داستان نامه شماره یک

Day 2,474, 02:09 Published in Iran Iran by cloner7
به نام خدا
سلام به تمام دوستان ...
این اولین مقاله ای هستش که دارم منتشر می کنم و امیدوارم شما با وت ، ساب و کامنت هاتون باعث ترغیب من به نوشتن مقاله های بعدی بشید و باعث بشید که من از این بازی خوشم بیاد و بیشتر فعال بشم. لذا لازم به ذکر است این روزنامه قصد دارد با داستان ها و مطالب طنز خود لحظات شادی را برای شما دوستان در این بازی بیا فریند وهیچگونه فعایت سیاسی ندارد و نخواهد داشت.
.
.
.
این هم از اولین داشتان این نشریه:

زنی مشغول درست کردن تخم مرغ برای صبحانه بود. ناگهان شوهرش سراسیمه وارد آشپزخانه شد و داد زد: مواظب باش، مواظب باش ، یک کم بیشتر کره توش بریز. وای خدای من ، وای خدای من خیلی زیاد درست کردی حالا برش گردون زود باش . باید بیشتر کره بریزی وای خدای من از کجا باید کره بیشتر بیارم؟؟؟ دارن می سوزن مواظب باش ، گفتم مواظب باش !!!
هیچ وقت موقع غذا پختن به حرف های من گوش نمی کنی هیچ وقت !! برش گردون ! زود باش ! دیونه شدی ؟؟؟؟ عقلتو از دست دادی ؟؟؟؟ یادت رفته بهشون نمک بزنی ، نمک بزن نمک .
زن به او زل زده و ناگهان گفت : خدای بزرگ چه اتفاقی برات افتاده ؟! فکر می کنی من بلد نیستم یه تخم مرغ ساده درست کنم ؟
شوهر به آرامی گفت : فقط می خواستم بدونی وقتی دارم رانندگی می کنم چه بلایی سر من میاری !!!

منتظر داستان های بعدی باشید...
امیدوارم ما را از کمک های نقدی و مالی خود دریغ نکنید...

با تشکر از اینکه دوستان وقتشون رو برای خوندن این مقاله گذاشتن.
یاسین ، 29 آگوست ، روز 2474