پیری
rdshryrsh
از احترام ریاکارانه مرد بقال
از عابری که میگوید:حاجی! آتیش داری؟
از میل مبهم برای پوشیدن لباس غیررسمی
از درددلهای پیرزنی که در بانک، نوبتش قبل از من است
از وسواس در انتخاب رنگ پردههای مهمانخانه
از ناگهان پیدا کردن خود پشت ویترین فروشگاه لوازم خانگی
از لجاجت برای بردن لکههای چربی از روی اجاق
از دانستن قیمت گوشت و پیاز
از شرکت در جلسه ساختمان
از وساطت بین زوجی که قهر کردهاند
از علاقه به خواندن دفترچههای راهنما
از چرت زدن روی صندلیِ اتاق نشیمن
از بیتفاوتی در شنیدن خبر مرگ دوست پدر
از داشتن دهها خاطره خیانت
ازافتادن چروک بر کرانههای چشمان دختر همکلاسی سابق؛ وقتی که از ته دل میخندد
از ریز ریز خندیدن پشت دستها و پچپچ دخترکان دبیرستانی در مترو
از شوخی بیمزه دکتر داروخانه وقتی که میگوید:بقیه پول را چند قرص وایاگرا بخر
از آرامش زنان رهگذر، وقتی از آنها آدرس میپرسم
از نگه نداشتنم پشت ایست بازرسی
از دیدن اسناد و مدارک تاریخ طبیعی زوال در کاسۀ دستشویی
از گرفتن نوار قلب و زمزمه ترک سیگار
از سردتر شدن هوا برای همیشه
و حتی از روی تقویمها
میفهمم که پیر شدهام...
Comments
1St
vote
ووت
پیر شی مادر
v
v
موی سپید را فلکم رایگان نداد
این رشته را به نقد جوانی خریده ام