می زنند و برخی زانوهارو بغل کرده و آهسته به روبرو و دیوار و اهالی کوچه بن بستمان خیره شده اند
آه ه ه ه ه آقای دکتر! همین الان یکیشان برگشت و در چشمانم نگاه کرد. چشمانش خیس بود ، غم داشت ، تار بود
دستی قلبم را فشرد ، عجب احساس مزخرفی دارد دکتر جان
مرا یاد یک چیزی می اندازد ، یک حسی ، یک شبحی ، یک تصویری که انگار من است، چیزی بود که می خواستم انجامش دهم ، بهتر شود ، یک چیزی بود آقای دکتر!! نمی دانم چیست دکتر یادم نمی آید!! کلافه ام می کند...گویی در ذهن من هم دیواری ساخته اند بلند
اما مغز من که کوچه ای تنگ و تاریک و باریک نیست مگرنه آقای دکتر؟
به ابتدای کوچه می رسم ، مردم آنطرفش در خیابانی پرنور شادمانه حرکت می کنند ، می دانم که روزی از آنجا آمده ام
می خواهم برگردم آقای دکتر اما تک به تک دوستانم و عزیزانم دست در دست هم زنجیر ساخته اند ، نمی گذارند
می گویم بگذار رد شوم ، می گویند پس ما چه؟
می گویم بگذار اندک نفراتی از خیابان به کوچه بکشم ، بلکه شادمانیشان مسری و واگیردار بود
گفتند بیخیال رفیق ، این کوچه فقط یک بازی است
آقای دکتر من هم دست در دستشان گذاشتم و به زنجیر پیوستم
پسرکی جوان جلو آمده ، می خواهد رد شود ، گفتم ما را ول می کنی؟
می گوید آن ته کوچه اذیتم کردند
گفتم وای چه آدم های بدی ، ببین اگر پایشان به بیرون کوچه برسد چه ها می کنند ، چقدر بد و پست و حقیرند ، باید با انها برخورد کرد تا فردا در خیابان های اصلی بدی نکنند ، باید تنبیهشان کرد
می گوید پس با من بیا و تنبیهشان کن تا دیگر به من تعرض نکنند
گفتم بیخیال رفیق، این کوچه فقط یک بازی است!!
حالا به من بگو آقای دکتر
می شود در این کوچه بن بست کثیف تزریق کرد؟ سرنگ تیز است آری ، اما دیوار بلند و اراده ام کند است
و به من نگو که این دیوار در ذهن من است و حقیقی نیست
....آخر انتهای این کوچه بن بست است
*****************************************************************************************************************
Comments
POLEADO!!!!!
Successfully transferred 10 item(s) to Profeta ERIC.
پیمان جان عزیزم حالت خوبه
خسته نباشی میدونی دوستت دارم و مقالاتت رو همیشه میخونم
حتی اگر هم باهاشون موافق نباشم
ولی این مقالت بد جور به دلم نشست
راجع به پیر مرد ریش دار مخصوصا قسمت ریش دارش
جدیدا ریش ها رو میزنه و افتاده تو کار و کاسبی
اون دختره هم که کیف میخواست خوب میخواست دیگه هر چند خداییش دختر بود
ولی مشترک مورد نظر در دسترس نبود
راجع به پیر مرد خنزر پنزری هم که لباس کهنه جایه ساپورت قشنگ تو دل برو میپفروخت هم
تا مشتری داره چرا نفروشه؟؟؟؟
مخصوصا که نسل جدید به حق خودشون قانع نیستند و جایگاه خودشون رو نمیدونند
حتی اگر یک بازی باشه ولی فراموش کردند که این بازی ایینه حقیقته
یه زمین تمرین شبیه سازی شده است برایه زندگی واقعی
ناراحت نباش تا وقتی تو هستی تو این کوچه من امید دارم که دیوار بن بست یه روز میریزه
حتی اگه چراغ هایه خیابون بغلی گول زننده باشه
باش و پیمان باش
میدونی دوستت دارم
مزرعه رو ملخ خورد و ما واسه کلاغا مترسک زدیم...
