جامعه اونا

Day 2,776, 01:24 Published in Iran Netherlands by Lord.jax
رالز

وضع نخستین :

منظور رالز از وضع نـخستین،وضعی فـرضی و ایـده آل است که دردرون آن اصول‌ عدالت‌ گزینش‌

می‌شود.بنا بر این،پیش از بررسی اصول عدالت باید دید که خود وضع نخستین‌ چگونه‌ وضعی

است و به چـه دلیلی در نـظر گـرفته می‌شود.بطور کلی در وضع نخستین همۀ افراداطلاعات

یکسانی‌ دربـارۀ‌ خـود و جامعه دارند و همگی مواجه با مسئلۀ تصمیم گیری دربارۀ اصول‌ و

رفتار عادلانه هستند.انگیزه آنها تعقیبمنافع خودشان است‌ لیکن‌ نسبت‌ بـه مـاهیت مـنافع

و هویت اجتماعی خود جاهلند.

در مورد‌ چگونگی تشکیل وضع نخستین،در نظریه‌های مربوط بـه عدالت بطور کلی دو مسئلۀ

اصلی مطرح‌ شده‌ است یکی این که آیااعضاء‌ حاضر‌ در آن‌ وضع‌ از‌ منافع خود آگاهی دارنـد

یـا نـه،و‌ دوّم‌ این که آیابرای پیشبرد منافع خود تصمیم می‌گیرند یا بـرای ارتـقاع

منافع‌ عموم.در‌ اندیشۀ رالز در این خصوص تحولاتی‌ وجود داشته است.وی درمقالۀ‌ کلاسیک‌ خود



یعنی«عدالت به عنوان انـصاف»وضع‌ نـخستین‌ رابـه عنوان وضعی در نظر می‌گیرد که در آن

همگان از اوصاف خود‌ آگاهند و‌ در پی پیشبرد منافع خـود‌ نـیز‌ هـستند.به‌ سخن دیگر،در آن‌

مقاله،افراد در‌ پس حجاب جهل قرار‌ ندارند. اصول‌ برخاسته از چنین وضعی،«شرایطی را مشخص

می‌سازد کـه بـه مـوجب آنها هیچ کس راغب‌ نیست منافعش...با‌ توجه به وجود منافع رقیب

محدود‌ شود،مگر‌ آنکه مـنافع دیگران‌ نـیز‌ به‌ همان میزان محدود گردد».در‌ واقع،در آن

مقاله«شرایط عدالت»در وضع نخستین هم جاری است.منظور از«شـرایط عـدالت»،چنان کـه

پیشتر اشاره شد،این است‌ که‌ بطور کلی در جامعۀ بشری،افرادبه منافع‌ فردی‌ خود‌ می‌اندیشند‌

و در عـین حـال‌ نیازها‌ و منافع مشابه ومکمّلی دارند؛در نتیجه همکاری میان آنها ممکن

و متصور است.وانگهی،افراد از حـیث قـدرت‌ و تـوانایی‌ کم و بیش با هم برابرند؛نتیجه

این که‌ هچ‌ کس‌ نمی‌تواند‌ در‌ شرایط‌ معمولی بر دیگران غلبه کـند.به گفتۀ رالز،مـنظور از

شرایط عدالت این است که:«[از یک سو]وحدت منافعی در کار است زیرا همکاری اجـتماعی

زنـدگی بـهتری را برای همه ممکن می‌سازد...[از سوی‌ دیگر]تعارض منافعی در کار است

زیراافراد نسبت به شیوۀ توزیع منافع حـاصل از هـمکاری خـود بی‌تفاوت نیستند».شرایط

عدالت شرایطی است که در آن امکان اجرای اصول عدالت وجود دارد.

