سلام دوباره و حس نوستالژیک (۲)

Day 3,652, 03:20 Published in Iran Iran by reza punisher

دوباره سلام

چطورید؟
گفتم تا تنور مقاله اولیه داغه و منم به خاطر خوردن یونجه بیش از حد دچار کرم نشدم و یهو از ایریپ نرفتم مقاله دومی رو بزنم 😃

این آقا رو یادتونه؟ یادتون نیست ؟
واقعا که 😐
این داداشمون با این ممه هاش نماد یه حزبی بود به نام اعتدال
اولین حزبی که من رفتم توش و کردم توشو موندم توش 😃
خب داستان حزب اعتدال داستانه جالبیست از هیچ غلط خاصی نکردن در گذشته و هیچ غلطی نکردن در زمان قدرت و انجام غلط اضافی و ریدن در زمان اوج قدرت 😃
اگر قرار بود حزب اعتدال تیم فوتبال باشه حتما ما فجر شهید سپاسی میشدیم و تنها کاری که خوب بلد بودیم کار با جوونا بود ( لبخندی میزند و خاطراته باغ آلوچه را مرور میکند ) 😃
البته اینم دوره ای داشت یعنی یه دوره بیبی بوم شد کلی نیروی تازه اومد ادمین هنوز ابولش رو تو بازی فرو نکرده بود وبازی راحتتر بود
اعتدال اومد بالا و شد جز ۳ تا حزب اصلی و کلی نماینده تو مجلس و با ادعایی که ماتحت فیل که هیچ ماتحت اورانگوتان هم پاره میرد به حیاتش ادامه میداد
حالا اینا رو که گفتم خودمم جزوی ازشون بودما نه اینکه ما نداده باشیم 😃
دیگه نگم براتون از اینه تا ۴-۵ صبح میشستیم تا صبح در مورد اینکه مدیریت ایران برامون کمه و ما لایق مدیریت جهانی و کنار زدن سیاست مداران شاخ اون موقع و فرو کردن ابول خود در اتحاد تو و کت هستیم بحث میکردیم ( این ۲ تا اتحاد شاخ اون موقع بودن )
خب حزب شروع فعالیتش با کمک بی دریغ به افراد تازه وارد و آموزش اونا بود
اما مثل هر ایرانی دیگه ما هم تا دستمون به صندلی قدرت رسید حس کردیم این صندلی فقط برای ماتحت ما ساخته شده و بقیه اگه بشینن رو ماتحتشون کهیر میزنه و این شد که به طور کلی ریاست بین ۵ نفر که منم جزوی ازشون بود دست به دست میگشت برا نمایندگی مجلس هم تا چند مدتی نماینده تازه وارد میفرستادیم ولی یه مدت گذشت دوباره به این فکر افتادیم که ای بابا صندلیا مجلس فقط باید متبرک به ماتحت ما باشه ولاغیر
و این شد که از بیخ و بن ابولمون رو در سیاست های اولیه حزب فرو کردیم
بماند که اسممون اعتدال بود ولی تفکر حزبی رو زده بودیم آنارشیست 😃
خب داستان حزب ما هم بعد از دادن اولین و اخرین رییس جمهور وارد یه دوره افول شخمی و سقوط و بن شدن افرادو رفتن و پخش و پلا شدن ممبراش و رفتن خیلی از بچه های خوب ایریپ شد .
یه داستانی هست که میگه به طرف گفتن چرا خوشحالی میگه رفتم یکی رو کردم بعد بش میگن خوب پولش از کجا؟ میگه کون دادم میشه گفت این نزدیکترین داستان به داستان حزب ما بود 😃
حزب اعتدال هم برای رسیدن به اهدافی که براش زود بود دست به ریسک های شخماتیک زد و به گا رفت
خب حالا در ادامه داستان اعتدال بریم سراغ یکی از بچه های گل بازی و داستانش که گره خورده با اعتدال

