بی دلیل

Day 1,849, 14:11 Published in Iran Turkey by titan1999

حالم خوش نیست

این مقاله هیچ ربطی به هیچ جایی نداره

با این شعر شرو میکنم



ای مردمان ای مردمان از من نیاید مردمی
دیوانه هم نندیشد آن کاندر دل اندیشیده ام




مادر بزرگ،
تو همیشه گفتی یکی بود و یکی نبود
و من همیشه گوش دادم و باور کردم
و حالا مدتیست میدانم
دروغ که نه ،
ولی باورم اشتباه بود
از اول هم هیچ نبود
بودها همه نبودند و ،
ما به خیال بودنشان چه آرام با قصه ها میخوابیدیم و
حالا چه دردناک همه بیخوابیم





خدا همه را شفا بدهد





در شهر ما دیوانه ای زندگی میکند که همه او را دست می اندازند و در کوچه پس کوچه های شهر بازیچه بچه ها قرار میگیرد.روزی او را در کوچه ای دیدم که با کودکانی که او را ملعبه خود قرار داده بودند با خنده و شادی بازی مبکرد.او را به خانه بردم و پرسیدم: چرا کودکانی که تو را مسخره میکنند و به تو و حرفها و کارهایت میخندند را از خود نمیرانی؟؟ با خنده گفت: مگر دیوانه شده ام که بندگان خدا را از خود برانم در حالیکه میتوانم لبخند را به آنها هدیه دهم؟.
جوابش مرا مدتی در فکر فرو برد....
دوباره از او پرسیدم:قشنگترین ­ و زشت ترین چیزی را که تا به حال دیده ای را برایم تعریف كن.!
لیوان آبی که در اتاق بود را برداشت و سر کشید.با آستین لباسش آبی که از دهانش شر کرده بود را پاک کرد و گفت:قشنگترین چیزی را که در تمام عمرم دیده ام لبخندی است که پدرم هنگام مرگ بر لب داشت.
و زشت ترین چیزی که دیده ام مراسم خاکسپاری پدرم بود که همه گریه کنان جسد را دفن میکردند.
پرسیدم:چرا به نظر تو زشت بود؟مگر مراسم خاک سپاری بدون گریه هم میشود؟جواب داد:مگر برای کسی که به مرگ لبخند زده است باید گریه کرد؟؟
و من از آن روز در این فکر هستم كه آیا این مرد دیوانه است یا مردم شهر ما دیوانه اند که او را دیوانه می پندارند؟؟..





بارون شدیدی می امد




روزهای بارونی رو خیلی دوست دارم،

معلوم نمیشه منتظر تاکسی هستی یا آواره خیابونهایی

بخار توی هوا مالِ سرماست یا دود سیگار

روی گونه ات اشکه یا دونه های بارون






دلم می خواد




دلم کمی هوا می خواهد
هوای ابری که مه اش دود سیگارم باشد
دلم کنج کافه ای می خواهد وکمی تنهای
کمی خلوت
کمی سکوت
کمی تاریکی
کمی بی کسی
کمی موسیقی آرام کمی هم بدونه کلام باشد
پاکتی سیگار همان سیگار همیشگی
کمی مغز خالی
کمی قهوه ی تلخ تلخ
یک رمان کلاسیک
شاید کمی از شکسپیر
.
.
.
دلم کمی من را می خواهد من
شاید هم کمی مرگ






اینم مسخن اخر







ببخشید
اسپم
میدم