با گرگها می رقصد
the last standing man
فیلمی به کارگردانی و با هنرنمایی شگفت انگیز کوین کاستنر
فیلمی حماسی است که داستان سربازان آمریکایی را در دهه ۱۸۶۰ بیان میکند.
این فیلم برنده جوایز بسیاری از جشنواره اسکار و گلدن کلوب شده است.
هزینه ساخت این فیلم مبلغی حدود 19 میلیون دلار بود و فروش جهانی آن از مرز 424 میلیون دلار فراتر رفت.
خلاصه داستان:
کوین کاستنر در نقش یک سرباز آمریکایی بعد از شرکت در جنگ و نشان دادن شجاعت خود به ماموریت در سرزمین سرخ پوستان غرب آمریکا میرود، به مرور زمان با سرخپوستها ارتباط برقرار میکند و عامل این ارتباط هم زنی سفیدپوست است که چند سرخپوست خشن در زمان کودکی پدر و مادرش را به قتل رساندند و حال وضعیت روانی مناسبی ندارد. نقش اول این فیلم را در زمان تنهائی، یک گرگ همراهی میکند و در اواخر فیلم این گرگ توسط سفیدپوستان کشته میشود. این فیلم گویای یک زندگی پاک و عمیق در طبیعت است و مقایسهٔ سرخپوستان با سفیدپوستانی که هیچ چیز جز تصرف و قدرت برایشان مهم نیست. سرخپوستانی که یک سفید را در خود حل میکنند و به خاطر وجود فرهنگ و اخلاق نیک او را جذب خود میکنند ولی در مقایل سربازان سفیدپوست مردی از نژاد خودشان (کوین کاستنر) که یک سرخپوست شده را شکنجه میکنند. این فیلم حاوی مناظر بکر و بسیار زیبا از طبیعت آمریکا است و همچنین موسیقی بسیار بسیار زیبایی دارد و علیرغم موضوع حماسی فیلم، بسیار آرام بخش و با کیفیت خوب میباشد.
نقد فیلم:
اگر با نگاهی کاملا شاعرانه فیلم «با گرگها میرقصد» را بررسی کنیم، مهمترین رخداد تغزلی فیلم همان تراژدی جاری در صحنهای است که شمالیها پس از دستگیری ستوان دامبر (کوین کاستنر) او را دست بسته در انتهای گاری انداختهاند و به قرارگاه مرکزی برای محاکمه صحرایی میبرند و در مواجهه با گرگی که تنها مونس دوران تنهایی دامبر است او را به ضرب گلوله از پای درمیآورند. سمبلها و نمادها از این رویداد تراژیک میجوشند. شمالیهایی که در نبرد با جنوبیها در همان ابتدای فیلم برابر احقاق حقوق سیاهپوستان نبرد میکنند برای صاحبان اصلی همان سرزمین حقوقی قائل نیستند. اینجاست که توحش طبیعتگرای گرگ از توحش معطوف به قدرت افسران شمالی برجستهتر میشود. فیلم در زمان جنگ خلیجفارس با همین تعبیرها و تفسیرهای سیاسی مواجه بود که مطولترین و مفصلترین نقد فرامتنی را اسلاوی ژیژک دربارهاش به نگارش درآورد. باری، گرگ سمبلی از آدمهایی است که با طبیعت عجین شدهاند و توحش ذاتی آنان کاملا قابل تسخیر و رام شدنی است. مثل خود فیلم که افسر شمالی دامبر به تدریج توحش سرخپوستی را درک میکند و شانس میآورد که برخورد او با سرخپوستان در همان ابتدا به نبردی با سلاح منجر نمیشود. همان شبی که فرزندآن سرخپوست محض شیطنت از کنار قرارگاه کوچک او عبور میکنند، دامبر سرش با شئ محکمی برخورد میکند و بیهوش روی زمین میافتد و هیچ تیری شلیک نمیشود. همزیستی و همآسایی او با سرخپوستها مثل برخورد او با گرگهاست.
وقتی سرخپوستان درمییابند که این تقابل فاقد نگرش برتریجویانه است، دامبر را میپذیرند و او نیز متقابلا آنچنان دلبسته تمدن سرخپوستی میشود که فراموش میکند قهرمان جنگ بوده و برای ماموریت به این سرزمین آمده است. اما هر چه نگارنده این پژوهش را تفسیر کند لاجرم برداشتی بومی از آن خواهد داشت. برای دریافت پیامهای مستتر در فیلم «با گرگها می رقصد» کافی است از لابهلای پژوهشهای جری ماندر، پژوهشگر و تاریخشناس آمریکایی جملهای را وام گیریم؛ ماندر اشاره میکند دیدگاه سرخپوستان طی هزاران سال بر این مبنا بوده که زمین موجودی زنده و جاندار است و انسان حق تصرف حریصانه آن را ندارد و این دیدگاه کاملا در تقابل با دنیای مدرن و صنعتی قرار دارد. طبیعت آنگلوساکسونهای تازه رسیده به این سرزمین، تصرف طبیعت و بهرهوری حداکثر از آن، هدف نهایی بوده است. در مقابل نظام فکری سرخپوستان متمدن تعاملی با طبیعت دارد که به بهرهبری صرف منجر نمیشود. در واقع به پایان رسیدن فرهنگ بومینشینی مرگ زمین را رقم میزند و امروز کرهزمین به صورت ماشینی دوار درآمده است. سالیان بعد از ساخت فیلم «با گرگها میرقصد» فیلمهای دیگری تقریبا با تم و مضمون مشابه ساخته شد و سینما پس از یک قرن به فکر احقاق حقوق از دست رفته سرخپوستان افتاده بود و فیلمهایی از این دست به صورت فراوانی ساخته میشد.
