Something nice - یه خبر خوب

Day 2,125, 04:02 Published in Egypt Iran by Blue Squid the legend
First:

One of my internet grandsons is getting married and I was the first one in real world and internet who heard it. When he and his love knew each other for the first time, I was there. Ofcourse it happened on facebook and it was a simple chat. But this is enough for me to celebrate it.

So, each eRepublik player who leaves a comment here will receive 3 Q7 weapon as a gift of my happiness.

Secon😛

Persian version is the same news + some jokes for laughing.
اول

یکی از نوه های اینترنتی من داره ازدواج می کنه و من واقعا خوشحالم. من اولین نفر (چه توی دنیای واقعی و چه تو دنیای مجازی) هستم که موقع آشنایی اولیه عروس و دوماد حضور داشتم. البته این حضور توی فیس بوک بود ولی به هرحال یه حضور سه گانه ی خیلی بامزه بود. نوه جونم یکی از بهترین و بامعرفت ترین پسرای دنیاست و نامزد قشنگش هم دختر مهربون و دوست داشتنی ایه که از همون روز اول احترام منو به عنوان مامان بزرگ نوه جون نگه داشت :دی از اینجور جوونا که بزرگتری - کوچکتری حالیشون باشه کم پیدا میشه

قرار بوده خبر نامزدیش فعلا مخفی باشه ولی اولا: شما اونو نمی شناسید و دوما: بهش گفتم که من به خبرگزاری بی بی سی اطلاع میدم و درنتیجه باید احتمال لو رفتن رو بده و سوما: نمیشه برای همچین خبری شیرینی نداد

درنتیجه هرکی اینجا کامنت بذاره 3 تا اسلحه کیو 7 به عنوان شیرینی دریافت می کنه

دوم

دوست عزیزمون جنگجوی صلح یه سری جوک برام فرستاده و همینطورم بازم پی ام های دوست دیگم (که مقاله قبلی رو مدیونشیم) بهم رسیده که در ادامه میذارمشون. البته خیلیاشون به دلیل تکراری یا خلاف عفت عمومی بودن (البته عموی من دختری به اسم عفت نداره) حذف شدن ولی چند تایی که برای خودم جدید به نظر می رسیدن رو انتخاب کردم. یه سری متن هم خنده دار نیستن ولی به نظرم قشنگ اومدن. اونام تقدیم به شما

شاد و خوش و سرحال باشید


اکوی مسجد محلمون خراب بود، حاج آقا اومد پشت
بلند گو گفت :کمک های مردمی آمادس
مادس
ادس...
دس
دس
دس
به همین برکت قسم مشاهده شده ۴ نفر فقط در حال لرزش باسن بودن،
یکی هم از اون ته میگفت دستا شله ها
ملت منتظر فرصتن حضرت عباسی

==================

ﮔﻮﮔﻞ ﻋﺰﻳﺰ
ﺩﺍﻧﺎﻳﻲ؟ ﺗﻮﺍﻧﺎﻳﻲ؟؟؟
ﻗﺒﻮﻟﺖ ﺩﺍﺭﻳﻢ...
ﻭﻟﻲ ﺟﻮﻥ ﻋﺰﻳﺰﺕ ﺑﺬﺍﺭ ﺣﺪﺍﻗﻞ 2 ﺗﺎ ﺣﺮﻑ ﺍﺯ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﻣﻮ
ﺗﺎﻳﭗ ﮐﻨﻢ، ﺑﻌﺪ ﺣﺪﺱ ﺑﺰﻥ
ﺁﺑﺮﻭ ﺣﻴﺜﻴﺘﻢ ﺭﻓﺖ ﺟﻠﻮ ﺑﺎﺑﺎﻡ

================

دختر عمه ام پنجم دبستانه، سر کلاس تاریخ، معلمشون ازش پرسیده پیامبر پس از فتح مکه چه کرد؟
جواب دختر عمه ام: بت ها را شکست، و به ذرت گفت برو اذان بگو
بلال
پیامبر
بت بزرگ

================

وقتی هیچ کس ما را دوست ندارد
شروع می‌کنیم
مادرهایمان را دوست بداریم
وقتی هیچ کس برایمان نمی‌نویسد
به یادِ
دوستان قدیمی می‌افتیم
و کلمه‌ها را می‌گوییم
فقط بدین خاطر که سکوت ما را می‌ترساند
و هر حرکتی خطرناک است
در پایان اما- اتفاقی به پارک‌های وحشی می‌رسیم
و همراه با ترومپت‌های غمگینِ ارکستر‌های غمگین
ضجه می‌زنیم

