نگاه به خود

Day 3,163, 22:43 Published in Iran Turkey by sorena131

در حالی که یک گوشه نشسته‌ایم و دنیای اطرافمان را قضاوت می‌کنیم،
در حالی که انگشت اشاره‌مان را گرفته‌ایم سمت عالم و آدم و زندگی خصوصی دوستانمان، افکار و عقاید و باورهایشان را در ترازوی عدالت خودساخته‌مان می‌سنجیم.
در حالی که خاکستریِ واقعیت اطرافمان می‌رود سمت سیاه و سفیدهای مطلقی که نگاه شخصی ما ساخته،
در حالی که خودخواهانه گمان می‌کنیم دنیا بر مدار افکار و خواست‌های ما می‌گذرد،
در حالی که دیگران را نمی‌بینم،
احترام گذاشتن را بلد نیستیم و گوش دادن را یاد نگرفته‌ایم،
در حالی که مقابل هر نقدی از جانب دیگری واکنش‌های تند نشان می‌دهیم، بی‌تاب می‌شویم، زبانمان تلخ می‌شود،
در حالی که دوستانمان را به سادگی می‌آزاریم، در باره باورها و زندگیشان بی آنکه اطلاعات کافی داشته باشیم اظهار نظر می‌کنیم و واکنش نشان می‌دهیم،
در حالی که گمان می‌‎بریم کامل و بی‌نقص هستیم و کلمه پشت کلمه ردیف می‌کنیم تا همه حواسشان باشد به این "من اینطور و آنطور هستم"ها،
در حالی که گمان می‌بریم موجودی خاص، متفاوت و شگفت‌انگیزیم،
در حالی که فکر می‌کنیم فقط ما می‌دانیم و ما می‌فهمیم و حق هر جا که هست سهم شش دانگ ماست،
در تمام این حال‌ها، گذشته‌ها، فرداها، هرگز از خودمان می‌پرسیم آیا آنقدری از نظر روحی بزرگ و پذیرا هستیم که ناقد خودمان باشیم؟
حواسمان باشد به حرمت‌ها و آدم‌ها و آزردگی‌ها؟
آیا آنقدری آدم مانده‌ایم که کمی از آن من ایده‌آل توی تصورمان فاصله بگیریم و ببینیم چه کسی هستیم و تلاش می‌کنیم به چه چیزی وانمود کنیم؟
آیا همینطور که از دیگران می‌گوییم و می‌گوییم، همانطور که من و من و من بودن‌هایمان را به رخ می‌کشیم، قدر کافی خودمان هستیم؟
آدم هستیم؟
قابل احترام هستیم؟