از خداحافظی تا سلام

Day 979, 09:27 Published in Iran USA by Divine DEMON

سلام

میخواستم مقاله خدا حافظی بدم ولی وقتی نشستم اینارو نوشتم یه حس
عجیبی نذاشت برم.انگار هنوزم لازمه بمونم.هنوزم میتونم کم یا زیاد
کمک کنم. این داستان واقعی زندگی منه تو این بازی که چون زیاد بالا
پایین داره چند قسمتیش کردمو هر چند وقت یبار چاپ میکنم.
یادمه یه شب از بیرون اومدم خونه و ولو شدم رو تخت . داشتم سیگار
میکشیدمو تو فکر کرم ریختن به دادش کوچیکه بودم که رفیقم که هم
سنو سال خودم هست یه زنگی زدو گفت یه بازی جدید اینترنتی پیدا کرده
که خیلی شاخه.منم که چند وقتی بود دوباره کلید کرده بودم به بازی رایز
اف نیشن گفتم شاید زمان اون رسیده که یه غلطی واسه ایران بکنم. ما
که تو دنیلی واقعی بابامون کارخونه نداره پس میتونستیم کارخونه
داریم امتحان کنیم.
همون شب رفتم یه اکانت ساختمو با هزار بدبختی راهنمای بازیرو از یه لینکی که داده بودن بهم نگاه کردم
یادش بخیر خیلی حال کردم وقتی راهنمای بازیرو با دوبله میدیدم.گفتم
حتما بازیه شاخیه که ایرانیا روش کار کردن

شروع کردم به چرخیدن تو سایت که ببینم کی میتونم اسم خودمو تو بازی
جا بندازم.یکم که گشتم دیدم به به جنگم داره.(اخه من خراکم جنگه و
یمدت که خونه دانشجویی داشتم الکی رفیقامو وادار میکردم باهام مبارزه
کنن.اونا هم تنشون میخواریدو میومدن واسه له کردن من ولی اکثر
اوقات کم میاوردن . جنگای ما خیلی وحشیانه نبود و فقط واسه
تنوع انجام میشد بازیه رایج دوران دانشجویی ما تو ساوه کمربند بازی بود
من همیشه یه رفیق پوست کلفت تر از خودم
داشتم که رقیب اصلی من بود.از من 30 کیلو بزرگتر بود ولی تو کشتی
گرفتن من برنده بودم) بگذریم.یکم دیگه چرخیدمو رفتم تو یه کارخونه
استخدام شدم.اسم ارگی که کارخونه توش بود ای اس او بود که انصافن
لوتی بود.یهو مثل انیشتین جرقه ای تو مخم زدو زنگ زدم به رفیقم که یه

موضوع مهم رو بهش بگم.دقیقا همینی که فکرشو میکردین.مولتی
بازی.اونم نه خیلی خفن.گفتم ما نفری 2تا میسازیم و از حقوقشون واسه
خودمون پس انداز میکنیم تا کارخونه بزنیم.خیلی راحت انگار نه انگار
که این سایت صاحاب داره مولتیارو ریختم تو همون کارخونه ای که
بودم.2-3 روز اول عالی پیش میرفت و از همون روز شد که گقتم من تا
1 ماه اول کارخونه میزنم.ولی چشتون روز بد نبینه.فردای اونروز دیدم
همشون بن شدن حتی اکانت خودم.خیلی ناراحت شدم و گفتم من از ادمین
پروترم .رفتم 5تا اکانت ساختم و شروع کردم به کار و تمرین.
دوباره همون حرکت قبلی روم انجام شد و بن شدم.دفعه بعد 10تا ساختمو
گفتم اگه بازم بن بشم 2برابرشو میسازم. گفتم یا من از رو میرم یا
ادمین.بالاخره ما از رو رفتیمو تقریبا 1ماهمون با کل کله الکی با
صاحب سایت گذشت.حتی چند بار تیکت زدمو به ادمین دری وری
گفتم.بازم بن میشدم ولی . . . . . پروتر از همیشه
پیش خودم گفتم منکه اینهمه اکانت و وقت تلف کردم چرا مثل ادم بازی
نکنم!چرا نبایدبا جمع کردن پولام کارخونه بزنم!(اخه من ادم ولخرجی
هستمو نمیتونم پول نگه دارم)
بعد از چند روز دیدم به الرت اومده که میتونم دوستامو بیارم به بازی
دوباره بدبختی و فکر مولتی بازی ولی ایندفعه با دعوت چون گلد میداد)
رفتم رفیقمو دعوت کردم به بازی و چندتا اکانت هم ساختم.یعد از چند روز ادمین منو بن کرد .
میخواستم از بازی برم که یاد رفیقم افتادم که خودم دعوتش کرده بودم.رفتم تو اکانتش با هزار جور فکر و خیال که نکنه این بدبختم بن بشه ولی دیدم از اونجایی که بازی زیاد واسش جذاب بودو منم خیلی بهش راهنمایی کرده بودم همون روز اول بی خیال شده بود.گفتم اینم شانس منه دیگه پس تف به این شانس.
با همون اکانت شروع کردم به بازی و بطور جدی بازیرو دنبال میکردم.
چند نفریرو پیدا کردمو ازشون کمک گرفتم. مثلا همون صاحب کارخونم
و از خرید گلد از بچها اولین کارخونه و ارگمو زدم.همون پارس ارگ.یه
اسلحه کیفیت 2 تو مجارستان که هنوزم دارمش ولی شده ضد هوایی .
به مرور زمان با رفیقم یه ارگ زدم و یه کارخونه دیگه تو روسیه زدم.یه اسلحه کیفیت 1 .
کار بار سکه بود چون جنگ زیاد بود و منم پولدار شدن رو احساس میکردم.وقتی به کارگرام امر و نهی میکردم احساس خرسندی میکرد م .....



این داستان ادامه دارد؟؟؟