پارادکس قدرت | Omnipotence paradox

Day 2,349, 16:17 Published in Iran Turkey by MAHV BAN FIGHTER
این متن از پیجی در فیس بوک گرفته شده و همه ی نظرسنجی ها هم در آن پیج اتفاق افتاده و صرفا جهت اطلاع است ! :دی و تفکرات بنده را در بر ندارد !

نویسنده این متن : علیرضا ادمین آن پیج

مدتی پیش پستی در صفحه کانون آتئیست ها و اگنوستیک های ایران قرار دادم که بیانگر مطلبی بود که آن را پارادوکس قدرت مطلق یا پارادوکس سنگ نیز نام نهاده اند.

متن پارادوکس به این شرح است، آیا خداوند قادر به طراحی یک مسئله غیر قابل حل است؟ اگر نیست پس قدرت مطلق نیست. و اگر قادر به طراحی مساله ای است که حتی خود نیز از یافتن راه حل آن ناتوان است باز هم نمی توان وی را قادر مطلق نامید. نسخه های دیگری از این پارادوکس نیز موجود است به این شکل که آیا خداوند قادر است صخره ای بساز که خود قادر به بلند کردن آن نباشد؟ آیا خداوند قادر است خدایی مانند خود بیافریند؟ آیا خداوند قادر است همه کائنات را در حجمی به اندازه یک تخم مرغ جای دهد؟

قبل از پرداختن به ماهیت این پارادوکس نگاهی آماری بیندازیم به پاسخ های داده شده از طرف اعضایی که در بحث شرکت کردند. هدف از آنالیز آماری پاسخ ها این است که ببینیم چه تعداد از شرکت کنندگان در بحث بصورت آگاهانه سعی در تایید یا رد این مطلب داشته اند و چه تعداد خود بصورت ناآگاهانه در دام مغالطه گرفتار می شوند. سپس در ادامه به تعریف سفسطه و مغلطه می پردازیم و تلاش خواهیم کرد که آن را در کادر پارادوکس فوق بررسی کنیم.

برای آنالیز آماری پاسخ های داده شده ابتدا انواع پاسخ ها و فراوانی آنها را با ارزش عددی گرد شده دسته بندی می کنیم:

گروه اول) پاسخ هایی که این پارادوکس را بی طرفانه سفسطه نامیده اند بدون اینکه قادر به بیان دلیل باشند. هشت درصد

گروه دوم) پاسخ هایی که این پارادوکس را بی طرفانه مغالطه نامیده اند بدون اینکه قادر به بیان نوع مغالطه و ارائه دلیل باشند. هشت درصد

گروه سوم) پاسخ هایی که این پارادوکس را بی طرفانه هم مغالطه و هم سفسطه نامیده اند ولی قادر به شناسایی نوع مغالطه و ارائه دلیلی مبنی بر سفسطه آمیز بودن آن نبوده اند. شش درصد

گروه چهارم) پاسخ هایی که در تایید وجود خداوند قادر مطلق سعی در شناسایی مغالطه و سفسطه احتمالی موجود در این پارادوکس داشته اند. ده درصد

گروه پنجم) پاسخ هایی که در رد وجود خداوند قادر مطلق سعی در شناسایی مغالطه و سفسطه احتمالی موجود در این پارادوکس داشته اند. ده درصد

گروه ششم) پاسخ هایی که در تایید وجود خداوندی قادر و مطلق ذهن را فاقد توانایی قضاوت در مورد این پارادوکس دانسته اند. پانزده درصد

گروه هفتم) پاسخ هایی که در رد وجود خداوند قادر و توانا ذهن را فاقد توانایی کافی برای قضاوت در مورد این پارادوکس دانسته اند. ده درصد

گروه هشتم) پاسخ هایی که صرفا حاوی عبارت تمسخر آمیز و تحقیر کننده متوجه طراح سوال بوده اند یا به تبشیر و انذار پرداخته اند. بیست درصد

گروه نهم) پاسخ هایی که به دلیل بکارگیری توهین آشکار حذف شده اند و یا نامربوط به بحث بوده اند. دوازده درصد

قبل از شروع به شرح معنای سفسطه و تعریف آن بد نیست مقداری در مورد استدلال و قیاس که بن مایه بحث مطرح شده در کانون بود مطالبی بدانیم.

