جمشید VS المیرا

Day 1,303, 04:17 Published in Iran Iran by Persian Myth

***********************************************

خب توی مقاله قبلیم گفتم که قصد دارم حزب مهر را پی.تی.او کنم

خیلی هم دوستان امید دادند :دی
و این هم نتیجه تصور پی.تی.او مهر
************************************************

جمشید:
من باید برای کارهام مجازات میشدم .
اما پژمان با نفوذی که داشت من را تبدیل به یه قهرمان کرد و من برگتشم بر سر شغل قبلیم.
از این کارش تشکر نکردم.چون باید مجازات میشدم

هنوز متوجه حرفهای پژمان نشدم.!
نصف حرفحاش را هضم نکردم

در هر صورت تصور میکنه من به اون مدیونم .
حرفحاش بیشتر دستور بود تا حرفهای دوستانه
نفهمیدم منظورش از تصرف دوستانه حزب مهر چی بود .

فکر کنم رسیدم .
اما چرا باید پژمان چنین جایی برای صحبت در مورد حزب قرار بزاره !

همیشه از بارون بدم میومد . و حالا هم بیشتر

.

؟: تو نباید تنها میومدی!
جمشید:این صدا چقدر برام آشناست

؟: چقدر زود فراموش کردی . انتخابات مجلس . سمنان شاید بتونه به حافظت کمک کنه
جمشید: ! المیرا. اینجا چه میکنی؟

المیرا: روزی که کسی حزب مهر را از من بگیره اون روز پایان منه

جمشید
برای یه لحظه احساس کردم یه بمب ساعتی توی سرم فعال شد

نتیجه همشیه اون چیزی نیست که تصورش را میکنی

المیرا:سلام جمشید

جمشید: این میتونه بهترین سلامی باشه که تا حالا داشتم
چه خبر خوبی!

المیرا: هیچ وقت هیچ کاری را درست انجام نیدی

لعنت!!!


از بازی که بشه آخرش را حدس زد متنفر بودم


همیشه فاصله حقیقت و واقعیت برام یه سوال بود!