مردی برای تمامی فصول + 25 کامنت

Day 2,541, 07:15 Published in Iran Turkey by Siavash Arabi

با سلام و عرض ادب ، این پست جهت دریافت 25 کامنت هست ، لطفا یاری کنید من رو برای انجام این میشن
در مقاله قبلی که در همین راستا بود یکی از دوستان فرمودند که مطلب مفیدی ضمیمه شود که بی لطف و کم و کاست نباشی
این کمترین اطلاعاتم در مورد بازی ناکافی هست ، بنابراین تصمیم گرفتم در مبحثی با معرفی شخصی این پست رو ارائه بدم ، شخص معرفی شده در زیر نماد ، بت و اگر شرک نباشد خدای زندگانی من است .
شعرهای این شخص آنقدر گیرا ، ناب و سلیس می باشد که محال است شخصی با هر طیف سلیقه ای آن را بشنود و یا بخواند و درکش نکند ، کمتر از نیمی از یک دهه را با شهرهایش زندگی کردم .
========================================================
بیوگرافی علیرضا آذر
من متولد اواخر دهه پنجاه و زاییده ء تهران دراندشت و شاعر کشم همانجا عاشقی کردم و عاشقانه نوشته ام هر چقدر شهر بزرگ تر شد برای من و خانواده ام جای کمتری داشت و حال حاشیه نشینم .. ولی در تهران زندگی میکنم هنوز . نفس هایم همانجا فرو میروند حتی اگر جای دیگری زیست کنم

از چه زمانی شروع کردید به سرودن شعر و چه کسانی مشوق شما بودند ؟
یادم می آید بچه تر که بودم – که هنوز هم کودکم – و دل رنجور و بچه ننه ای دارم .. کتاب هایم که اغلب کتب درسی بودند همیشه با حاشیه هایی مداد خورده دست پدری بود که با پاک کن به جانشان می افتاد .. حاشیه ها را من سیاه کرده بودم این موضوع به دوران ابتدایی بر میگردد .. چیز هایی مینوشتم که بعد ها فهمیدم میتوان نامشان را دلنوشته گذاشت و آهنگی که در ضمیرشان بود بعد ها فهمیدم که عروض است .. به هر حال نوشتنم بر میگردد به زمان داینا یخی ها … مشوق ؟ داشتم .. مادرم و همان پدری که شعر را دوست نداشت و چند تن از معلم هایم .. اما این تعداد پیش دوستانی که همیشه به مسخره میگرفتندم به چشم نمی آمد و نمی آید ..

به کدام یک از شاعران ایرانی علاقه مندید و الگوی شما در ضمینه سرودن شعر چه کسی و یا چه کسانی هستند ؟

اکثر کسانی که نام شاعر را یدک میکشند علاقه مندم .. ولی خب نمیشود همه هفتاد و پنج میلیون را دوست داشت ! حافظ سعدی حسین منزوی ( حافظ معاصر ) .. صا ئب .. فروغ فرخزاد … سید حسن حسینی .. قیصر .. سلمان هراتی را دوست تر میدارم …آدم در ابتدای دوران شاعری ادای همه را در می آورد.. اما من بیشتر با شعر های بچه های کرج در آمیخته ام نمیتوانم بگویم الگویم کیست .. چون من تحت تاثیر طیف دهه هفتاد کرج هستم ..

چه سبک هایی از شعر رو کار کردید و با کدام سبک راحت ترید و توانستید پیامتان را بهتر به مخاطب منتقل کنید ؟
ببینید سبک به معنی طرز بیان خاصی از نظم و نثر است که مجاور وا ژه استایل قرار میگیرد که تعداد فراوانی سبک موجود است اگر از این منظر قرار بر نگاه باشد من خراسانی و هندی را میپسندم اما اگر منظور شما شکل شعر است که شکل های شعری همه را تجربه کرده ام .. ولی به گوش کسی نرسانده ام بیشتر لج ولج بازی با خودم بود که ببینم آیا میشود یا نه ؟ اکثرا شد .. و نوشتم ولی جایی عمومی نکردمشان اما به ترتیب مثنوی , چار پاره , غزل و سپید را دوست تر میدارم …

به عنوان یک هنرمند چه مسئولیتی را برای خودتان در قبال آرمان ها و عقایدتون قائلید ؟

هنر مند اینه تمام نمای دوران خویش است .. من هم سعی دارم از این عبارت جا نمانم .. اما چه کنم .. این آینه را حمله ء زنگار گرفته است .. من عقاید به خصوصی ندارم .. همین که خدایی دارم .. اعتقاد محکمی به مقدسات شخصی خود دارم برایم کافی است از جنگ متنفرم و اینها در شعرم نمود دارند .. به هر حال پای داشته های اندکم می ایستم ..



