+18 ***غزل عشق و اروتیسم***

Day 2,199, 11:43 Published in Iran Netherlands by 11Julius11


سلام به همه دوستای گلم گفتم یک شعر طنز باحال بذارم براتون یکم حال و هواتون عوض بشه
دی:
به هر حال امیدوارم حالشو ببرین



غزل عشق و اروتیسم

دیوانه‌ام از دست تو، دیوانه‌ترم کن!
دیوانه‌ترین آدم این بوم و برم کن!

محو تو چنانم که ندارم خبر از خویش
داری اگر از من خبری، پس خبرم کن

خواهم ز فراقت بنهم سر به بیابان
لطفاً تو بیا منصرف از این سفرم کن

آن دست که بر سینه ی من می‌زنی ای دوست
پائینترکی حلقه به دور کمرم کن

هجر تو درآورده به قرآن پدرم را
من که به درک، رحم به حال پدرم کن

قند و شکرست آن لب و دندان که تو داری
لبخند بزن، تاجر قند و شکرم کن

سرچشمه ی مجموع هنرهاست لب تو
یک بوسه بده وارد جشن هنرم کن

گر حق و حقوق من و عشقم نشناسی
پس حداقل فکر حقوق بشرم کن!

با خلق خدا خوبم و با خویش گرفتار
آسوده ز بدخُلقی این یک نفرم کن

اینقدر مزن حافظ و سعدی به سر من
فکر غزلّیات نکن، فکر سرم کن

از خواجه مزن فال که من صبر ندارم
الآنه و الساعه قرین ظفرم کن

بابای تو میخواست ز من کلیه و دادم
حالا به تلافی تو علاج جگرم کن

یک بوسه به من در ملأعام بکن لطف
در حلقه‌ی عشاق جهان معتبرم کن

لفظ ادبی تازه‌تر از این چه بگویم
من شام سیاهم، تو پدرسگ سحرم کن

در نقشه‌ی جغرافی‌ات ای خسرو عالم
لطفی کن و اندازه ی شیخ قطرم کن

در خطّ تو این گوشه، عمودم به بطالت
هندسّه اگر هست به یادت، وترم کن

از خانه‌ی خود تا سر کوی تو درازم
دور خودت ای یار بپیچان فنرم کن

تا خود نشوم منفجر از شدت عشقت
باروت مرا خیس بکن، بی خطرم کن

من تابع فرمان توام هرچه بخواهی
طاقباز اگر دوست نداری دمرم کن

سیمرغم و بگذار چو ققنوس بسوزم
کنتاکی فراید چیکن بی بال و پرم کن

خواهی که روی تا به سحر پیش رقیبان
خوب، اول شب پیش خودم باش و خرم کن

آن باسن خوشفرم ز نزدیک بجنبان
آگاه‌‌‌تر از گردش شمس و قمرم کن

بگذار سر چشم من آن سینه بلرزد
در رابطه با زلزله صاحبنظرم کن

تا چند تحمل بکنم شام غریبان
با وصل خودت ساکن سیزده بدرم کن

با گنبد خود حامی گلدسته من باش
خوش منظره چون مسجد زیر گذرم کن

گویی غزل عشق و اروتیسم نگویم؟
ای شیخ برو صحبت آن با ذ***م کن

این شیخ اگر باز سخن گفت کلامی
ای خالق این گوش، کرَم کرده ،کرم کن

شاد و پیروز باشید
😉