ارش جان طعنه ای بود به زندگی واقعیمون تو مملکتی با دیوارهای بن بست و تاریک و بلند ربطی به بازی نداشت البته میشه یه قسمتاییش رو هم به بازی ربط داد امات در کل دلنوشته ای بود در وصف دنیای این روزهای ایران واقعی جایی که همه فقط و فقط تو فکراینن که کاری بکنن تا گشنه نمونن شادی تو این مملکت مرده جشن و سرور و خوشحالی سی و چند ساله از این مملکت رخت بسته و رفته چرا ؟ چون که ملت باید شیش دانگ حواسشون به این باشه که نون شبشون رو بتونن تهیه کنن و مواظب باشن کسی راه نون خوردنشون رو ندزده و مجالی برای فکر کردن به چیزه دیگه ای ندارن مجالی برای شاد بودن ندارن و این یه سیاست کثیفه چون میدونن ایرانی اگه سیر باشه افق های روبروش رو میبینه و خیلی زود بهشون دست پیدا میکنه و چه بسا از همه جلو بزنه پس چیکار میکنن ؟میان یه عده ادم رو حمایت میکنن که حکومت رو دست بگیرن که میدونن بخاطر جهالتشون همیشه این مملکت ومردمش رو گشنه نگه خواهند داشت
البته چیزی که نوشتم صرفا برداشت من از این دلنوشته هست شاید منطور نویسنده این نباشه
Thanks Albus o/
همه بدن تو خوبی فقط :دی
عوام فریب
مقاله دونتو دوختی مثه اینکه :دی
سی و دو دقیقه
دو روز و سی و دو دقیقه :دی
زود باش
aval 😃
Vote
وت
طولانی بود نخوندم ولی وت
Vote
[removed]
مقاله های چندخطی مالک با اون همه عکس رو به زور می خونیم چه برسه به این یکی که این قدر پیچیده بود. اخه دختره مرد ریشو ا رو کجا قایم کرده بود :دی
حال ندارم بخونم جون داداش
v
ajab!
nakone inja be kasi tajavoz kardan!!!
😃
vali khodaiish rast migi bazia inja ro kheili jedi gereftan
اقا مختصر بگو چی نوشتی !!! منکه حوصله خوندن اینهمه رو ندارم
وت که دادم
فقط یه کامنت مونده اونم باشه برا بعد !!!!!!!!!!!؟؟؟؟
....آخر انتهای این کوچه بن بست است
V 07
وت
به من نگو که این دیوار در ذهن من است و حقیقی نیست
این یه تصویر کلی از این بازی با یه روش قابل فهم و زیبا
(البته برای کسایی که بخوان بفهمن)
مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم .....هواداران کویش را چو جان خویشتن دارم
صفای خلوت خاطر از آن شمع چگل جویم...... فروغ چشم و نور دل از آن ماه ختن دارم
به کام و آرزوی دل چو دارم خلوتی حاصل .....چه فکر از خبث بدگویان میان انجمن دارم
یاد مقالات الپاچینو افتادم. قلم خوبی داشت
گویی در ذهن من هم دیواری ساخته اند بلند
دمت گرم داداشم
کارت درسته
بنویس تا می تونی اینجا رو از این حال و هوا در میاری با قلمت
o7
ز سرگذشت چمن دل به درد می آید
ببند پنجره را که باد سرد می اید
این قلمت یه روز منو هلاک میکنه
&*.*&
خدا نکنه
nice!!
شبیه داستانای زامبی بازیه
خوب بود
vote
اینایی که فاز میدین طولانیه؛ 3 دقیقه طول میکشه خوندنش ها :دی
من این روزا حال روحیم خوب نیست اصلا
کاش نمیخوندمش داغونتر شدم
معذرت میخوام
اراده ، سرانگشت پشت سرنگ است
تیزی نمیخواهد، فقط کمی انقباض و فشردن !
میگویم از سوز است که میلرزد نه از سوزش!
دانه های تسبیح "انسان مانده" های سر کوچه
شما هم بگویید که از سوز است،نه از سوزش !
انگشت میلرزد و زمستان،کهنه بهانه ی نو به نو
تزریق لازم که باشی نه تیزی سوزن نه پیزی گشاد جلوتو نمیگیره 😛
کف توالت عمومی هم میزنی به بدن چه برسه کوچه و اینا 😃
به عزای دوری دستای ما
کوچه ها ساکت و بی صدا میشن
بوی رخوت همه جا رو میگیره
همه ی در ها به غربت وا میشن
چون زیاد نوشته بودی دهنم سرویس شد زیاد نوشتم که تلافی کنم وگرنه هیچی نفهمیدم 😃
اگه قضیه ترکیس مخالفم 😛
یه دور باطل...
زیاد بود نخوندم 😐
بجاش شیرینی بده 😐
ترور اسپمیتون به این مقالم کشید؟
ساوا رو میگی ؟؟ 😐
نه شما دستور میدید بزنیم ؟؟؟
فک کردم زدی :دی
بزنیم ؟؟ 😐
رمز عملیات چی باشه؟
آلبوس کبیر 😐
جدی نخوندی؟
چیو ؟؟؟ 😐
مقاله رو
نه حسش نبود 😐