سوزن بانو

Day 1,907, 01:32 Published in Iran Iran by javad ebrahimi

شماطه های ساعت را روی خودم میکشم

زنگ میخورم در پتویی که از من تا تو/کنار آمده است

بیدار میشوم در روز نامه های صبحی که تیترش از اسم تو اقتباس شده ...

دنیا بدون ِ تو شبیه مردی شلخته است که

همیشه دنبال نداشته هایش میگردد

.

.


تا چشم های من از دهن نیفتاده بیدار شو

من کمی بیشتر از تختخواب / به تا خوردن در آغوشت محتاجم

کمی بیشتر از لباس هایت / به تو آمدن را میخواهم

کمی بیشتر از تمام سربه زیر بودنم ...

بگذارخورشید هر چه میخواهد لای موهایت ،جان بکند

فانوس ِ دریایی که سایه بان نمیخواهد ...

میخواهم با تو سرتمام ِ اسب های چوبی ِ کودکیمان شرط بندی کنم

و از تو تنها دلت را ببرم

حالا که در آغوش هم اتراق کرده ایم

بیدار شو

ریملت را بکش / ریل هایت را بیاور

بیا از ایستگاه / ایستش را بردار ...

سوزن بان شو / به تمام نرفته هایم مسیر بده ...

تا مزرعه به مزرعه از موهایت /بگذرم

درو شوم در تابستان تنت ...



.

.

.

سوزن بانو ...

بیدار شو ...

تا دیر نشده باید جای جاده ها را با قصه ها عوض کنیم

چشم امید مترسک ها به ماست ....

آنها یک پا که دارند / یک پای دیگر که قرض بگیرند

تمام آرزو هایشان برآورده خواهد شد ...

بیدار شو

چشمهایت را که باز کنی خدا حساب ِ کار دستش می آید ....