آیا به دکلمه علاقه خاصی دارید ؟ و اینکه اشعارتان را به صورت دکلمه به مخاطبین ارائه می دهید چه هدفی رو دنبال میکنید ؟
چیزی مرا می آزارد این است که در خانه هامان کتاب خانه ای مملو از کتاب هایی در گیر با خاک و خل داریم اما هیچ نمی خوانیمشان .. شعر مثل هر متن دیگری محتاج شنیده شدن است وقتی مخاطب تنبل نمیخواند باید بشنود از همین رو شعر ها را دکلمه کردم .. علاقه ء به خصوصی به دکلمه ندارم اما شعر را خوب میخوانم همین باعث شد تا مخاطب را زوری در گیر شنیدن کنم .. از این اتفاق راضی ام .. به اعتقاد من هر چیزی که با عث شود مخاطب حرف ها را بشنود راهی کارا در جهت مطالعه است

فرق دکلمه کردن یک شعر با خواندن آن در میزان درک درست شنونده از مفاهیم آن شعر چیست ؟
گاهی اوقات شاعر در آن سرایش با لحنی خاص سراغ کلمه میرود که اگر آن لحن شنیده شود مخاطب را محکوم به داشتن درکی درست از کلام خواهد کرد آن لحن فقط در خدمت شاعر آن اثر است لذا گاهی پیش می آید که شعر در لحن شاعر هدفی دیگر را دنبال میکند ولی متن دیداری چیز دیگری را میرساند این ضعف تالیف نیست .. حتی ضعف تاویل نیز نیست .. این تنها برش های مختلفی با چاقو های مختلف است .. اما وقتی دلم میخواهد مخاطب آن من را درک کند .. خودم برایش میخوانم و حتی زیر بار هزینه هایش هم میروم

آیا نهاد ها و سازمان های مشخصی برای حمایت از یک هنرمند مستعد در جهت پیشرفت وی در زمینه ی هنری مورد علاقه اش وجود دارد ؟ و اگر چنین نیست اشکال کار را در کجا می بینید ؟
خیر ! هیچ نهادی نیست .. اشکال کار را من نمیتوانم توضیح دهم .. چون در بطن جریان نیسم .. من تقریبا شاعری خانه نشینم

چقدر به محافل هنری مثل شب های شعر در جهت رشد و پیشرفت یک هنرمند و تاثیر مثبت بر کیفیت آثار هنری ارائه شده از طرف او ، اعتقاد دارید ؟
ببینید فضا برای یک شاعر از لحظه ء علاقه مندی او به شعر تا زمانی که به زبانی خاص میرسد متفاوت است .. شاعر روز های اول احتیاج دارد ادای کسی را در آورد در تقلید به سر میبرد .. بعد تحت تاثیر جمع قرار میگیرد یعنی یک طیف به خصوص روی او اثر میگذارد و در نهایت به زبانی خاص خواهد رسید .. انجمن های ادبی در وادی تاثیر موثرند اما وجود اتمسفری پلی فونیک در کنار دنیای مالتی مدیا باعث سر در گمی شاعر میشود .. او نمیفهمد باید سراغ کدام صدا برود ..



اختیارات شاعری در چه حد ؟ و با عروض چگونه کنار می آیید ؟ آیا درگیر وزن و قوائدی از این دست شدن شما را در ارائه مفهوم مورد نظرتان دچار مشکل نمیکند ؟
ببینید شعر کلاسیک .. یا قالب های کلاسیک وزن عروضی را با خود دارند شما نمیتوانید قند را بدون طعم شیرینش تصور کنید .. شاعر اگر شاعر است وقتی در قالبی کلاسیک مینویسد باید از پس این کباده کشی معنا و مضمون و قالب بر آید .. اگر نمیتواند کار دیگری کند .. آزاد بنویسد .. نثر بنویسد اصلا برود منتقد شود .( البت منظورم منتقدین نا بلدی است که از انتقاد اخم و تخم را بلدند و از موتور سواری فقط بوق زدن را یاد گرفته اند و سپید سرایانی که خدای ناکرده از روی اجبار ندانستن به سراغ خط خطی هایی سپید میروند ور نه ما در سرزمینمان هم سپید سرایانی قدر داریم هم منتقدینی درشت )
آیا تا به حال قواعد را فدای معنی کرده اید؟ یا اصلا این کار را جایز نمی دانید؟
متاسفانه در یکی دو مورد این خطا را کرده ام .. اما خیلی کم رنگ مثال هم نمی آورم که شما هم پیدایشان نکنید .. ولی این کار جایز نمیدانم