در سال 91 فیلم نهچندان پراهمیت «خرقه سیاه» (The Black Robe) ساخته شد. داستان فیلم «خرقه سیاه» تقریبا مثل «با گرگها میرقصد» درباره انقراض سرخپوستان بود؛ روایتی در اواسط قرن هفدهم درباره پدر لافورگ، كشيش ژزوئيت فرانسوي که براي ترويج مسيحيت ميان سرخپوستان هورون، همراه مرد جواني به نام دانيل و گروه كوچكي از سرخپوستان هورون كه چومينا رياست آن را به عهده دارد به سوي محل سكونت قبايل هورون رهسپار ميشود. در ميان راه چومينا روياي عجيبي ميبيند كه در آن كلاغ سياهي چشمان او را از حدقه بيرون ميآورد. سرخپوستان كه از اين رويا وحشت كردهاند و از بهشتي كه پدر لافورگ براي آنها توصيف كرده ناخشنودند، او را تنها ميگذارند و به راه خود ميروند. دانيل نيز كه عاشق آنوكا، دختر چومينا شده، لافورگ را ترك ميكند و به تعقيب سرخپوستان ميپردازد. پس از مجادله چومينا با ديگر اعضاي گروهش، آنها بازميگردند تا لافورگ را نيز همراه خود ببرند، اما مورد حمله قبيله ديگري از سرخپوستان قرار ميگيرند. مهاجمان جز لافورگ، دانيل، چومينا و آنوكا، دیگران را ميكشند و مقدمات شكنجه و كشتن 4 بازمانده را فراهم ميكنند. آنوكا با فريب نگهبان، 3 همراه خود را آزاد ميكند. آنها به مسير پيشين خود ادامه ميدهند. چومينا در ميان راه ميميرد و دانيل و آنوكا نيز لافورگ را تنها ميگذارند. لافورگ سرانجام به قبيله هورون ميرسد و به تبليغ مسيحيت ميپردازد. 15 سال پس از پذيرش مسيحيت توسط هورونها، آنها توسط ديگر قبايل سرخپوست قتلعام و منقرض ميشوند و این موج که «با گرگهای میرقصد» آغاز شد با مجموعه گسترده آثار دیگری ادامه یافت.
جوایز:
برای اطلاع از جوایز اسکار و گلدن کلوب این فیلم، به عکس زیر توجه بفرمایید.
برای کسب اطلاعات بیشتر به لینک زیر مراجعه بفرمایید.
IMDb
Comments
من رو بردی زمانهایه قدیم
خوب بود این فیلم خیلی خوب
یادمه تو سینما این فیل رو دیدم همزمان با اکران جهانی به صورت دوبله
نمیدونم زمان هاشمی بود یا خاتمی مشکل کند ذهنی منه
ولی یه زمانی بود سینماهایه ایران همزمان با دنیا فیلمها رو بخش میکردند
نه تهاجم فرهنگی بود نه نفوذی
احمقها فکر کردند با عدم اکران فیلمهایه هالیوودی و روز دنیا ملت میاند
فیلمهایه چرت اینا رو ببینند
با توجه با تاریخ ساخت فیلم، قطعا" برای زمان هاشمی بوده
هر چند وزیر فرهنگ اون موقع هم خاتمی بود
در نتیجه به جفتشون میخوره
مشکل کند ذهنی منه
😃
نمیدونم زمان هاشمی بود یا خاتمی مشکل کند ذهنی منه
😃
بلاخره اعتراف کردی
کند ذهن
کند ذهن
کند ذهن
کند ذهن
کند ذهن
کند ذهن
کند ذهن
کند ذهن
کند ذهن
کند ذهن
کند ذهن
کند ذهن
چیه کند ذهن؟؟؟
به جای این کارها، به این کشتی به گل نشسته ی مجله کمک کنید!
ببین سرعت چاپ مقاله هات خیلی زیاده
الان هفت سامورایی رو من هنوز نخوندم
گذاشتم این و هفت سامورایی رو با هم بخونم
اینطور مقاله ها باید هفته ای یک دونه حداکثر دو شماره چاپ بشه تا با عرضه ی کمتر تقاضا بالا بره
تو الان عرضه زیاد کردی تقاضا کم شده
من به محض اینکه مقاله قبلیم پاک میشه، مقاله جدید میدم
همیشه تو مدیا یه مقاله دارم
حالا جفتش رو بخون امیدوارم که خوشت بیاد
کند ذهن بودن بهتر از چیز بودنه
عمام سوبر
Big vote and of course E for this lovely movie and criticism.
TNX my bro
فدایی داری
v
v
VoTe
CM
Vote
07
قشنگه
v
v