استدلال به سه دسته تقسیم می شود:

این سه دسته عبارتند از تمثیل، استقرا و قیاس.

تمثیل یا مثال زدن همانطور که از نام آن بر می آید انتقال یک مفهوم شناخته شده از موضوعی به موضوع شبیه به آن است.

مثال: چون کارخانه مرسدس در آلمان اتوموبیل هایی با کیفیت تولید می کند، و کارخانه بی ام و هم در آلمان مشغول بکار است، پس محصولات ب ام و هم محصولاتی با کیفیت هستند.

استقرا نوعی استدلال برای رسیدن از مفروضات جزیی به یک نتیجه گیری کلی است. استقرا هم در ریاضیات هم در فلسفه و هم در علوم تجربی کاربرد دارد اما در صورت درست بودن همه گزاره های مفروضات تنها به درست بودن نتیجه حاصل از استقراهای ریاضی می توان مطمئن بود. در صورتیکه در علوم تجربی و فلسفه ممکن هست حتی نتیجه ی یک استقرا با مفروضات صحیح نیز لزوما درست نباشد.

مثلا شما در یک استقرا با بررسی اینکه یک، دو، سه، هزار، یک میلیون، ده میلیون یا حتی هفتاد میلیون ایرانی مسلمان هستند، نمی توانید نتیجه بگیرید که همه ایرانی ها مسلمان هستند. یعنی از مشاهده مکرر یک جزء صحیح بودن نتیجه اثبات نمی شود چه بسا تنها یک ایرانی غیر مسلمان در این کشور زندگی می کند.

در یک استقرا ملموس تر تجربی نیز حتی با مشاهده میلیون ها باکتری که توسط پنی سیلین نابود می شوند نمی توان به این نتیجه کلی رسید که همه باکتری ها نسبت به پنی سیلین حساس هستند.

همه اینها در حالیست که همانطور که گفته شد در استقرا ریاضی با درست بودن فرض نتیجه قطعا درست است. مثلا اگر بگوییم هیچ عدد طبیعی با فرمول X ^2 (دو به توان x) را نمی توان بصورت مجموع اعداد طبیعی متوالی نوشت در اینصورت این قانون در تمام مجموعه اعداد طبیعی صدق می کند.

و اما سومین دسته از ابزار استدلال که قیاس نام دارد تنها راه رسیدن به یقین و اطمینان است و آن نوعی از استدلال است که مانند استقرا ریاضی تنها وقتی نتیجه درستی می دهد که مقدمات آن درست باشد. خود قیاس به قیاس اقترانی و استثنایی تقسیم می شود. قیاس اقترانی دارای دو مقدمه صغرا و کبرا و یک نتیجه گیری است. دیگر قیاس، یا قیاس استثنایی نوعی از قیاس است که نتیجه یا نقیض نتیجه استدلال در صغرا و کبرای استدلال آمده باشد.

به این مثال دقت کنید:

تعداد چرخ های یک کامیون هجده چرخ زوج یا فرد است. (صغری)

اما می دانیم که تعداد چرخ های این کامیون هجده چرخ قطعا هجده عدد است. (کبری)

پس تعداد چرخ های این کامیون فرد نیست.

همانطور که می بینید نقیض نتیجه استدلال قبل از رسیدن به فرض در مقدمه موجود است. پس از این دیدگاه این قیاس شامل صغرای صحیحی نمی باشد.

و اما سفسطه یا Sophisme در فرانسوی و یا Fallacy در انگلیسی عبارت از گفتاری است که در منطق آن نقصی وجود داشته باشد. بعبارت دیگر سخنانی که منطق آن به نظر صحیح بیاید اما در حقیقت به لحاظ منطقی ناصحیح باشد حتی اگر نتیجه گیری حاصل از این استدلال نیز به سمت حقیقت میل کند، سفسطه نام دارد.

برای روشن شدن بهتر مطلب بد نیست نگاهی به معنای قیاس کاذب یا Paralogisme بیندازیم. قیاس کاذب گفتاری است که در آن نتیجه ای غلط از استدلالی صحیح حاصل شود. در حالیکه در تعریف سفسطه بیشتر توجه بر روی پایه ی استدلالی است که سخنان بر روی آن بنا می شود.
اگر سفسطه بر روی صُغرا و کبرایی ناقص و ناکارآمد تکیه کند تبدیل به یک قیاس غلط می شود که به راحتی می تواند چهره ی یک قیاس منطقی به خود بگیرد.