یه جمله معروف هست که میگه اگه مجید پدر اموزش ایرانه صاحب اکانت بالا هم مادر اموزش ایرانه (البته اطلاعی از روابط مستهجنشون ندارم ) 😐
ایشون پویا هستن یکی از بچه های گل و فعال ایریپ بود که چند دوره هم وزیر آموزش شد و کلی در راه آموزش خدمت کرد و کلی ایده توپ تو سرش بود که پیشترفت کنه
اما داستان از جایی شروع شد که ما بعد از اوج گرفتن گفتیم دیگه ابولمون رو در کدوم پست مدیریتی فرو نکردیم یهو دیدیم ای بابا نهاد ریاست جمهوری هنوز مونده
خب حالا تا اینجا رو داشته باشید
اگه یادتون باشه اونموقع ما دو حالت سی پی رو انتخاب میکردیم
اولیش این بود که می ایستادیم کاندیدا ها برنامه بدن و یا حزبا با هم همکاری کنن و یه نفر بر اساس موقعیت اون موقع مملکت انتخاب میکردیم مثلا اگه فضا جنگی بود انتخابامون میشد بین مافیا و دلپی اگه میخواستیم دموکراتیک وار پیش بریم میشد بین بقیه احزاب 😃
اما مدل دوم انتخاب سی پی این بود که باید میشستیم که دوستان برن تهران یه میتینگ بزارن تو باغ احمدرضا و در بین برگزاری اون میتینگ دوستان بیشینن یه دست حکم تمیز بزنن و تک دله همدیگرو ببرن و از مسلمونی در بیان ولی به هر حال برنده اون حکم به عنوان لایق ترین گزینه برای سی پی انتخاب میشد 😃
خب پوریا هم تو همون میتینگ شرکت کرد و شد گزینه اصلی سی پی
خب دیگه بعدش قابل حدسه پویا شد سی پی و ضمام امور رو بدست گرفت
و کل بچه ها رو برد تو کابینه منم که شدم نفر اول حزب اعتدال وکلا تمام قدرتا رو گرفتیم دستمون (ولی الان که نگاه میکنم کاش چیزه دیگه ای رو میگرفتیم دستمون حداقل امنیتش بیشتر بود ) 😐
اما مشکل از اونجا شروع شد که یهو طی یه جهش ناگهانی گفتیم که هم باید خزانه رو پر کنیم هم یه ایراسترایک بزنیم به اندونزی که همه دنیا ببینن پشماشون بریزه بعدم بیان خایه ها ما رو بمالن که بریم تو اتحاد های قدرتمند دنیا و تا دسته فرو کنیم به ترکا
خب نقشه خوبی بود اما مشکل نبود پول بود
روال اون موقع این بود که دوستان طی ۱ ساعت مجوز ساخت کارخونه شتر سازی و شستوشوی شتر رو میگرفتن و یهو میدیم طی ۲ روز ۱۰ میل میره تو حساب دولت
خوب بودجه جور شد پویا هم گفت من با ۲ تا کشور هماهنگ کردم با هم بزنیم که زورشون به ۳ تا حمله نرسه
خوب روز حمله رسید اومدیم حمله رو بزنیم یهو دیدیم عههههههههههههه ریدیم یکی از اون ۲ تا کشور به شهری زدن که ما باید میزدیم بعدم برگشتن گفتن چالوسا حواسمون نبود خب بماند که ما روز بعد حمله کردیم و اندونزی اون ۲ تا رو زد بعدم که ما از هواپیما پیاده شدیم تا راند ۶-۷ خوب جلو بودیم اما ما ۵ صبح پلیرامون میخوابیدن و اندونزی ۵ صبح پلیراش بیدار میشدن
ما در جریان اختلاف ساعت نبودیم 😃
خب در کل ریدیم کلی از بچه ها بن شدن کلی از بچه ها پولاشون رو از دست دادن
بعدا پولا رو مجلس به بچه ها پس داد اما من سسخل نامه پلاتو رو پاک کرده بودم متاسفانه مجلس ابولشو هم دستم نداد 😐
از مجلسیای محترم درخواست داریم اگر رضایت قلبی دارن ۲۰ کا سی سی ما رو بدن ماله گوسفند خوردن نداره (دنبلانش رو بخورید اما مالشو نخورید )😐
بعد از ایر استرایک
در صحنه جهانی ما رو به خایه باقر هم نگرفتن
و پویا هم که یکی از بچه های گل ایریپ بود هم بن شدو رفت و دیگه برنگشت
خب اینم نوستالژی های زمان ما
نوستالژی زیاد داریم اما دیگه مجالی برای نوشتن نیست
ولی به طور مثال میشه از امیر نام برد که از زمانی که من اومد تو بازی ۴۰ کا منفی خورده بود و در حاله تلاش برای مثبت کردن بدهی هاش بود تا بالاخره بچه ها کمک کردن مثبت شد
از وزیر آموزش شدن خودمم بگم که کلا ۵ روز بود منم عین گوسفند یونجه خورده جوگیر شدم ۳ تا مقاله دادم تو ۵ روز تازه برای مقاله هام هم وت میخردیم اونم ۲۰۰ تا میخریدم 😃
مثلا مقاله پلن نظامی مهم ایران برای فتح جهان ۴۰ وت میخورد بعد مقاله چگونه دکمه ورک وترین رو فشار بدید من ۲۱۰ تا 😃
خب دوستان دلم واسه هم چی تنگ شده از دعوا های بین حزبا بگیر تا پی تی او حزبا و کشورا تا ایر استرایکمون به قلب اروپا و نشستن وسط اروپا
دیگه سرتون رو درد نیارم
امیدوارم از نوستالژي های قدیمی خوشتون اومده باشه شاید اگه چیزی یادم اومد دوباره نوستالژي بزنم و عنه نوستالژي رو در بیارم اما فعلا چیزی به مغزم نمیرسه 😃
پس تا یک نوستالژي دیگه خداحافظ