ما و قصه ی عکس هایمان
sorena131
سرگذشت ما و عکسهایمان سرگذشت جالبی است. چند دهه قبل در خانهها عموما سه قاب بالای طاقچه اتاق بود: الله، علی (ع) و آقاجون! در واقع در جامعهای که "مرد" محورِ امور بود تنها عکس پدر خانواده میتوانست روی طاقچه باشد. آن هم بعد از الله و علی(ع).
با گذشت زمان به تدریج عکسهای خانوادگی هم روی دیوارها و طاقچه ها جا باز کردند. عکسهایی که اعضای خانواده دست بر سینه در کنار آرامگاه امام رضا (ع) ایستاده بودند. در این عکسها هم عموما پدر خانواده در مرکز عکس قرار داشت.
با تغییر و تحول جامعه به تدریج عکسهای خانوادگی آتلیهای با محوریت زن و شوهر هم در کنار آن عکسهای روی دیوار و طاقچه ها رفتند.
معمولا خانوادهها یک آلبوم عکس داشتند که با عکس عروسی پدر و مادر شروع میشد. عکسها مثل یک سریال تلویزیونی بودند. با آلبوم عکس، خانواده ابزاری برای بیان سرگذشت خودش داشت. آدمها وقتی دلشان تنگ میشد آلبوم را ورق میزدند. وقتی مهمان میآمد آلبومها آورده میشد، تخمه می شکستند و دور هم عکس میدیدند. آدمها برنامهریزی میکردند که مثلا فلان روز به آتلیه بروند و عکس بگیرند. برای همین قبل و بعد از عکس گرفتن در آتلیه، تفریح میکردند. عکس گرفتن به معنای یک روز خوب بود. یکی از خاطرات خوب زندگی هم حرفزدن از فیگورهای عکاسها یا خودمان موقع گرفتن عکس در آتلیه بود.
دوربین های شخصی که آمد با آن فیلم های 12 ، 24 و 36 تایی، دوره انتظار پرشدن حلقه و بردن به عکاسی و گرفتن از عکاسی را با خودش آورد.
خیلی اوقات پیش میآمد که عکسهایی از خودمان می دیدیم که خودمان نداشتیم. در مراسمی عکس گرفته بودیم و طبیعتا فقط صاحب دوربین عکسها را داشت.
همه اعضای خانواده معمولا یک آلبوم داشتند و آدمها با ازدواج میتوانستند آلبوم عکس جداگانهای داشته باشند. داشتن آلبوم عکس به معنای مستقل شدن از خانواده بود.
دوربینهای دیجیتال که آمد، انقلابی بر پا شد و موبایلهای دوربیندار که آمد انقلابی دیگر! امروزه با اینکه هر کس در ماه شاید صدها عکس بگیرد دیگر آلبومی وجود ندارد. چون آلبوم عکسی وجود ندارد، دیگر هویتی هم وجود ندارد. عکسها گرفته میشوند ولی حتی یک بار هم نگاه نمیشوند. عکسها مانند پودر رختشویی فقط مصرف میشوند. همه عجله میکنند تا لحظههایشان را با عکس ثبت کنند، ولی چون این جمله باب شده است که "در لحظه زندگی کنید" معمولا به هیچ لحظهای پس از ثبت شدن با عکس، رجوع نمیشود. لحظهها فقط ثبت میشوند! گویی لحظهها برای فراموش شدن ثبت میشوند تا برای در خاطر ماندن! جالب آنکه برخی از آدمها عکسهای قدیمیشان را هم اسکن میکنند در حالی که به ندرت هزاران عکسی را که بتازگی گرفتهاند، میبینند. فقط عکس روی عکس است که انباشته میشود.
با تحولات جامعه، عکسهای اقوام و فامیل کمتر و عکس با دوستان بیشتر شده است. دیگر از برخی از فامیل هیچ عکسی نداریم. هیچ عکسی. حتی وقتی که از دنیا میروند به سختی به یادشان میآوریم. "عکس گرفتن" بیشتر از "عکس دیدن" مهم شده است. آدمها دیگر هم خوب عکس میاندازند و هم خوب عکس میگیرند.
تلفنهای همراهِ دارای دوربین های قوی دو پیامد داشت: آنهایی که پشت دوربین بودند احساس کردند که استعداد عجیبی در عکاسی دارند و آنهایی هم که جلوی دوربین بودند با دیدن عکس خودشان از زمین و زمان گلایه کردند که چرا هنوز به عنوان یک" مدل" کشف نشده اند. در مقایسه با قدیم، امروز وقتی عکسی میگیریم اول خودمان را چک میکنیم. عکسهایی را که خوشمان نمیآید فورا حذف میکنیم. در قدیم آدمها برای عکس گرفتن آماده میشدند. آرایش میکردند و به خودشان میرسیدند. امروزه عکس گرفتن در موقعیت طبیعی باب شده است، ولی هیچکس طبیعی عکس نمیگیرد. از کوچک تا بزرگ میدانند که چطور باید عکس بگیرند. همه از نحوه لبخند زدن تا نحوه قرار دادن پاها جلوی دوربین از قبل ممارست کرده اند تا در موقعیت طبیعی مجبور نباشند فیگور عکس گرفتن بگیرند! در واقع آدمها طبیعی عکس نمیگیرند بلکه ژست طبیعی عکس گرفتن را برای عکس گرفتن انتخاب میکنند.