به این قیاس نگاه کنید:

سرو یک درخت است.(صغری)

درختان برگ هایشان را در چه فصلی از دست می دهند؟

در خت ها برگ هایشان را در پاییز از دست می دهند. (کبری)

پس سرو نیز در پاییز برگ های خود را از دست می دهد. (نتیجه)

همانطور که می بینید، در ظاهر قیاس هیچ ایرادی موجود نیست. یعنی قیاس بر پایه صغری و کبرایی سالم بنا شده در حالیکه گزاره انتهایی گزاره ای است نادرست.

اما با نگاهی دقیق تر در می یابیم که کبرای قیاس فوق گزاره ای است که چهره واقعی یک قیاس منطقی را مخدوش می سازد. این مثال یک مثال کلاسیک از قیاس اقترانی (قیاسی با دو مقدمه و یک نتیجه گیری) است. خواننده با به ذهن سپردن آن می تواند قیاسی را که بر مبنای صغرایی صحیح بنا شده ولی متم آن یک کبرای اشتباه است را درک کند. این معنای ملموس سفسطه است. (البته خواننده نباید به اشتباه تصور کند که همه انواع قیاس صوری باطل هستند.)

سفسطه و مغلطه اغلب به لحاظ سمانتیک در ادبیات فارسی در معنایی مشابه به هم بکار می روند. اما اگر بخواهیم مته بر روی خشخاش بگذاریم سفسطه در واقع روش هایی است که برای به غلط انداختن ذهن شنونده بکار می رود و مغلطه در واقع نتیجه ای است که از سفسطه حاصل می شود. هر چند همانطور که ذکر شد تفاوت معنایی چندانی بین این دو در زبان فارسی فلسفی موجود نیست.

سفسطه به جز این می تواند از راه های دیگری نظیر تحریک احساسات شنونده و یا وارونه سازی احساسی نیز ذهن را دچار سردرگمی سازد. این یکی از سفسطه هایی است که دین به شدت از آن در راستای مصادره منطق قیاسی سود می جوید.

حال به پارادوکس خداوند قادر مطلق بپردازیم.

این پارادوکس بر روی این اصل بنا شده است که موجودی قادر مطلق به نام خداوند وجود دارد که ظرفیت انجام همه نوع غیرممکن را با خود حمل می کند. حال اگر این موجود قادر مطلق، قادر به تولید مساله ای غیر قابل حل (آفرینش سنگی که خود نتواند آن را بلند کند) نباشد پس قادر مطلق نیست. اگر بتواند چنین مساله ای (چنین سنگی) را تولید کند باز هم بواسطه عدم توانایی در حل آن قادر مطلق نیست.

توماس دآکَن کشیش ایتالیایی قرن سیزدهم میلادی این پارادوکس را حاصل ناتوانی درک مفهوم قادر مطلق توسط ذهن انسان می داند. به نظر وی این ناتوانی نتیجه ی آنست که روح آدمی به این مساله بعنوان یک احتمال نگاه می کند در حالیکه همین نگاه احتمالی به وجود چنین موجودی، حاصل عدم قدرت خود انسان است. خداوند از دیدگاه توماس قادر نیست که در آن واحد هم چیزی و هم نقیض آن چیز را بخواهد. او مثال می زند که خداوند قادر است تا باکرگی را به زنی که باکرگی خود را از دست داده است بر گرداند ولی نمی تواند این کار را برای زنی که هنوز آفریده نشده است به انجام برساند.

جواب توماس تقریبا همان جوابی بود که حدود پنجاه و هفت درصد از اعضای شرکت کننده در بحث با ذهنیت مذهبی داده اند و یا در پس ذهن خود داشته اند. یعنی پاسخ هایی مطرح شده در گروه های چهارم، ششم، هشتم و نهم.

اما از دیدگاه منطق استدلالی چگونه می توان این پارادوکس را بررسی کرد.