آیا تا به حال در وادی ترانه و یا شعر نو و یا انواع دیگر شعر گامی برداشته اید؟
همان گونه که عرض کردم در بیشتر شکل های شعر فعالیت کرده ام اما از سال ۸۹ ترانه را هم جدی گرفته ام که منجر به چند تراک شده است که شنیده هم شدند مثل ستایش .. ( تیتراژ پایانی سریال )

چه جایگاهی را برای خود در عرصه های ادبی و شعر ایران زمین متصور هستید ؟
سقف هیچ انجمنی سقف ادبیات نیست و اینکار تا لحظه ء مرگ جای پیشرفت دارد .. هنوز به جایی نرسیده ام که بتوانم جایگاهی خاص را برای ادبیاتم متصور باشم .. شاگردی تا ابد ادامه دارد ..

آیا این صحت دارد که شعرا با نان و پنیر روزگار می گذارنند ؟ شما چطور ؟
در ایران این مساله واضح است که به دلایلی مختلف نوشتن نانی را به همراه ندارد .. چون خواننده ء حرفه ای وجو ندارد .. مطالعه ها پرا کنده اند و هیچ کس به جرات میگویم هیچ کس برای بالا بردن سطح علم یا فرهنگ در صدد خواندن بیشتر نیست .. حتی در کشور های دیگر نویسنده یا شاعر علاقه مندان پیگیر خاص خودشان را دارند فرض کنید اگر من شاعر باشم .. همیشه باید خوانندگانی هوا دار و مترصد میداشتم که چشم به راه چاپ کتابم میبودند .. در این صورت نه شاعر نه نویسنده نه انتشاراتی نه خواننده ضرر نمیکردند ولی حیف این ها در سرزمین من رویاست .. و این به سطح فرهنگ ما بر میگردد .. بله با نان و پنیر زندگی میکنند .. ولی من خب شاغل هستم ..و زن و فرزندم تقریبا گرسنه نیستند .. تقریبا

مجموعه دکلمه های شما به نام تومور طرفداران بسیاری دارد ، شما در این در اثر به دنبال چه هستید
ببینید شعر از نام شعر شروع میشود یعنی باید قابلیت کشف و شهود از نام شروع شود من اگر توضیح جامعی در مورد کار های تومور داشته باشم لذت کشف را از بین میبرم .. ولی همین قدر را بدانید که من دغدغه هایم را سرودم و با دغدغه های خودم خواندم .. عده ای با دغدغه هایم هم ذات پنداری و هم زاد پنداری کردند .. این بود که برایشان جالب مینمود من در این آثار به دنبال هیچ چیز غیر از علیرضا آذر نبودم .

چه پیشنهادی برای شاعران مستعد جوان کشور دارید تا بتوانند آثاری بهتر و ماندگار ارائه کنند ؟
مطالعه تنها خواندن نیست … ببینید اضافه کردن اطلاعات به مغز به هر نحوی مطالعه است .. دیدن فیلم .. خواندن روزنامه .. جوک شنیدن .. موسیقی و حتی تماشای یک دعوای خیابانی .. مطالعه است .. من فقط میگویم چشم ها را باز تر کنند .. این دنیا به چشم های باز احتیاج دارد

آیا کسانی مانند فردوسی ، حافظ ، سعدی و یا مولانا در روزگار ما و یا در آینده خواهند آمد ؟ اگر نه ، علت آن را در چه می بینید ؟ در متفاوت بودن ظرفیت های روزگار ما با روزگار آن شاعران بزرگ است یا دلیل چیز دیگریست ؟
ایران سرزمین شاعر خیزی است .. همیشه باید منتظر ظهور شاعر ی نام آور بود و نشست .. اما در روزگار پیش به دلیل آنکه مردم شاعرین را از طبقه دیگری میدیدند جرات نزدیک شدن و همراه بودن نداشتند و فقط کلامشان را مثل معجزه دنبال میکردند .. اما در این صد سال گذشته مردم جرات شاعری و نویسندگی را در خود پیدا کردند . بگذارید مثالی بزنم .. پله .. فوتبالیست نام آور دنیا در زمانی که فوتبالیست ها آنقدر به شخصیت نرسیده بودند برای خود پله بود .. بدون شک امروز اگر پله میبود در سایه فوتبالیست های هر روز زیاد شونده و مطرح شونده کم رنگ تر میبود .. ما شاعر زیاد داریم ولی زیر سایه ء بزرگان ایستاده اند .. مطمئنم ایران به زودی یا به دیری شاعر قدرتمند دیگری خواهد یافت

برنامه های آینده شما ؟
شعر خواهم گفت و عاشقی خواهم کرد