تذکره الایریپابلیک- بازگشت شیخ و مشاهده حال پریشان یاران در حملت بی مهران

Day 3,660, 09:50 Published in Iran Iran by Ely91
تذکره الایریپابلیک- بازگشت شیخ و مشاهده رفقا و نوباوگان
نقل است در مجلد صدم تذکره الایریپابلیک که آن سیتیزن قدیمی، آن عاشق علی کریمی، آن کهنه سرباز، آن دل پر از رمز و راز، آن دارنده قلبی جوشان، آن همیشه حقایق را گویان، آن ریزنده پته ها روی آب، آن اندازنده تب و تاب، آن قوی تر از صد در حد صدویک، شیخ ما خواجه الی نود و یک، از بزرگان زمان خود بودی و در ره ایریپ رنج ها بردی، سرد و گرم چشیدی و بر بی مهران و دشمنان بسیار ریدی، قدس الادمین روحه العزیز... را با آن سوابق عظیم در نبرد ها...
... که نقل است روزگاری که هنوز حزب آبان در صلب پدرش- قدس الله امه العزیزه- بودی در نبرد لیائونینگ... شیخ ما سوار بر اسب بودی و عدو را خاک و خون کشاندی... لیکن به سبب کثرت دشمن و قلت یاران سرنوشت جنگ در میانه روز به بخت سیاه فتادی... چه مساعی که یاران در راه بازگشت اسرا کردندی و در همین میان بود که شیخ ضعیفه ایی بیگانه را به کنیزی به وطن آوردی که نسلی بی مهر و پر آذر از آنان به جای ماندی...
...چه بسیار رشادت ها که شیخ ما در راه وطن کردی قدس الله روحه العزیز... لیکن روزی شیخ در خانه آرمیده بودی که نامه رسان بر وی وارد شدی و رسالتی بر وی داد ... شیخ چون نامه گشود دید که نبشته آمده که....
... شیخ ما لباس سربازی به تن کردی و در راه وطن واقعی همی کوشیدی ...
( این قسمت از کتاب به دلیل کهنگی و مندرس بودن باقی نمانده است. ادامه را می آورم)
... چون شیخ ما خدمت به پایان رساندی و به شهر بازگشتی از دور دیدی که یاران همه مشوش اند... چندی بر سردر شهر بنشست مگر یاری با کمال بهر استقبال بر وی وارد گردد. لیکن از دور همی دید که مردمان مشوش اند. شیخ سیگاری پک زد که دید از دور سواری نعره زنان به سوی او همی آید و فریاد همی زند که خوش آمدی خوش آمدی...
... شیخنا الکبیر جومونگ بودی که از جمع یاران هنوز در دل محبت داشتی و به استقبال شیخ الی آمدی... هر دو یاران گرمابه و گلستان بودندی – قدس الله روحهما العزه- ... الی 91 جومونگ را بوسه دادی و پرسیدی از یاران ... پژمان، یاسر داوینچی،محمود، احمدرضا، امیر جی اچ، فریبرز، محمد و دکتر هزاردستان، آنتراک،سینا و دیگران که جواب شنیدی که مشغولند در شهر به سم پاشی و کشتن ساس و عقربان که فصل آفت کشی باشد همی. و همی پرسید از یاران بی مهر و وفا بعلاوه همان اهالی سیسیلی که جواب شنیدی که بر همان طریق سابق همی باشند در تلخ کردن کام یاران....
... هر دو یاد خاطرات گذشته کردندی...که...
... که شبی بود در لیال گزینش رییس حزب که دشمنان – که اجمع الادمین ریشهم الکثیف- بر ما حمله کردندی تا حزب را لقمه ایی چپ کنند که متاسفانه کردندی و لیکن دیسفرمر از فشار یاران استعفا کردی همی...
... یاد همی کردندی از آنانی که در طول یک شب چنان مهر فزودندی در زاد و ولد که تا سپیده صبح نزده رتبت اول گرفتندی... افسوس خوردی شیخ که لوازم تنظیم خانوادت هنوز کشف نشده بودی... چه رنج ها کشیدی شیخ از این بی جنبه طفلان...
... از خیانت های آنان که رئیس شهر شدندی و فردای روز خورشید برنیامده به ملک بیگانه رفتندی بهر آرمیدن در سواحل... چه خون ها که بر دل شیخ کردندی این جماعت بی مهر و محبت اهل سیسیلی...
... هر دو یاد گذشته کردندی... به سوی یاران رفتندی تا ملال روزگار بشویند...
... آن از همه باستانی تر، آن از همه آسمانی تر، آن دارنده اعضای واقعی، آن واقعی واقعی واقعی، آن که خیلی باشد خاطرخوات، حزب لیبرال دموکرات از گندگان زمان خود بودی و گنده ترین حزب زمان خود بودی... حفظه الادمین

[\right]