در خانه اگر کس است یک حرف بس است

Day 2,677, 12:16 Published in Iran Iran by DEATH KNIGHT4

سلام
میدونم شب عیده و باید حرفای خوب زد شاید ته این مقاله هم باعث شه یکی یه کار خوب بکنه اما قبلش میخوام دوتا چیز براتون تعریف کنم که البته یکیش خیلی شخصیه اما شاید اگه قرار باشه به خاطر یه دلیل خوب تعریفش کنم بد نباشه اینجا گفته شه.
من یه بچه خیلی تخص و شیطون بودم که تا تقریبا سوم دبستان مادرم بزرگم نکرد و یه عزیزی زحمت این کار رو کشید. کسی که هیچوقت با دنیا عوضش نمیکردم . گذشت و گذشت تا وقتی من یه کم جوونتر شدم و دیگه دل مشغولیای زندگی برام فرصت نمیذاشت که قدر کسایی که باید دوست داشته باشم رو بدونم. یه روز صبح که از خواب پاشدم و میخواستم با دوستام برم بیرون تفریح وقتی داشتم از در بیرون میرفتم تو دلم گفتم بذار یه سر بهش بزنم آخه اونروزا یه کم مریض بود بعد با خودم گفتم بیخیال حالا عصری میام و میرم پیشش وقت هست. اون روز خیلی خوش گذشت و تا عصر خیلی خندیدیم اما وقتی برگشتم دیدم کسی خونه نیست. حتی دیگه کسی قرار نیست خونه باشه🙂
من برای همیشه کسی رو که با تمام وجود دوست داشتم رو از دست داده بودم و اون بخاطر اینکه یه وقت منو از خواب بیدار نکنه تا فردا صبح با دوستام برم بیرون بهم خوش بگذره بیماریشو تحمل کرد و تا صبح...

بگذریم
دوم اینکه خدا پدر مادرتونو براتون نگه داره ما یه بابایی داریم خیلی سواد درست حسابی نداره واسه همینم هیچ وقت نمیتونه و نتونست بشین 4 تا کلام مارو نصیحت درست درمون کنه اما همیشه به زبون خودش وقتی میخواست بهم یه تلنگری بزنه که بدونم حواسش بهم هست منو میشوند کنارشو میگفت : کار ندارم کلاس چندمی یا داری چیکار میکنی ، دوست دختر داری یا نداری، با کی میری میای فقط بهم یه قولی بده اونم اینکه تو زندگیت هر کار میکنی مرد باش فقط همین مرد باش.
اوایل با خودم میگفتم اینم خفه کرد مارو انقدر اینو تکرار میکنه و تو دلم میخندیدم اما بعدها سر خیلی از مواقع حساس زندگیم که باید تصمیم میگرفتم دیدم واقعا سر دوراهیی هستم که جوابش همون حرف بابامه.
این دوتا رو گفتم تا برم سر اصل مطلب
اگه این شب عیدی بخوام یه آرزو بکنم اونم اینه که خدا نفرت رو از دل آدمایی که میشنا سم پاک کنه
ما انقدر تو دنیای واقعی سر فشارایی که بهمون میاد از زورگویی های دولت و حکومت و پلیس و پشت ارشاد گرفته تا وضعیت بد اقتصادی و ضر ضرای کارفرما و رییس و مشتری و هر کسی که فکر کنی که در بهترین حالتش هم حساب کنی باز هممون کینه ای شدیم و نفرت کل وجودمونو گرفته میدونم خیلیا میان ادا تنگارو در میارن که اینجوری نیستن باشه شما خوبی اما به دلت نگاه کن.
دلگیرم از کسایی که تو این ابزی میشناختم و بعد دو سال میبینم تغییر کردن.آدمایی که رفاقت براشون مهمتر بود اما الان وقتی ایریپ رو باز میکنن بعد ورک و ترینشون دنبال مقصر میگردن حالا مقصر چی مهم نیست یکی هست همیشه که یه کار بدی کرده و فقط ماییم که خداییم. ماییم که دروغ نمیگیم
مولتی نمیزنیم
فحش نمیدیم
بر ضد ایران کاری نمیکنیم
به قول محسن نامجو ما همه خوبیم اونا همه عنن این رفقای الکی

