یه دسته جک

Day 2,294, 01:46 Published in Iran Iran by Mr.joker98

میریم برای شاد کردن ملت
🙂
.
.
.
دیروز داشتم با مازارتیم 250تا میرفتم
.
که یدفعه پلیس افتاد دنبالم 😐
کم کم تعداد پلیسا زیاد شده
نامردا زورشون بهم نرسید هلیکوپتر خبر کردن 😐
پیچ اولی رو که رد کردم دیدم جاده رو بستن
یه دستی کشیدم ماشین 360 درجه چرخید
پلیسا محاصره ام کرده بودن
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
خواستم فرار کنم که برق رفت سیستمم خاموش شد 😐

.
عروس :خودت بگو خلافت چیه؟

داماد :فقط ادامس زیاد میجوم.

آدامس !!!! حالا چرا آدامس میجوی ؟

بو سیگارو از بین میبره

مگه سیگار میکشی؟

اره بعد از عرق حال میده
مگه عرق میخوری؟

اره گیرایی تریاک رو زیاد میکنه

مگه تریاک میکشی؟

اره از بیکاری بهتره

مگه بیکاری؟

اره خوب همیشه که نمیشه دزدی کرد

مگه دزدی هم میکنی ؟

نه بعد اینکه از زندان اومدم بیرون دیگه دزدی نکردم .

مگه زندان بودی ؟

الکی فرستادنم اون تو . من که نکشتم طرف رو ...
ینی داماده خیلی خفن بوده ها
😃

.
همین خارجیا جشن شکرگزاری که میشه چند میلیون بوقلمون میکشنا ،
.
.
.
.
.
.
.
بعد عید قربون که میشه برای من میشن مدافع حقوق حیوانات !!!
.
.
.
من هی میگم مرگ بر آمریکا شما میگید نــــــــــــــه
من هی میگم مرگ بر آمریکا شما میگید نــــــــــــــه
.
.
حالا دیدید که من راست می گفتم ؟
😐

.
.
امتحان امتحانی سخت بود
.
دانسته های ما هم پاره پاره
.
خودکار های آبی و تیره
.
فصل فصل امتحانات بود
.
هر دانش آموز
.
فکر خط خورده ای تار
.
در وسط سالن امتحانات بود
.
گرچه گاهی دانش آموزی
.
تقلبی می رساند
.
اما زود برگه اش میشد پاره پاره
.
باز در آن سالن ترسناک
.
مراقبانی از جنس سنگ
.
برگه هایی را پاره پاره می کردند
.
ناگهان خرخونی بلند شد
.
برگه سرنوشت
.
آتشی در سالن زد
.
خرخونی از ته سالن برخواست
.
و سرنوشت را رقم زد
.
.
.
سراینده : آقای جوکر

البته میدونم که امتحانا تموم شدن
گفتم یادی از اون دوران سخت بکنیم
خخخخخ
.
یه بار واسم نامه رسید بعد نامه رو باز کردم
هرچی منتظر شدم مثل تو فیلما نویسنده ی نامه با صدای خودش نامه رو واسم بخونه،نخوند!!!
لحظه ی سختی بود.تمام باورهام فروریخت...
.
.
اشکم در اومد
:' |
.
.