آدم رو خر بگیره جو نگیره

Day 2,639, 15:10 Published in Iran Iran by Tornado.67



در این روزنامه قصد داشتم به مصاحبه با وزیر بهداشت درمان و آموزش پزشکی
Hirad Gh
بپردازم
که به علت زیاد شدن مطلب در این شماره منتظر این مصاحبه ی داغ در شماره ی بعدی باشید فعلا دارم از شات هاش اس اس میگیرم

😃

تشکر از محمد اینفورمر بخاطر تقبل کردن هزینه ی چاپ آرتیکال در ایران
vote
sub
shut


دیدار یک دوست بعد از چند سال



چند روز پیش دوستم رو بعد از هفت سال دوری دیدم و به رسم ادب دعوتش کردم خونه، تو این مدت فوق لیسانس معماری از ی دانشگاه معروف گرفته که بخاطر حسادت اسم دانشگاهش رو نمیارم تا شماهم تحقیرم نکنید و سرکوفت نزنید که دوستت داره فلان جا دکترا میگیره اونوقت تو داری مولتی میسازی و انقلاب ساپ میکنی و سی سی جمع میکنی برای جنگ با کرواسی
خلاصه بعد از کلی تعارف و رودر بایسی پرسید کجایی نیستی کم پیدایی منم چون آدم با فرهنگ و از این شبهه نابغه هاست کلی راجبه بازی باهاش حرف زدم و مقدمه چینی کردم تا شاید بتونم مثل خودمون معتادش کنم و بیارمش تو خط
البته قبلش راجبه صفحه فیس بوکم و اینکه صدو بیست هزارتا عضو و لایک داره و من ادمین مهمی هستم و اینا صحبت کردیم تا با این کار کمی از حقارت خودم کم کرده باشمم
بعدش هم راجبه اینکه بازی مثل فیس بوک ی صفحه ی اجتماعیه و رئیس جمهور داریم و کلی وزیر ومجلس و حزب و... صحبت کردم
کلی هم از پژمان گفتم که شبانه روز داریم نقشه میکشیم چطوری بزنیمش زمین و اینکه آدم ناجوریه و خیانت کاره و چندتا فحش هم چاشنیش کردم که اگه یوقت اومد تو بازی تحت تاثیر سید پیر قرار نگیره و جزو انصار و مجاهدین نشه
و بدین وسیله آش پژمان رو پختم طوری که رفیق مودب من هم چند تا ناسزا نٍثار سید پیر کرد و من خوشحال از این پیروزی در برابر سید نیشم باز شد

خلاصه صفحه بازی رو که باز کردم چندتا شات از امیر و خیهوت و آلبوس و اینفورمر و ... بود که من معرفی میکردم این وزیر جنگه این وزیر خارجه است این رئیس ی اتحاده این نماینده شهر اصفهانه چه میدونم این یکی جزو یاران همون خائنه و اینکه ترکیه بدبخته ما ابل قدرتیم ببین داریم امپراتوری کرواسی رو نابود میکنیم و... الکی جلوش چندتا هم فایت زدم و با احساس اینکه من خیلی آدم مهمی هستم و ی قیافه ی مغرور سریع صفحه ی جنگ رو بستم تا کنجکاوی بیشترش تو صفحه ی جنگ منجر به نا امیدیش نشه
با نگاه عاقل اندر سفیه داشتم لهش میکردم و جو خیلی سنگین شده بود دیگه زیاد به سوال هاش اعتنا نمیکردم
داشتم با خودم فکر میکردم که اصلا چرا باید این کودن رو بیارم تو همچین بازیه شاخی که بعدا برای خودمون شاخ بشه
میخواستم ی بهانه ای جور کنم و از خونه بندازمش بیرون مرتیکه الاغ رو
احساس میکردم من ی جاسوس خیلی مهم تو عربستانم و دارم کارهای سرری انجام میدمو با کمک من به زودی ما خاورمیانه رو اشغال میکنیم و بعد از سرکوب داعش از اونجا به اروپا لشکر میکشیم
احساس میکردم این دوستم میخواد منو لو بده و ممد جغد و علی تندر منو دستگیر کننو تحویل ترکیه بدن و این کار باعث بشه که صربستان به روسیه حمله کنه و شتر و آرش ایرانی به اندونزی پناهنده بشن و در نتیجه احمد رضا و ممد اینفورمر لهستان و برزیل رو راضی کن که با قبرس صلح کنن
سرم گیج میرفت و فشارم افتاده بود دست سرد دوستم رو روی پیشونیم حس کردم که گفت کیا تو تب داری
با خودم گفتم این از کجا میدونه من کیا هفتاد بودم
نکنه این یکی از همون پی تی او گر هاست و حالا که فهمیدن من هنوز زنده هستم اومدن تا دخلم رو بیارن
سریع چاقوی میوه خوری رو برداشتم و گذاشتم زیر گلوش و نشستم رو سینه اش و گفتم حرومزاده خوب شناختمت اومدی کار نیمه تمومت رو تموم کنی؟ اومدی اینجاهم پی تی او کنی؟فکر کردی بابام میذاره تو خونش پیتیکو پیتیکو کنی؟
هیچی نمیگفت و با چشماش که به نظرم بیش از حد درشت شده بودن داشت منو نگاه میکرد تو خواب هم نمیدید اینطوری مچش رو بگیرم
اومدم چاقو رو بکش به گلوش که بابام مچم رو گرفت و داداشم و دومادمون منو بغل کردن و کشیدن کنار
مامانم رو میدیدم که با ی لیوان آب بدو بدو داره میاد سمتم دهنم رو باز کردن و چند تا قرص گذاشتن رو زبونم و بزور آب رو بهم خوروندن
بابام داشت با دوستم حرف میزد
کاش میتونستم بهش بگم که اون ی خائنه و دوستم نیست ولی هیف که قرص ها داشتن کار خودشونو میکردن
گوش هاموتیز کردم داشت مسائل حزب و خانواده رو به اون خائن میگفت
اینکه مدت هاست نمیذارن من از خونه بیرون برم و هر شیش ساعت بهم قرص میدن و بعدش من میشینم پای سیستم و میرم تو ی دنیای دیگه و به آدم های مثل خودم که اونهاهم نشستن پشت سیستماشون ملحق میشم
اینکه تو خواب همش از ی شخصیت منفی به اسم پژمان حرف میزنم
اینکه فکر میکنم نماینده مجلس شدم و از حسن روحانی طرح سوال میکنم
اینکه معتقدم حزب رقیب تو انتخابات تقلب کرده وگر نه قالیباف یا جلیلی یا کروبی الآن رئیس جمهور بودن و ...
.........اینکه .... رستیو.......... ....هم .... فرشاد .... نممنم ......... صدق ......... دکتر
......خائن... نباید ......... گوش.........
........پیتیکو.........
ویوا...
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.

وقتی چشم هامو باز کردم
دوستم کنارم نشسته بود و با ی لبخند گفت بیدار شدی عشقی؟؟
از خجالت نمیتونستم تو چشماش نگاه کنم اومدم معذرت خواهی کنم که نذاشت حرف بزنم و آروم در گوشم گفت: آدم رو خر بگیره جو نگیره



زنده باد ایران
زنده باد ایرانی

روز2639

(kia 70)
احسان