به نظر میرسد امروزه دوره عکس گرفتن با دوستان هم در حال سپری شدن است. عکسها تکی شدهاند. خیلی از آدمها فقط از خودشان عکس میگیرند! "من چقدر بینظیرم!"
قصه را تمام کنم؛ از لنز دوربین های قدیم "ما" بیرون میآمد ولی از لنز دوربینهای امروز "من" متولد میشود....
Comments
ما و قصه ی عکس هایمان
https://www.erepublik.com/fa/article/-1344-2567662/1/20
(دکتر فردین علیخواه)
استاد جامعه شناسی هستند ایشون
[removed]
v
jaleb bod 😉
خوشحالم خوشتون اومد
مقاله قشنگی بود
شما که خوشت بیاد یعنی کارم درسته😁)
پیمااااااااااااااااااان
جان پیمان؟
متن جالبی بود در نوع خودش
هرچند دو بند اخرش رو یه مقدار بیش از حد سیاه نوشته بود
عکاسی هم بخشی از فرهنگ/سلیقه بشری هست که چون با تکنولوژی رابطه نزدیکی داره، به سرعت در حال تغییر هست
عکاسی در گذشته یک مفهوم انتزاعی بوده والان یک شکل سطحی تر و فردی تر به خودش گرفته
اما من فکر می کنم عمق عکاسی حرفه ای و نیمه حرفه ای نه تنها کمتر نشده بلکه سیر صعودی خودش رو ادامه داده
بگذریم از اینکه که سلفی بیشتر یک تب اجتماعی بود/هست تا عکاسی واقعی
...
من حتم دارم که این متن رو یک فرد میان سال نوشته که دلش برای دوران قبل تنگ شده
و در واقع
عکاسی یک بهانه بوده برای فلش بک زدن به گذشته لذت بخش خودش
این قصه بازگشت به گذشته هم سری دراز داره
و البته بین همه آدما مشترکه
با بخش زیادی از صحبتهاتون موافقم اما به شخصه و البته شاید ناشی از شرایط سنیم هم باشه همچنان عکسهای مورد علاقه ام رو چاپ میکنم و به صورت آلبون نگهداری میکنم
در واقع لذتی که از نگاه کردن به عکسهای چاپ شده میبرم قابل قیاس با عکسهای دیجیتال نیست
اما باید بپذیریم که خانواده و در راستای اون جامعه در حال فاصله گرفتن از هم هستن
سالهای نه چندان دور خانواده ها بهانه هایی برای با هم بودن و صحبت کردن و در واقع خوش بودنهای جمعی داشتند که این روزها به شدت کمرنگ شده
یکی از اون بهانه ها نگاه کردن به آلبون و تعریف کردن خاطرات بود
درسته
من هم عکسای خوبی که میگیرم رو چاپ می کنم و بعضا هدیه میدم
...
فاصله گرفتن و تنها شدن افراد هم به خاطر ارتباطات فراوون، گسترده و همیشه در دسترس با بقیه افراد هست
در واقع روابط گزینشی تر شده و مثل قبل تحمیلی نیست
اما به هر حال هرچیزی، سنتیش حس بهتری به آدم میده
دقیقا موافقم که خیلی چیزها سنتیش حال و هوای بهتری داره
به هر حال یک واقعیتی که وجود داره اینکه تفکر مردم داره بیشتر به سمت فردگرایی نزدیکتر میشه و از اجتماع دور میشن
به نظرم نویسنده بیشتر دوست داشت این مسئله رو تاکید کنه و از بحث عکاسی فقط به عنوان یه ابزار برای توضیح منظورش استفاده کرده
خیلی خوب و عالی
حشرمان امد
حشر همچنان در صحنه
ای جانم جانم جانم یه سر قرار بود بهم بزنی ؟؟چی شد ؟؟؟
in dafe kee omadam shomal zang mianam amid baham hamahang konim telesm shodeeee vala fek konam didaneee ma o shoma 😃
V
جالب بود
روی هم رفته جالب بود
عالی بود
V + E
مرسی
VvV
E 😃
😃
خيلي مخلصيم
😉
بزرگواری شما
از این طرفا
کدوم گوشه مملکتو داری آباد می کنی؟
😃
v
V
🙂
درت خوبه گل پسر ؟؟
salam miresoone kachal
kojayi to? 😃
😃 😃 ghorbonet hastim digeeee zendegi mikonim 😃 🙂
zendegi ro yekam aroom tar bokon balke ye chizirt be kardan erep ham berese 😃
basheee 😃 😃 😃
07
این متنو که خوندم دلم برای قدیما تنگ شد
البته هنوز منتظر شما هستیم
نمیدونم شاید مربوط به سن باشه ولی از هر زاویه ای نگاه میکنم گذشته ها رو بهتر و با صفا تر میبینم
فدای محبتت مصطفی جان
یه جورایی بازی برام کمرنگ شده
تصمیم دارم از ایران برم ....
خیلی مقاله خوبی بود
>
لذت بردیم
ممنون احسان جان
قشنگ بود گرچه با همه ى قسمت هاش موافق نيستم
vvv 🙂
عالی بود
v
eyval khob bod
sub1029
دلم برات تنگ شده سورنا جان
قربنات شوال جان ، جات خیلی خالیه ....
V
07
07
v+s