Shadows of the Dark

Day 2,018, 08:11 Published in Pakistan Iran by Albus




My Pakistanian Friends , Im sorry about this article and its language
I ask your Pardon




در نیمه روز قورباغه ها جلسه ای گذاشتند

یكی از آن ها گفت: این غیر قابل تحمل است. حواصیل ها روز ما را شكار می كنند و راكون ها شب كمین ما را می كشند

دیگری گفت: بله. هریك به تنهایی به حد كافی بد هستند اما هر دو، حواصیل ها و راكون ها با هم یعنی ما یك لحظه آرامش نخواهیم داشت. باید حواصیل ها را از آبگیر بیرون كنیم. باید دورشان كنیم

بله، همه ی قورباغه ها تایید كردند. حواصیل ها را دور كنیم، حواصیل ها را دور كنیم

این صدا توجه حواصیلی را كه آن نزدیكی ها در حال شكار بود جلب كرد
گفت: چی شنیدم ؟؟، كی رو دور كنید؟

قورباغه ها به منقارش نگاه كردند كه مثل خنجر بود. فریاد زدند: راكون ها را، راكون ها را باید دور كرد. حواصیل گفت: من هم فكر كردم همین رو گفتید! و به ماهیگیری ادامه داد

قورباغه ها ادامه دادند : راكون ها ، راكون ها را دور كنیم

بعد از این تصمیم مشكلی پیش آمد ، حالا چه كسی باید به راكون ها حكم اخراج را می داد

یكی بعد از دیگری انتخاب می شدند و كنار می كشیدند . بالاخره قورباغه بزرگ انتخاب شد
قورباغه بزرگ كه در تمام مدت ساكت بود گفت: بله، من بزرگم اما راكون ها بزرگتر هستند. من یكی ام اما اونا یك لشكر

یكی از قورباغه ها داوطلب شد. خوب من هم با تو می آم
بله ما هم می آییم قورباغه ها موافقت كردند : بله ما همه می آییم ما همه خواهیم آمد.

قورباغه بزرگ گفت: و هر طوری كه شد شما با من می مونید؟

یكی از قورباغه ها گفت : مثل سایه همراه تو خواهیم آمد
قورباغه ها ی دیگر موافقت كردند : بله مثل سایه، مثل سایه

قورباغه امریكایی هنوز بی میل بود . بقیه هم تمام مدت عصر در حال اثبات وفاداریشان بودند. بالاخره باز تكرار كردند كه مثل سایه دنبال او خواهند بود و او پذیرفت نماینده
آن ها باشد . خورشید غروب كرد. حواصیل ها به آشیانه شان در بالای آبگیر پرواز كردند. هنگام شفق
ستاره ها در آسمان بدون ماه می درخشید. هوا خیلی تاریك بود. نور ستاره ها اینقدر بود كه بشود راكون ها را دید وقتی كه بالاخره از زیر بوته ها ظاهر شدند. یك مادر و بچه هایش

قورباغه بزرگ به درون بركه جست زد و فریاد كشید: پست فطرت ها دور شوید
راكون ها ی یاغی از این بركه دور شوید. شما تبعید شدید

مادر راكون گفت: راستی؟ بچه راكون ها شروع كردند به صدا دادن و اظهار ناخشنودی كردند. با این كه قورباغه بزرگ از ترس می لرزید اما خودش را نباخت

-به دستور چه كسی ما تبعید شدیم؟

قورباغه بزرگ گفت: همه ما . منتظر بود جماعتی از او حمایت كنند. اما فقط سكوت بود و قورباغه بزرگ درست قبل از بلعیده شدن، معنی سکوت را درک کرد






اما در پایان همه می دانستند که این تنها و تنها تقصیر قورباغه ی بزرگ است

زیرا هرگز نفهمید


✖✖✖✖✖✖✖✖✖✖✖✖✖✖✖✖ در تاریکی ، هیچ سایه ای وجود نخواهد داشت ✖✖✖✖✖✖✖✖✖✖✖✖✖✖✖✖












پیمان
روزنامه ی عوام نیوز
روز 2018
1392/03/09

*****************************************************************************************************************