به نظر رالز در‌ آن‌ مـقاله،همین شـرایط عدالت باید میان افراد حاضردر وضع نخستین

برقرار باشد تا بتوانند اصول عدالت را بر همان اسـاس اعلام کـنند.به عبارت دیگر،اصول

عدالت تنها با رجوع به «شرایط عدالت» قابل پذیرش خواهد‌ بود.پیروی‌ از اصول عـدالت«یکی


ازاشـکال رفتاری است که به موجب آن افراد در گـیر در یـک عـمل مشترک یکدیگر را به

عنوان افراد دارای منافع‌ و توانائیهای یـکسان شـناسایی می‌کنند.»افرادی که در‌ شرایط‌

عدالت به سر می‌برند،اصول عدالت را بر می‌گزینند.انتخاب عقلانی در شرایط عدالت مـوجد

اصـول عقلانی است یعنی که چنین اصـولی مـوجب تعادل مـنافع مـا بـا منافع‌ دیگران

می‌شود؛در‌ نتیجه،چنین تعادل منافعی بـه‌ طـور‌ بی‌طرفانه قابل قبول است.پس از رسیدن به

اصول عدالت دیگر نمی‌توان مثلا به ایـن بـهانه که آن اصول به سود من از کار در نـیامده

است،از آنها بازگشت.

اما رالز در کتاب نـظریه‌ای‌ دربـارۀ‌ عدالت مفهوم وضع نخستین را ازشـرایط عـدالت جدا

می‌کند.در اینجا شرایط عدالت ار وضع نخستین به وضع واقعی برده می‌شود و اعضاء وضـع

نـخستین با علم و اطلاع نسبت به وضـع واقـعی‌ بـرای‌ رسیدن به‌ اصـول عـدالت توافق

می‌کنند.امّاانتخاب بی‌طرفانۀ اصـول عـدالت وقتی ممکن می‌شود که فرض کنیم افراد حاضر در


آن وضع‌ فاقد اطلاعاتی دربارۀ خود هستند کـه داشـتن آنها می‌تواند اصول عدالت را‌ به‌ نفع

آن افـراد مـتمایل و در نتیجه مـختل سازد.اصول عـدالت اصـولی است که از وضع

انـتخاب منصفانه برخیزد.به منظور تضمین ‌‌انتخاب‌ بی‌طرفانه،افراد حاضر در وضع نخستین

نباید اطلاعاتی دربارۀ انسانها و جوامع انسانی به طـور‌ کـلی‌ لازم‌ است و بر اساس همین

اطـلاعات کـلی اسـت کـه اصـول عدالت در وضع تـرسیم می‌شود.در ایـن وضع‌ فرضی،افراد

اطلاعی دربارۀ منافع خود ندارند،دارای روابط اقتصادی با یکدیگر نیستند با هم رقابت‌

نمی‌کنند،امّامی‌دانند کـه چـنین چـیزهایی‌ در‌ زندگی واقعی هست.افراد حاضر دروضع

نخستین،اصول عـدالت را بـرای مـردم در وضـع واقـعی گـزینش می‌کنند،و هر چند نمایندۀ

مردم واقعی برای پیشبرد منافع آنها به شمارمی‌آیند،لیکن هویت و منافع خاص افراد

جامعۀ‌ واقعی را نمی‌شناسند.اصولا عدالت بوسیلۀ کسانی قبل اجراست که نسبت به مـنافع

افرادبی‌تفاوت باشند لیکن به هر حال چنان که گفتیم شرط اجرای عدالت این است که اختلاف

و تعارض منافعی در‌ کار‌ باشد و ضرورت حل آنهاهم پیش بیاید.«در انجمنی از قدیسان که

همگی دربارۀ آرمـان مـشترکیهم نظر باشند...مجادله‌ای در باب عدالت پیش نمی‌آید».افراد

حاضردر وضع نخستین امتیازات و مشکلات خود را‌ نادیده‌ می‌گیرند امّا دربارۀمردمی

می‌اندیشند که در یک مکان و زمان با هم زندگی می‌کنند،از حیث توانائیهای هستند و ممکن

اسـت بـه همین دلیل بر یکدیگر حمله آورند یابه علت کمبود‌ منابع‌ به رقابت با هم

بپردازند.