حرفام رو به هیچکس نیست اگه بود اسم میاوردم طرفداری از هیچکسم نمیکنم. من تو این بازی فقط به یه نفر بد کردم و نمیتونم جبران کنم اونم دلمو خوش کردم به این که نمیتونم براش توضیح بدم چرا و شاید یه روزی خدا که نمیبخشه اون منو ببخشه بماند اما روی صحبتم با کسایی که فکر میکنن تا ابد زندن
رفیقاشونم همیشه میموننو هیچ وقت از دست نمیرن. به هم بد نکنید این بازی دو زار نمی ارزه به همون خدایی که میپرستید ما هممون یه جوریم فقط تو موقعیتش قرار نگرفتیم بخدا هیچکدوم از اونیکی بهتر نیستیم انقدر با نفرت باهم برخورد نکنید. تا یکی پاش گیر کرد زمین خورد نرید با لگد بزنید تو صورتش اگه متانت کرد چیزی نگفت ادامه ندید بازم میگم منظورم با هیچکس نیست این قضیه چرخشی. همه ما یه پرشیاگارد درون داریم پاش بیفته دودمان طرفو به فحش خوار مادر میکشیم. بخدا انصاف نیست مرد باشید مرد باشیم.
حرفم چیه؟
پاشید برید با هرکی قهرید با هرکی مشکل دارید گوشیو بردارید فقط بگید سلام حالت چطوره باقیش خودش میاد. دنبال نبش قبر نباشید شاید فردا یه جور دیگه باشه. ایریپو فراموش کنید اینجا برقا بره دستتون به عضو مبارک آقای باقری هم بند نی.
هر کی هر اشتباهی کرده یا نکرده به من ببخشید هر کی بهتون فحش داده به من داده من ازتون معذرت میخوام به جاش پاشید کینه هاتونو تف کنید بیرون.
زیاد حرف زدم یه شعر از حمید مصدق مینویسم و یه آهنگ از داریوش میذارم که اگه حال کردید گوش کنید باقیشم باشه به دل خودتون که چقدر انصاف دارید و جای هر چیزی رو میدونید کجاست
حمید مصدق میگه:
شوق باز آمدن سوی توام هست اما
تلخی سرد کدورت در تو
پای پوینده راهم بسته
ابر خاکستری بی باران
راه بر مرغ نگاهم بسته
من در آیینه رخ خود دیدم
و به تو حق دادم
تو به اندازه تنهایی من خوشبختی
من به اندازه زیبایی تو غمگینم
صحبت از مهر من و جور تو نیست
صحبت از متلاشی شدن دوستیست
آشنایی با شور
وجدایی با درد
و نشستن در بهت فراموشی

اتفاقا کسی که این شعر رو هم اولین بار برام نوشت تو دفترم یه روز صبح بلند شدیم دیدم نفس نمیکشه
بخدا دنیا خیلی لجن تر از چیزیه که فکر کنید حساب کتاب نداره پلک بزنی میگی ایکاش فلان مارو نمیکردم

آهنگ برادر جان داریوش

پ.ن 1
اگه میخوای باز نبش قبر کنی بگی فلانی فلان کارو کرده تو نمیدونی کامنت نذار ووت بده برو
پ.ن 2
ممد اینفورمر تو کلا کامنت نذار همینجوری واسه خنده خخخخخ
پ.ن3
متی اون مقاله خدافظیتو پاک کن شب عیدی تر نزن به اعصاب روان بچه ها یه مسئولیتی رو هم قبول کردی تا آخرش انجام بده مگرنه دیگه هیچکس رو حرفت حساب نمیکنه

عید همگی مبارک براتون بهترین آرزوهارو دارم