عمو نوروز نیا عمو نوروز نیا

Day 3,056, 12:15 Published in Iran Iran by 2ali2

عمو نوروز نیا اینجا که این خونه عزا داره
پدر خرج یه سال قبل شب عید و بدهکار
چشای مادر از سرخی مثل ماهی هفت سینن
که ازبس تر شدن دائم دیگه کم کم نمیبینن
برادر گم پشت سرنگ های فراموشی
تن خواهر شده پرپر تو بازار هم آغوششی
توی این خونه ی تاریک کسی چشم انتظارت نیست
تا وقتی نون و خوش بختی میون کول بارت نیست
عمو نوروز نیا اینجا بهار از یاد ما رفته
روی سفره نه هفت سین نه نون نه ___
عمو نوروز تو این خونه تموم سااال زمستونه
گل وبلبل یه افسانه است فقط جغد که میخونه
بهارو شادی عید و یکی از اینجا دزدی
یکی خاکستر ماتم رو تقویم ما پاشیده
عمو نوروز نیا اینجا
ویند که روزی قلب عاشق دختر عقل, دل شد


عقل که پادشاه فرمانروایی بدن بود عصبانی شد


و شاهدان بدن را احضار کرد تا بر علیه قلب شهادت دهند

چشم که دیدبان فرمانروایی بود گفت :
من شب ها قلب را می دیدم که یواشکی به سمت شهر شکم می رفت و در گوش دل زمزمه می کرد

گوش که جاسوس زمزمه ها و صداهای بدن بود گفت:

من صدای قلب را می شنیدم که در وصف شهر یار-شکم-, محل زندگی اش - معده- و خودش - دل- سرود ها می خواند

زبان که قاضی کشور بود فرمان داد تا قلب را گرفته در زندانی از جنس استخوان اندازند

از ان روز قلب و دل یکی شدند.

افسانه ها می گویند هنوز هم اگر بی صدا از کنار زندان قلب این عاشق دل خسته بگذری می توانی صدای مشت هایش را که در فراق معشوق بر دیوار زندان می کوبد بشنوید