ماجرا های منو سوپر من

Day 3,154, 02:42 Published in Iran Iran by 2ali2
🙂توجه توجه توجه این داستان کاملا ((ساختگی)) میباشد (جون عمت)


یه شب نشسته بودیم تو فامیل فیلم سوپر من میدیدم (کوچیک بودما)
هیووچ گذشت تا فیلم تموم شد

🙂پاشدم احساس پرواز داشتم
همه جهان فرق کرده بود پشت دیوارا رو میدیدم!
خیلی قوی بودم (جون عمم)
اینم هویییچ رفت تو حیات به اتفاق دختر خالم که همسنمه ! (تقریباً)
رفتیم سوار تاب و تاب میخوردیم دیگه سرعتم زده بود اسمون پاشدم رو تاب وایسادم چشامو بستم اوج بگیرم !
اقا چشامو که باز کردم داشتم پرواز میکردم ! سرعتم متوسط بود ولی ارتفاعم خیلی کم بود دقت که کردم دیدم برعکسم یعنی سرم رو به پایینه و دستم هنوز رو به بالا مشت شده !!!!
یکم دیگه دقت کردم (دقت منو کرد) دیدم تو یه طونلم که سقفش چراغ داره یهو وایسادم !
جم نمیتونستم بخورم(الان وقتشه با موجودات فضایی طرف بشم !)
دوباره بیهوش شدم !
چشامو که باز کردم یه نور شدید دیدم در حدیکه تپلوف میدید سقوط میکرد !
مامانم رو سرم داشت اشک میریخت (الان وقتشه در تابوتو ببندن )
بابام هم نشسته بود بهم ذل زده بود یهو پسر عمه کله خر مام پیداش شد !
برگشت گفت چطوری سوپر عن ! منم چشمامو بستم و (بالیزر چشمام کشتمش !)
چشام که باز شد دیدم پسر خالمم اومده (تو روح جفتشون)
یهو یکی زن با یه لباس سفید و (دوتا بال مثه فرشته ها ) گوشی پزشکی سر رسید !
تازه دو هزاریم افتاد !
حدود یه ماه بود بستری بودم چون (موقع فرود رو کریپتون نشته بودم !) پرواز نا موفقی داشتم و با کله رفته بودم تو دیوار !(بیچاره دختر خالم که غش کرده بود )
اغا یه مدت بهم میگفت اوسا سوپر عن یه مدتم میگفتن (سوپرفاکر) یه مدتم فرمانده سوپر
ولی این از همش بدتر بود (امیر سوپر من)
امیر = فرمانده

اون سوپر ها هم معنی بوق نمیدن (به جون شما)