چند برش از ناملایمات زندگی آقای آبی/ ...

Day 3,273, 08:50 Published in Iran Iran by arash irani 5

1- ما هواداران ایرانی فوتبال شدیدا قدر نشناس و عجول و کم تحمل هستیم. حافظه کوتاه

مدت مان افتضاح است. خیلی سریع یادمان می رود آدم ها برای تیم محبوب مان چه کرده

اند. فکر می کنم آرسن ونگر اگر در ایران مربی بود تا به حال در زمین فوتبال توسط

تماشاگران به قتل می رسید. با 10 سال مربی گری بدون هیچ جام و افتخاری و خوردن 8 گل

در یک بازی از رقیب اصلی (منچستریونایتد) ... حالا تصور کنید منصور پورحیدری در عرض

3 سال (68، 69، 70) ویترین افتخارات استقلال را کامل کرد (فتح جام باشگاه های تهران

بعد از 5 سال و قهرمانی در اولین لیگ کشوری بعد از انقلاب و ثبت یک شکست، 3پیروزی و

2 تساوی در دربی که یک تساوی منجر به قهرمانی باشگاه های تهران شد) او با تیم

رویایی اش تا فتح قله آسیا هم پیش رفت. هفت سال در دربی بازنده نشد اما بعد از باخت

مقابل پرسپولیس استانکو مجبور شد از ترس برخورد خشن هواداران با آمبولانس از ورزشگاه

خارج شود. در تمرین های روزهای بعد یک لحظه آرامش نداشت. هر روز آبی ها علیه ش شعار

می دادند و حتی اجازه ندادند تیمی را که به نیمه نهایی جام در جام آسیا رسانده بود،

فقط دو مسابقه دیگر هم هدایت کند. هوادارن آبی زشت ترین و غیرمنصفانه ترین برخوردها

را با اوکردند تا استقلال را رها کند و برود. فاصله سال 70 (قهرمانی آسیا) تا سال 75

(باخت در دربی بعد از 7 سال) مگر چقدر بود؟ آبی ها باید شرمسار روزهایی باشند که

اسطوره را آزردند و فهم پایین خود از هواداری را به نمایش گذاشتند. اتفاق تلخی که

البته بعدا بارها در حق مربی های دیگر تکرار شد و این رسم ناپسند و زشت کم کم به

صورت یک روال معمول در فوتبال ما در آمد.


2- دیدن دوستان قرمز رنگی که امروز به روح او ادای احترام می کنند، مرا به یاد سالی

می اندازد که منصورخان سرمربی تیم ملی بود و هزاران هوادار پرسپولیس در ضلع شمالی

ورزشگاه و حتی در جریان بازی های ملی به او یکصدا فحاشی می کردند. درست شبیه اتمسفری

که سال ها قبل (65) علیه مرحوم دهداری بر پا شد و او را با گلوله های برفی بدرقه

کردند تا سلطان صاحب نیمکت تیم ملی شود. آن سال(7😎 هم فشارها برای مربی گری علی

پروین روی فدراسیون زیاد بود و قرمزها ها حضور اسطوره آبی روی نیمکت ملی را اصلا

دوست نداشتند. قرمز و آبی دیدن تیم ملی رسم ناپسندی بود که با حضور مایلی کهن روی

نیمکت تیم ملی داغ شد و با پورحیدری به تجربه تلخی رسید: فحاشی علنی به سرمربی تیم

ملی! راستش ادای احترام «بعضی» از هواداران قرمز که برخی حتی از دوستانم هستند

برایم مضحک است. کسی را که روزگاری با زشت ترین فحش ها و ناسزاها بدرقه کرده اید

امروز تکریمش می کنید؟ مسخره نیست؟




3-اهالی رسانه در مدتی که او سرمربی تیم ملی بود یک لحظه راحتش نگذاشتند. قرمزهای

مطبوعات یک نفس تخریبش می کردند که چرا افشین پیروانی را به تیم ملی دعوت نمی‌کند.

آبی های مطبوعات هم بیشترشان ذوب در ولایت مرحوم حجازی بودند و از آلترناتیو قدرتمند

نیمکت استقلال دل خوشی نداشتند. اوضاع حتی در رسانه ملی هم خراب بود. رادیو ورزش و

برنامه تازه تاسیس 90 شبانه روز سرمربی و تصمیم هایش را زیر سوال می بردند. فکرش را

بکنید بعد از تساوی باارزش در خاک دانمارک (با همین سیستمی که امروز کارلوس کی روش

تیم ملی ما را سازمان داده ) در تمام برنامه های ورزشی رادیو و تلویزیون صحبت از

بازی دفاعی تیم ملی بود و نقد این مساله که ما نباید انقدر محتاط باشیم! هر

میکروفونی که جلوی مرحوم پورحیدری قرار می گرفت و هر تماس تلفنی که با او بر قرار می

شد حول محور یک مساله بود: چرا پیروانی دعوت نمی شود؟! (مقایسه کنید با تمکین

همگانی اهالی رسانه از تصمیم کی روش در حذف درست و به جای رحمتی از تیم ملی)

قهرمانی بانکوک و نتایج درخشان در بازی های دوستانه هم این اتمسفر را از بین نبرد.

حالا همان اهالی رسانه در رثای او از هم سبقت می گیرند و در مدح او شعر و غزل های

متفاوتی را روخوانی و رونویسی می کنند. واقعا کاش در روزگاری که او روی نیمکت تیم

ملی بود یک هزارم این احترام و گوش به فرمانی و سربزیری و منطقی که در حق سرمربی

فرنگی تیم ملی روا داشته اید برای منصور پورحیدری خرج می کردید. بله می دانیم که کی

روش فیلان است و مربی های ایرانی بهمان. آنها سنتی بودند و سواد روز فوتبال را

نداشتند اما هر چه بود موی برای این فوتبال سپید نکرده بودند؟ در روزگاری سیاه دهه

60 که تمام تفریح مان فوتبال بود چه کسانی استقلال و پیروزی را به دندان گرفتند تا

فوتبال قربانی انقلاب نشود؟ اما اندازه همان موی سپید هم حرمت شان حفظ نشد و برای شان

احترام قائل نبودیم. اشک ریختن اصحاب رسانه برای منصورپورحیدری حالا واقعا چه فایده

ای دارد؟


فرهنگ هواداری در کشورما مثل خیلی چیزهای دیگر افتضاح است. تماشگران با تیم خودشان و

بازیکنان خودشان هم بی رحم هستند. اسطوره ها فقط وقتی محترم و محبوب رسانه ها می

شوند که رو به موت روی تخت بیمارستان دراز می کشند. زود آدم ها و دستاوردهای شان را

فراموش می کنیم و یادمان می رود چه تاریخی ساخته اند. چه نتایجی کسب کرده اند.

بفرمایید کسی را پیدا کنید که هم بازیکن و هم مربی تیم قهرمان آسیا باشد. بفرمایید

مربی جنتلمنی را در این فوتبال آلوده پیدا کنید که زبانش به دشنام و ناسزا و هرزگویی

نچرخیده باشد... بفرمایید تاریخ باارزش وجدیدی در سطح پورحیدری پیدا کنید اگر می

توانید


نام نویسنده : بیمان مقدم