misunderstanding

Day 4,912, 20:43 Published in Iran Iran by drmorteza

سلام

اول صبح دم سحر گفتم یه مدالی به بدن بزنم بلکه این اسپرینگ برک هم جلو بره

😃

من بودم، حاجی نصرت، رضا پونصد، علی فرصت، آره و اینا خیلی بودیم، کریم آقامونم بود. کریم آب‌منگل. می‌شناسیش.

https://www.erepublik.com/en/military/battlefield/364314

آره، از ما نه، از اونا آره، که بریم اس اچ بزنیم . تو نمیری، به موت قسم اصلا ما تو نخش نبودیم. آره، نه، گاز، دنده، دم هتل هالیفاکس نوااسکاتیا اومدیم پایین. یکی چپ، یکی راست، یکی بالا، یکی پایین، بوستر و انرژی بار جور شد؛ رو تخت نشسته بودیم داشتیم می زدیم
😃

اولی‌ رو رفتیم بالا به سلامتی رفقا، لولِ لول شدیم. دومی رو رفتیم بالا به سلامتی جمع، پاتیل پاتیل شدیم. سومی رو، اومدیم بریم بالا، گرین دارکلی نامرد ساقی شد. گفت: برین بالا؛ مام رفتیم بالا. گفت: به سلامتی میتی [مهدی]، تو نمیری، به موت قسم خیلی تو لب شدم. این جیب نه، اون جیب نه، تو جیب ساعتی، استینگر اومد بیرون. رفتم و اومدم، دیدم کسی نیست همه خوابیدن.



پریدم تو اُتول. اومدم دم کوچه مهران، بغل این نُرقه‌فروشیه. [نقره‌فروشی] اومدم پایین، یه پسره هیکل میزونه زد به‌هم، افتادم تو جوب. گفتم: هته‌ته گفت: عفت. یکی گذاشت تو گوشم. گفتم نامردا. دومی‌شم زد؛ از اولی‌ش قایم‌تر زد.


دست کردم جیبم که برم و بیام؛ چشامو وا کردم دیدم مریض‌خونه روسام.
(مریض‌خانۀ روس‌ها = بیمارستان شوروی)

حالا ما به همه گفتیم زدیم. شومام بگین زده. آره! خوبیت نداره؛ واردی که
😃

جدا از شوخی من یه مقدار زدم طرف اومد اونور دیوار رو سنگین برگردوند
منم نمی دونستم اردر عوض شده تا این دوست کانادایی مون که از قضا موفای کانادام هست اومد برای درست کردن دیوار به سمت ایران
https://www.erepublik.com/en/citizen/profile/4249293

😃
حالا هی این نامه می داد که من اومدم دیوار رو فیکس کنم و اوردر عوض شده و باید ایران ببره من هی انکار که چرت نگو ایران همیشه باخته این جنگ رو و تو هم فقط اومدی مدال من رو بزنی بچه پر رو

😃
تا اومدم تلگرام دیدم اوردر عوض شده

😃

بالاخره دیوار درست شد گلدم فرستادم براش قبول نکرد

😃

القصه قبل از مدال زدن ببینید اوردر چطوره که ضایع نشید

😃