همانطور که پیش تر هم ذکر شد در استدلال از سه روش تمثیل، استقرا و قیاس استفاده می شود. تمثیل برای آنالیز این پارادوکس کاربردی ندارد. زیرا تمثیل نتیجه ای قابل اطمینان و یقین پذیر به دست نمی دهد. بنابر این هر دو گروه دارای دیدگاه مذهبی و غیر مذهبی که با آوردن مثال هایی از قبیل قدرت انسان برای تولید مسائل غیر قابل حل(ضد مذهبی) و یا توانایی انسان برای خالی کردن یک استکان آب در درون یک پارچ و عدم توانایی وی برای تکرار همین فعل بصورت معکوس (مذهبی)، سعی در عینی کردن و قابل درک کردن این پارادوکس با معیارهای قابل شناخت انسان داشته اند که براهین کاربردی برای حل پارادوکس فوق ارائه نمی دهند. (برخی پاسخ های گروه چهارم و پاسخ های گروه پنجم که از لحاظ آماری کمی بیش از ده درصد پاسخ ها را شامل می شود)

استقرا هم ابزار ناکارآمدی برای حل پارادوکس فوق است. زیرا استقرای ریاضی و تجربی چه در کادر اقترانی و چه در کادر استثنایی از دیدگاه ماهیت، گزاره هایی علمی برای تحقیق در مورد وجود قادری مطلق را در دست ندارند. از آن گذشته اینگونه استقراها بیشتر در براهین رد خداوند مورد استدلال قرار گرفته است و نه در مورد اثبات وجود خداوند. از جمله این استقراها استقرای هیولای اسپاگتی پرنده (مذهب فاستاپاریناسم)، اسب تک شاخ صورتی نامرئی و یا برهان قوری چای برتراند راسل است.
و اما قیاس که تنها روش استدلالی باقیمانده برای حل پارادوکس فوق می باشد چگونه به کار گرفته می شود.

همانطور که در پارادوکس مطروحه دیدیم مقدمات فرض به این گونه است:

صورت اول

خداوند قادر مطلق وجود دارد. (صغری)

این خداوند قادر نیست حداقل یک مساله غیر قابل حل تولید کند.(کبری)

پس خداوند قادر مطلق نیست. (نتیجه)

صورت دوم

خداوند قادر مطلق وجود دارد. (صغری)

این خداوند قادر نیست که حداقل یک مساله غیر قابل حل را حل کند. (کبری)

پس خداوند قادر مطلق نیست. (نتیجه)

می بینید که در هر دو صورت مساله حداقل با یک صغرای غیر قابل اثبات مواجه هستیم. یعنی برای حل پارادوکس فوق ابتدا باید اثبات کنیم که اصولا خداوندی وجود دارد یا خیر و سپس به این بپردازیم که آیا این خداوند قادر مطلق هست یا خیر که در صورت اثبات این دو مساله اصولا پارادوکس فوق پدید نمی آید!!!

و این پاسخی است که تقریبا ده درصد از میزان کل پاسخ ها (گروه هفتم) را شامل می شد. در این میان هم تنها یک یا دو پاسخ بصورت قطعی به این نکته اشاره کرده بودند که ذهن انسان به لحاظ دارا بودن کارکرد فیزیکی توانایی حل این پارادوکس را ندارد. هر چند بقیه دوستانی که این پارادوکس را سفسطه آمیز خوانده اند نیز بطور نا خودآگاه این مساله را دریافته اند که ذهن انسان فاقد توانایی قدرت برای حل این پارادوکس است.

امام صادق، پیشوای ششم شیعیان نیز در مورد استدلال قیاسی در مورد درک خداوند و حل پارادوکس های مربوط به آن می گوید: «لا تقس فان اول من قاس ابليس»

قیاس مکن که نخستین قیاس کننده شیطان بود. (نورالثقلین جلد دو صفحه شش)

این حدیث قطعا نشان دهنده ی آنست که حتی کسی که توانسته است ذهن صدها میلیون انسان را به نفع مکتبی مذهبی مصادره کند خود از راه استدلال قیاسی قادر به توضیح و درک مفهوم خداوند نیست.

پس حداقل آنچه که دین داران و بی خدایان منطقی از هر دو سو، در این پارادوکس بر سر آن توافق دارند تنها این مطلب است که ذهن انسان توانایی درک مطالبی را که خارج از دنیای ماده کار کند ندارد.

