واینک یک سالگی

Day 2,281, 01:54 Published in Iran Turkey by sorena131
به نام یگانه هستی بخش

خدای من یک سال گذشت
هرچه کردم دیدی و هرچه بخشیدی و عفو کردی ندیدم
خدای من یک سال گذشت و چهار فصل
هراسان شدم پناهم دادی ، بیمار شدم شفایم دادی
آرامش و امنیت که رسید ، طبیب و پناه را از یاد بردم
خدای من یک سال گذشت و چهار فصل و دوازده ماه
هیهات!!
با آفتاب فردایش تقدیری دیگر را جستجو کردم و بار دیگر
آرزوی خیسم خشکید و بر باد رفت
خدای من یک سال گذشت و چهار فصل و دوازده ماه سیصد و شصت و پنج روز
خدای من یک سال گذشت و چهار فصل
خدای من چگونه است که هنوز دوستم داری و به محبت می خوانی ام؟
چگونه است که رهایم نمی کنی؟
چگونه است که هرگز، هرگز از تو نا امید نمی گردم؟
این چه رسم خدایی است؟
این منم با حسرت سال های رفته
این منم با هزاران امید به سال های پیش رو



چهار فصل از زمانیکه بازی رو شروع کردم گذشت و این زمان پر بود از خاطرات خوب و بد
خاطراتی که گاه لبخند به لب میارن و گاه چون غمی بزرگ بر دل سنگینی می کنن
خوشحالم که این بازی عاملی شد تا دوستان عزیزی مثل شوان و مهدی رو بشناسم
و امیدوارم شرایط جوری رقم بخوره که سعادت دیدار این دوستان در دنیای واقعی رو پیدا کنم
وهمینطور سایر دوستان گل رو که بسیار مشتاق به آشناییِ بیشتر هستم

رسمه که اینطور مواقع شیرینی بدن
خیلی دلم میخواد از اینا هدیه بدم




ولی خب معلومه که زورم نمیرسه
🙂 🙂

از اینا هم که لوس بازیه



🙂 🙂

الان که تو جنگ هستیم ، پس به بزرگی خودتون دوتا تانک رو ازم قبول کنید
خودم که کمکی از دستم بر نمیاد جزء اینکه براتون آرزوی موفقیت کنم


دمتــــــــــون گرم و سرتــــــــــون خوش