سماق نامه:ماجرای خیانتی که تبدیل به ادویه شد. قسمت اول

Day 2,848, 14:32 Published in Iran Iran by bikhabar

در ابتدا تاریخچه ای کوچک از حضرت سماق
در سال های ابتدایی آفرینش سماقی اعظم در زمین پراکنده شده بود.ناگهان خداوند خیانت که تریتوروس نام داشت پدیدار و صاعقه های خویش بر زمین گستراند.از قضای روزگار یکی از صاعقه ها ول گشت و به سماق اعظم بر خورد کرد و اورا به نیمی ادویه نیمی انسان تبدیل کرد.

از این پس او به اختیار خود میتوانست میان حالت انسان بودن و سماق بودن تغییر حالت دهد.در یکی از شهر های سرزمین خیانه(جایی که بعد ها امپراطوری سماق نام گرفت) مردم از دیدن این قابلیت سماق بسیار متعجب گشتند و اورا به عنوان پادشاه شهر خویش انتخاب نمودند.
سماخ نیز امپراطوری خود را گسترش داد و توانست تمام سر زمین خیانه را تصرف کرده و آن جا را سماق امپایر یا همان اپراطوری سماق نام نهاد.
خلاصه سال ها گذشت و اثرات صاعقه های تریتوروس نمایان شد و سماق را فردی خیانت کار و مکار و سیاس و اینا کرد.البته کسی توانایی افشای این خیانات را نداشت.حتی روزنامه نگار جوانی که اخیرا دست به افشای سماق زد به طرزی وحشیانه به قتل رسید.
شبی اعلا حضرت به خواب عمیقی فرو رفت.شاهدان گفتند که ایشان سه روز را در خواب بود . صدای خرناس هایش گاها لوستر های قصر را به لرزه در میاورد.پس بیدار شدن آه و ناله ای بر سر نهاد
!!!!خواب گذار آه ای رعایا خوابگذار را بر بالین من آوردید
حال وی به حدی خراب بود که ویزیر را با رعیا اشتباه گرفت.وزیر نیز چون این وضعیت بدید سریعا خوابگذار اعظم آلبوس دامبلدور را صدا زد.
آلبوس با نرمی به سماق گفت
چه چیزی خواب اعلیحضرت همایونی را مکدر ساخته؟
و سماق شروع به تعریف خواب خویش کرد
در خواب دیدم که سه زامبی بر من نازل گشتند بر زامبی بودن آن ها اطمینان دارم زیرا که آنان قبلا مرده اند!!!ـ
آلبوس گفت که بودند؟
اولی مگاهک بود که با قیافه وحشتناک بر من نگریست و شرق رانشان داد
دومی سیبزمینی بود که با همان قیافه ای که قبل از مرگش به خود میگرفت یعنی بدین صورت
😐
بر من نگریست.او نگاهی عاقل اندر سفیه بر من کرد و اتقام را بر من ظاهر کرد و درست این جایی که تو ایستاده ای را بر من نشان داد!!!ـ
و سوم مویسن بود.هرچند در مرگ او مطمئن نیستم ولی به هر حال او نیز فقط میخندید و صدا های وحشتناک از خود در می آورد
و آلبوس گفت همانا بلایای عظیمی بر سرمان خواهد آمد!!! در سال آینده قرار آنقدر خیانت از سر من و تو بالا برود که خیانت دون مان پاره شده بمیریم و به فنا رویم.آری عاقبت این خواب مرگ است
سماق گفت:چاره چیست
آلبوس جواب داد:چاره همان است که مگاهک بر تو نمایان کرده.
باید به دهکده در شرق امپراطوری خود بروید.همان دهکده مورد علاقه شما
آری سماق از آن دهکده بسیار خوشش می آمد
با آنکه ئهکده بود ولی مجلس سنا داشت و برای کد خودایش انتخابات میگذاشتند.
سماق خود را تبدیل به ادویه شد و در باد پراگنده گشت و در کثر از زمان به آن جا رسید
.از قضا روز انتخابات بود.
جغد سفید و نادر نیز کاندید شده بودند.اعلیحضزت از زمان گذشته دژمنی زیادی با این جغد داشتند.ایشان در دفترچه خاطرانت خود خاطره ای از این جغد درج نمود و داد تا در روزنامه سلطنتی امپراطوری درج شود.برای اطمینان میتوانید به روزنامه سلطنتی اعلیحضرت سماق مراجعه نمایید
به هرحال در این دهکده گروهی بچه های بسیار میازییدند که بتوانند به جای بچه هایشان رای دهند آخر محدودیت سنی برای رای دهنده گان نبود.
سماق با کمال تعجب دید که کسی به جای بچه اش رای نمیدهد!یا خدا یعنی چه خبر شده؟؟
سری به دکه ی روزنامه فروشی دهکده زد.دهکده ای دکه ای روزنامه های آن بسیار اندک بود اما دید که روزنامه از در و دیوار میبارد و دکه نیاز مانند نانوایی شده و صف طویلی از خو.انندگان و روزنامه ها به وجود آمده!!!
دیگر یقین کرد که آخر الزمان فرا رسیده پس پیغامی برای آلبوس فرستاد و اورا از اوضا دهکده آگاه کرد.آلبوس نیز با تمام سرعتی که توانست به صوی دهکده راه افتاد
آن چه در قسمت بعد میخوانید
آلبوس در حالی که سوار مرکب در راه دهکده است لبخند موذیانه ای بر لب در دارد و زیر لب مبگوید هنگامی که سر این سماق را زیر آب کنم امپراطوری را صاحب شده و تمام مناطقآن را به کشور های اطراف میفروشم و بسیار پول دار میگردم!!!!
xD

سماق نامه قسمت اول
به کامنت و ووت و شات و اندروس های زیبایتان نیازمندیم
این میشن رو هم یه مرحمت بکنید بهش دیگه
😃