=================

دقت کردین یه وقتایی هم تا آماده میشی که نظرتو بگی،
یهو بحث عوض میشه و ضایع میشی

=================

زندگی . . .
تعداد نفسهایی که می کشی نیست

زندگی . . .
لحظه هاییه که نفس، تو سینه ت حبس می شه

=================

بابام سوزن رو گذاشته رو دسته مبل افتاده گم شده همه بسیج شدیم دنبالش می گردیم.
اومده صحنه رو بازسازی میکنه یه سوزن دیگه میزاره میندازه ببینه کجا می افته
هیچی دیگه الان همه داریم دنبال دو تا سوزن می گردیم

=================

پسرای عزیز وقتی پستتون از خانمی لایک میخوره،هل
ﻧﮑﻨﻴﻦ؛ ﺍﻳﻦ ﻻﻳﮏ ﺑﻪ فقط و فقط به پست ﺷﻤﺎﺳﺖ ﻧﻪ ﺧﻮﺩ ﺷﻤﺎ...

ﻭﻟﻲ ﺍﻳﻦ ﻗﻀﻴﻪ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﺧﺎﻧﻤﺎ ﻓﺮﻕ ﻣﻴﮑﻨﻪ, ﺧﺎﻧﻤﺎ ﻣﻴﺘﻮﻧﻦ
ﻫﻞ ﮐﻨﻦ


=================

یکی از ظلمایی که تو بچگی به ما میشد و باعث میشد گریه کنیم،
این بود که تولدمون بعضیا کادو پارچ و لیوان میاوردن


=================

كرگدن زورش به همه ميرسه ميتونه سلطان جنگل بشه هيكلشم خوبه ، ولى خستست ميفهمى؟ حوصله نداره

=================

از ابوعلی سینا پرسیدند:
یا شیخ! زندگی خود را بر چه بنا نمودی؟
شیخ مکثی نمود و با آرامشی مثال زدنی سنگی از روی زمین برداشت و فرمود:
.
.
.
.
.
.
.
.
گم شید ** *شا، ننه ی لقمان و دکتر شریعتی رو **ییدین ، حالا نوبت منه؟!

=====================

مگذار كه عشق به عادت دوست داشتن تبديل شود .
مگذار كه حتي آب دادن گلهاي باغچه به عادت آب دادن گل هاي باغچه تبديل شود!
عشق به دوست داشتن و سخت دوست داشتن ديگري نيست. پيوسته نو كردن خواستني ست كه خود پيوسته خواهان نو شدن است و ديگرگون شدن .

نادر ابراهیمی | يك عاشقانه ي آرام

=====================

آدم ها در اصل توان تحمل خوشبختی را ندارند،
طالبش هستند، بی تردید،
ولی همین که به آن برسند حرص و جوش می زنند و خواب چیزهای دیگری را می بینند.



باغ گذر - مارگریت دوراس

======================

يارو اسم دوست دخترشو تو گوشي سيو کرده بود low battery از اون به بعد هر وقت يارو تو خونه نبود ، دوست دخترش زنگ ميزد خانمش گوشيو ميزد تو شارژ!!!!!
خواستم بگم همچين ملته متفكري هستيم ما

=======================

دقت کردین همه جای دنیا تبعید میکنن اما تو ایران ممنوع الخروج !؟؟
خودشونم میدونن اینجا کجاست

=======================

خارجیا با مخفف کردن
Short message send
به
sms
خواستن به دنیا بگن که خیلی گشادن،
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.

.
.
.
.
.
.
.
.
ولی ما با مخفف کردن
sms
به
s
جای بحث نذاشتیم براشون

=======================

اونجوری که پشه رگ آدمُ پیدا میکنه ؛ عمرا اگه پرستارا بتونن

=======================

به بچه كوچيک همسايمون ميگم 22 بهمن چه روزيه؟ ميگه حمله جمهوری اسلامی به ايران

=======================

یه دیواره که پشتش هیچی نداره 我什么也得不到的后墙

توکه دیوارو پوشیدن سیه ابرون 穿著黑色的牆奧伯倫

نمیاد دیگه خورشید از توشون بیرون 难道太阳只是出于

.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
احمد جنتی پس از ساخت دیوار چین - با هم صدایی کارگران چینی