پر

Day 2,435, 04:41 Published in Iran Iran by rdshryrsh

گفتم: كبوتر بوسه
گفتي: پر
گفتم: گنجشك آن همه آسودگی
گفتي: پر
گفتم: پروانه پرسه‌های بی‌پايان
گفتي: پر
گفتم: التماس علاقه
بیتابی ترانه
بيداری بی‌حساب
نگاهم كردی
نه انگشتت از زمين زندگيم بلند شد
نه واژه «پر» از بام لبان تو پر كشيد
سكوت كردی كه چشمه شبنم
از شنزار انتظار من بجوشد
عاشقم كردی
همبازی ناماندگار اين همه گريه
و آخرين نگاه تو
هنوز در درگاه گريه‌های من ايستاده است
حالا - بدون تو!-
رو‌به‌روی آينه می‌ايستم
می‌گويم: زنبور گزنده اين همه انتظار
كلاغِ سق سياه اين همه غصه
و كسی در جواب گفته‌های من «پر» نمی‌گويد
تكرار آن بازی
بدون دست و صدای تو ممكن نيست
پس به پيوست تمام ترانه‌های قديمی
باز هم می‌نويسم
برگرد...