شاید شما نیز بارها به این نکته دست یافته باشید که هنگام اندیشیدن به مفهوم خدا همواره دچاری ذهنی خسته و مایوس می گردید. اگر چشمان خود را ببندید و سعی کنید تنها در محیطی آرام بر روی مفهوم خداوند تمرکز کنید، غالبا تصویری مبهم و خاکستری رنگ را می توانید در یک سوم بالایی میدان دید خود ردیابی کنید. یا حتی ممکن است ذهن شما به سمت تصاویری که عموما در فیلم های مستند در مورد کائنات دیده اید و به فضای سیاه رنگ بین اجرام آسمانی کشیده شود. حتی شاید بسیاری از شما بارها نصایحی از سوی انسان های مذهبی و عرفا دریافت کرده اید که شما را از فکر کردن به خدا منع می کنند و شما را از نتایج جنون آور آن بر حذر می دارند.

اما چرا در حالیکه فکر کردن به مفهوم خداوند تا این همه بی نتیجه و خسته کننده است هنوز عده ای سعی دارند تا آن را رویکردی عقلانی یا منطقی جلوه دهند.

پاسخ اینست که افراد مذهبی و خداباور طبیعتا هیچ درک عینی از خداوند ندارند. درک انتزاعی آنان نیز تابع تعاریفی است که از دین گرفته اند. دین در واقع با شخصی سازی مفهوم خداوند درک آن را برای خداباوران، باور پذیر می کند.

به مثال های زیر نگاهی بیندازید:

ادیان ابراهیمی برای باور پذیر کردن مفهوم خدا آن را بصورت شخص پرداخته اند. زیرا خود هم بر این باورند که تنها ابزار انسان برای تعامل با جهان اطراف یعنی مغز به تنهایی برای درک مفهوم خداوند کفایت نمی کند. خدای شخصی در تورات و انجیل و قرآن خدایی است که کاملا با صفات انسانی شناخته می شوند. صفاتی نظیر خشم و رافت و کینه جویی و رحمت که به لحاظ ذهنی و بیوشیمیایی توسط مغز انسان قابل تجزیه و تحلیل می باشند. هر چه از مفهوم خداوند شخصی دورتر شویم درک مفهوم این موجود برای مغز انسان غیر قابل باورتر می شود. تا جاییکه بهاییان آن را ذات غیب منبع لایدرک یعنی موجودی که توسط انسان کشف پذیر نیست نامیده اند و از آن پیش تر صوفیان بطور کل انسان را از فکر کردن در مورد این مفهوم بر حذر داشته اند. در جوامعی که اومانیسم در آنها تبدیل به عنصری ذاتی و مجرد در حوزه فلسفه و اندیشه شده است (نظیر کشورهای شرق دور) اصولا مفهوم خداوند در آنها مفهومی ناشناخته و غیر قابل ردیابی است.

در اینگونه جوامع که رابطه تاریخی بین مفهوم خداوند (به شکلی که ما می شناسیم) و انسان وجود ندارد، معمولا پارادوکس هایی نظیر «پارادوکس سنگ» به وجود نمی آید. زیرا قدرت خداوند تا آنجا مطلق است که در حیطه ذهن انسان می گنجد. به همین دلیل است که تناسخ هندی و چینی به جای اینکه مسائل غیر قابل حل بزرگی نظیر چیستی انسان را بر دوش وجود موجود موهومی به نام خدا بگذارد آن را بر دوش خود انسان گذارده است و از وی خواسته است تا برای دور بعدی حیات تنها افعالی را انجام دهد که شایستگی زندگی بعدی به شکل یک انسان را دوباره به وی اعطا می کند.

قبلا نیز آورده شد که سفسطه قادر است از احساسات شنونده به نفع اثبات خود بهره گیری کند. چنین سفسطه ای را می توان یاوه نیز نامید. یاوه به مراتب از دروغ خطرناک تر است چون به مثابه ویروسی علیه حقیقت عمل می کند. دروغ به هر حال دیر یا زود قابل شناسایی است و اما این یاوه گویی است که به کمک سفسطه خود را در لفافه ای به شکل منطق پنهان می کند.

خداوندی که شنونده مواجه با پارادوکس سنگ، از طریق دین شناخته است، به هیچ وجه دروغ نیست. زیرا ما اصولا شواهدی در دست نداریم که بتوانیم در مورد حقیقت آن کنکاش کنیم. اما به غایت یاوه است. این یاوه تا آنجا پارادوکسیکال می شود که در نمونه گیری فوق بیش از نیمی از شنوندگان را بر می انگیزد تا آن را رد کرده یا تایید کنند.