ترجمه مقاله ادمین - بسیار مهم

Day 763, 04:36 Published in Iran Iran by Sina Solar

صدای آزار دهنده زنگ ساعت جانی را به سختی بیدار کرد. خیلی خسته بود. دیروز روز پر زحمتی بود. برای این که بیشتر از حد معمول کار کرده بود. او احتیاج شدیدی به پول داشت و به همین علت زیاد کار میکرد. خوب البته مسلم است که کار زیاد پول بیشتری دارد ولی ولنس بیشتری میبرد. به خاطر همین خسته بود. ولی خرید کارخانه تانک برایش یک موقعیت استثنایی در طول عمرش بود و او نمیتوانست فراموشش کند.
او قهوه ای برای خودش ریخت و روزنامه را برداشت. هم میهنانش از دیروز نزدیک اون کوه لعنتی محاصره شده بودند. اصولا خبر خوبی نبود ولی خوشبختانه حرکت و نبوغ یک نابغه که معلوم نیست کیست و از کجا می آید، سرنوشت جنگ را عوض خواهد کرد.در صفحه اقتصادی مصاحبه ای با یک تاجر سرشناس را دید که همه را نصیحت میکند به سه چیز:سفارشی! سفارشی! سفارشی! چه عنوان فریبنده ای! ولی با کمی تفکر منطقی به نظر میرسد: اگه میخوای تو این دوره زمونه زنده بمونی، باید محصولاتتو سفارشی بسازی. مهم نیست که محصولت چیه! و البته که باید تو از تمام بازرگانان متمایز باشی و محصولت از تمام محصولات دیگر متمایز باشه. باید خاص باشی. باید طوری تنظیم کنی که سود و نوع محصولی که میدی یه بالانس خوبی داشته باشه. این تعادل خیلی خیلی مهمه. فرضا تو خونه ای می خری که همه چیز داره، ولنس، شادی، اما در عرض یه هفته ورشکستت کنه؟ فک کن!
در واقع او در موردش فکر کرد. اگه یک روزی آن کارخانه تانک را میخرید، طوری تانک ها را تغییر میداد که با سایر کارخانه ها متمایز باشد.مثلا دقتشان را بالا میبرد طوری که بهتر به هدف بزنند. یا مثلا چیزهای دیگرش را تغییر میداد. بالاخره باید تغییر داد که کارخانه سودآور باشد!
او در رویای این کارخانه بود که به دفترش رسید. او به عنوان مدیر پروژه استخدام شده بود؛ کاری که بهش علاقه داشت. احتیاجش به پول او را قانع کرده بود که امروز هم بیشتر از حد معمول کار کند. در واقع بیشتر از 8 ساعت در روز.بعد از ظهر با وجود خستگی اش،2 ساعت دیگر در مورد معماری مطاله کرد که مهارتش را در این زمینه افزایش دهد. او به معماری هم علاقه داشت به همین علت زمان برایش زود گدشت. همچنین بهد از مطالع احساس سبکی هم میکرد. به همین خاطر دو ساعت دیگر هم تمرین نظامی کرد که مهارت پیاده نظامیش را هم افزایش دهد.یک روزی میرسد که در شرایطی قرار گیرد که کنار آن کوه برای کشورش باید بجنگد.بله یک روز... اما الآن باید کمی استراحت کند تا خستگی یک روز پرکار از بدنش خارج شود. پس یک بلیط برای سینما خرید و بعد از دیدن یک فیلم کمدی شادی اش افزایش یافت!
او بقیه روز را صرف خواب کرد. یک تصمیم عاقلانه! که همیشه فردایی هست که منتظر توست!


این داستان زندگی فردی در قالب ایریپابلیک چدید است. که در ژانویه شروع خواهد شد. سری مقالاتی در مورد قالب جدید از روند کلی گرفته تا ریزه کاری های آن عرضه خواهد شد.
با توجه به پیچیدگی زیاد قالب جدید و امکانات جدید عرضه شده و تغییرات بسیارش در مقایسه با ایریپابلیک کنونی مقالات زیادی در این مورد خواهیم داشت. پس به EI سر بزنید و آگاه شوید.