پنجشنبه - اوسکل
امروز پیرزن چشم آبی زنگ ما رو زد. من دویدم که تلویزیون رو قایم کنم و ماکسیموس هم لباسهای خیس رو زیر افسانه های کهن عهد عتیق قایم کرد و کتاب "سرگذشت کثیف اکبر" رو پرت کرد روی عینک دسته شاخی کهنه ش.
پیرزن چشم آبی چروکیده زنگ ما رو زد. من مورچه خوا
…
mais informações »