بطور کلی رالز وضعی را تصور می‌کند که اعضاء جامعه یانمایندگان آنـها در آن اصـولی را

برای ادارۀ زندگی اجتماعی تحت شرایط بـی‌طرفی یـعنی نادیده انگاری‌ عوامل‌ تصادفی‌ بر

می‌گزینند.این شرایط،به عبارت دیگر متضمن‌ حجاب‌ جهلی‌ است که مانع از دسترسی افراد مورد

نظر به انواعی از اطلاعات می‌شود که داشتن آنـها بـه بیطرفیآسیب می‌رساند.بنا بر

ایـن،اعضاء وضـع‌ نخستین‌ چیزی‌ دربارۀامتیازات و اوضاع و احوال

طبیعی،اجتماعی،ترتبتی،شغلی،درآمدی و ارثی خود‌ یا‌ موکلان خود نمی‌دانند.در حجاب جهل فرد

نمی‌داند آیاسیاه است یا سفید،فقیر است یا غنی،دانشمند است یا بی‌سواد،زن است یا

مرد،جوان‌ است‌ یـا‌ پیـر.بر طبق استدلال رالز،تحت چنین شرایطی افراد حاضر در وضع نخستین‌

دربارۀ دو اصل عدالت به توافق می‌رسند

در فلسفۀ سیاسی،عدالت مسئله‌ای استکه در سطح نهادهای اجتماعی مطرح گردیده است.منظور

از عادلانه‌ بودن‌ یک‌ نهاد اجتماعی آنست که حقوق و مسئولیت‌ها،قدرت واخـتیارات و مـزایا

و فرصت¬های‌ وابـسته‌ به خود را«عادلانه»توزیع کند.

عدالت به عنوان بیطرفی،بر اساس نادیدهگرفتن منافع افراد درگیر و از نگاه ناظری‌ ایدآل

که‌ نفعی‌ در آن میان نـدارد،یا نفع خود را نادیدهمی‌گیرد،تعریف می‌شود.بر پایۀ این

برداشت‌ ازمفهوم‌ عدالت،انگیزۀ‌ عمل عـادلانه،نه تـأمین منافع مـتقابل بلکه عمل کردن بر

حسب اصولی است که بر دیگران به‌ حکم‌ عقل(نه‌ از روی مصلحت)آنها را بپذیرند.

برداشت غایت گرایانه از عدالت در بـرابربرداشت ‌ ‌ابـزار گریانۀ هابز و هیوم،برداشتی

کانتی‌ است که به موجب آن عمل عادلانه را نه به دلیل نفعی کـه در‌ بـر‌ دارد‌ بـلکه به

خاطر نفس آن باید انجام داد.به عبارت دیگر،فرد باید خودرا از خصوصیات و صفاتی‌ که

تصادفی بـهدست آورده(قدرت،ثروت و امکانات که همه تصادفی است)تهی سازد تا بتواند

دربارۀعدالت‌ بیندیشد.

جوهر اندیشۀ‌ جان رالز،«عدالت بـه عنوان انصاف»است.انصاف به روش اخلاقیرسیدن بـه اصـول

عدالت،و عدالت به نتایج حاصله از تصمیم‌ گیری‌ منصفانه مربوطمی‌شود.از دیدگاه

رالز،عدالت و اصول آن اساسا مخلوق و ساختۀ انسان است.

رالز در‌ پرتو‌ مفهوم اخلاقی عدالت،جامعۀمطلوب خود را بر پایۀ دو اصل تصویر می‌کند.اصل

اوّل از آزادیهای برابر‌ و فرصت‌های‌ برابردفاع می‌کند و اصـل دوّم ناظر به این نکته استکه

تحت چه‌ شرایطی‌ می‌توان گفت نابرابریها(اجتناب ناپذیر)موجّه و عادلانه است.


حالا مقاله قبلیمو بخونید با این مقاله مقایسه کنید ببینید کدومشون به واقعیت ما

نزدیک تر و جامعه اونا داره به کجا میره و میرسه

این ادعای رالز که وضع نخستین رو فرضی میگه در ادامش به ی نوع دکراسی میرسه که بهش

میگن دمکراسی مشورت که هابرماس و رالز اصلی ترین آدمای این نوع دکراسی تو دهه های

60 70 80 و 90 غرب این نو دمکراسی رو سعی کردن بهش نزدیک بشن

البته ما دمکراسی مجادلهع ای رو بعدش داریم که بر اساس مجادلس ولی برای رسیدن به

دمکراسی مجادله ای باید سعی کنیم به این عدالتی که رالز میگه برسیم

همین