مجموعه خاطرات ادمین و احمد و پنگول

Day 1,721, 15:22 Published in Iran Iran by PIER5362
بازم سلام خدمت رفقا گلم

شده همچین از بیرون خسته و کفته بیای بعد یه چایی دبش بزارن جلو دستت
همچین بخوری خستگی از تنت در بره
همچین حس کردم بعد از یه دعوای نفس گیر یه مقاله اسپم نقش همون چایی رو داشته باشه بهتون بچسبه
البته اگرم نچسبید مهم نیست مهم نیته

خب قول داده بودم داستان شروع کنم
هی بچه ها گیر می دادن قصه از کجا شروع شد
هی من موضوع دادم اینا خوششون نیومد
یکی گفت صحنه نداره فیلمه حال نمیده

یکی گفت باید رمز آلود باشه

یکی گفت باید خشن باشه و اکشن

هرچی به این مغز گوسفندیم فشار آوردم

دیدم بهتره که داستانو خودتون بازسازی کنین

موضوع هم که کاملاً معلومه
خاطرات ادمین و احمد و پنگول هستش
البته هرکسی رو که خواستین می تونین توی داستان
به میل خودتون بهش نقش بدید و وارد داستان کنید
روالم که بلدید
هرکسی یه تیکه از داستان رو میگه
تا یه داستان باحال ازش دربیاد


خب شروع می کنیم

و در آخر باید عرض کنم که
رادیو تو دنیا فراونه
ولی شما بد بختا فقط مجبورید رادیو اسپم گوش کنید
پس
رادیو یو یو اسپم پم پم