اگر ادیسون در ایران بود...!!!

Day 2,860, 11:31 Published in Iran United Kingdom by the last standing man

سلام هموطن
لطفا" پس از مطالعه و لذت بردن از متن، کامنت بگذاريد تا ماموريت خاتمه يابد.
با تشکر

اديسون در سنين پيری پس از كشف لامپ، يكی از ثروتمندان آمريكا به شمار می رفت و درآمد سرشارش را تمام و كمال در آزمايشگاه مجهزش كه ساختمان بزرگی بود هزينه می كرد...
اين آزمايشگاه، بزرگترين عشق پيرمرد بود. هر روز اختراعی جديد در آن شكل می گرفت تا آماده بهينه سازی و ورود به بازار شود.

در همين روزها بود كه نيمه های شب از اداره آتش نشانی به پسر اديسون اطلاع دادند، آزمايشگاه پدرش در آتش می سوزد و حقيقتاً كاری از دست كسی بر نمی آيد و تمام تلاش مأموان فقط برای جلوگيری از گسترش آتش به ساير ساختمان ها است! آنها تقاضا داشتند كه موضوع به نحو قابل قبولی به اطلاع پيرمرد رسانده شود...

پسر با خود انديشيد كه احتمالاً پيرمرد با شنيدن اين خبر سكته می كند و لذا از بيدار كردن او منصرف شد و خودش را به محل حادثه رساند و با کمال تعجب ديد كه پيرمرد در مقابل ساختمان آزمايشگاه روی يك صندلی نشسته است و سوختن حاصل تمام عمرش را نظاره می كند!!!

پسر تصميم گرفت جلو نرود و پدر را آزار ندهد. او می انديشيد كه پدر در بدترين شرايط عمرش بسر می برد.

ناگهان پدر سرش را برگرداند و پسر را ديد و با صدای بلند و
سر شار از شادی گفت: پسر تو اينجايی؟
می بينی چقدر زيباست؟!! رنگ آميزی شعله ها را می بينی؟!! حيرت آور است!!! من فكر می كنم كه آن شعله های بنفش به علت سوختن گوگرد در كنار فسفر به وجود آمده است! وای! خدای من، خيلی زيباست! كاش مادرت هم اينجا بود و اين منظره زيبا را می ديد. كمتر كسی در طول عمرش امكان ديدن چنين منظره زيبايی را خواهد داشت! نظر تو چيست، پسرم؟!!

پسر حيران و گيج جواب داد: پدر تمام زندگيت در آتش می سوزد و تو از زيبايی رنگ شعله ها صحبت می كنی؟!!!!!!
چطور ميتوانی؟!
من تمام بدنم می لرزد و تو خونسرد نشسته ای؟!

پدر گفت: پسرم از دست من و تو كه كاری بر نمی آيد. مأمورين هم كه تمام تلاششان را می كنند. در اين لحظه بهترين كار لذت بردن از منظره ايست كه ديگر تكرار نخواهد شد...!
در مورد آزمايشگاه و باز سازی يا نو سازی آن فردا فكر می كنيم!
الآن موقع اين كار نيست! به شعله های زيبا نگاه كن كه ديگر چنين امكانی را نخواهی داشت!!

توماس آلوا اديسون سال بعد مجدداً در آزمايشگاه جديدش مشغول كار بود و همان سال يكی از بزرگترين اختراع بشريت يعنی ضبط صدا را تقديم جهانيان نمود.

آری او گرامافون را درست يك سال پس از آن واقعه اختراع کرد.

به نظر شمااگر اديسون در ايران بود، اين اتفاق چگونه تمام ميشد؟